به نام خدا سلام خدمت دوستان عزیز داستانی که براتون تعریف میکنم برگرفته از واقعیت هست داستانم رو به دو بخش مقدمه و روز حادثه تقسیم میکنم که در قسمت مقدمه داستان نیمه سکس هست و در قسمت روز حادثه اولین سکس واقعی زندگیم رو براتون تعریف می کنم قسمت اول مقدمه همه چیز از یه کنجکاوی بچگانه شروع شد شماره تلفنی که بهش داده بود بالاخره وسوسه اش کرد و باعث دوستی اون و برادرم شد در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود چادری و با قد 160 و وزن 42 کیلو گرم و سایز سینه 70 و سبزه رو بود اولین بار که دیدمش از نجابت و متانتش خیلی خوشم اومد برادرم که هوسباز بود اصلا با اون جور نبود بعد از گذشت مدتی برادرم متوجه شده بود که دختری نیست که بگذاره حتی دستش رو بگیره واسه همین کم کم رابطشون سرد و سردتر میشد در این حین اون به من زنگ میزد و درد دل میکرد و ازم راهنمایی میخواست با گذر زمان رابطه عاطفی و صمیمانه ای بین ما در گرفت حتی دیگه محرم اسرارش شده بودم و مشکلات خانوادگیش رو با من در میان میگذاشت و اختلاف نظرش با پدرش رو با حرفهای من تحمل می کرد سرتون درد نیارم چند ماهی که به همین روال گذشت و دیگه با برادرم هیچ رابطه ای نداشت اما تلفنی با هم در ارتباط بودیم ولی هرگز صحبت از دوستی مطرح نشد هردومون به هم علاقمند شده بودیم ولی به زبان نمی آوردیم با هم بر سر خیلی از موضوعات تفاهم داشتیم و در نهایت بهش گفتم و مسیر حرفهامون عوض شد و تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم با توجه به شرایط خانواده اش روزی به من گفت از اینکه با من تلفنی صحبت میکنه احساس گناه میکنه و برای اینکه گناه نکنیم بهتره صیغه محرمیتی بینمون خونده بشه تا من برم سربازی و رسما خواستگاری کنم اولش قبول نکردم و گفتم رضایت پدر میخواد اما گفت تحقیق کرده و به سن قانونی رسیده و از نظر شرعی مشکلی نداره منم حرفش رو قبول کردم خودمون بینمون صیغه جاری کردیم اما فکر کنم اشتباه کردیم و درست نبوده از اون به بعد بیرون رفتنمون زیاد شده بود من اون رو زن شرعی خودم میدونستم یکی از روزهای تابستان که بمناسبت تولدم بیرون رفته بودیم تا هدیه ام رو بده برای اولین بار ازش خواستم که دستاش رو تو دستام بگیرم با اکراه قبول کرد و به محض اینکه دستاش رو تو دستام گذاشت بر پشت دستاش بوسه زدم مثل لبو قرمز شد از اون روز به بعد اجازه میداد دستاش رو بگیرم و ببوسم دیگه بصورت تلفنی حرفهای عاشقانه و سکسی میزدیم و پشت تلفن از هم لب میگرفتیم اون هم من رو شوهر شرعی خودش می دونست مدتی به همین روال گذشت تا یک روز رفتیم کنار دریا تو یه جای دنج ازش درخواست کردم که لباش رو ببوسم و برخلاف تصورم راحت قبول کرد و وقتی لبهام رو لبهاش گذاشتم زیباترین لذت زندگیم رو تجربه کردم ازش خواستم که اندازه سینش رو میخوام لمس کنم با مکافات راضی شد وقتی آروم آروم دکمه های مانتوش رو باز میکردم نفسهاش به شماره افتاد دلهره ای وجود من رو هم گرفت گفتم میخوای باشه برای بعد گفت مرگ یک بار شیون یک بار چشم هاش رو بست و گفت من آماده ام دستم از لای مانتوش به بدنش نزدیک کردم گرمای خاصی داشت از روی لباسش سینه هاش رو لمس کردم دیگه نفسش بالا نمیومد اما از بزرگ شدن سینه هاش فهمیدم تحریک شده دلم رو به دریا زدم و لباسش رو آروم بالا زدم با دستش ممانعت کرد اما وقتی دوباره لبم رو بین لباش حس کرد شل شد و گفتم فقط همین یه بار از زیر دست بزنم هیچی جوابم نداد و من سکوت رو علامت رضا دانستم و دست به کار شدم وقتی اولین بار سینه های کوچکش رو تو دستام حس کردم گویی تمام خوشی های دنیا تو دستام بود کمی سینه هاش رو مالیدم خیس عرق شده بود با نوک سینه هاش ور میرفتم سرش رو شونه هام گذاشته بود و اصلا به چشمام نگاه نمیکرد چشمانش هنوز بسته بود کم کم دستم به سمت شلوارش بردم و از روی شورتش با کس کوچولوش بازی کردم با انگشتاش شونه هام رو فشار میداد معلوم بود که کاملا حشری شده بود خواستم دستم زیر شرتش ببرم اما نگذاشت دوباره به لب گرفتن متوسل شدم آنچنان با فشار لبم رو میک میزد که هر آن ممکن بود لبم خون بیاد در حین لب گرفتن با سینه هاش ور رفتم که حالا کاملا سفت شده بود آروم دستم رو کسش بردم و می مالیدم دستم بردم زیر شلوارشش و از روی شرتش شروع کردم به مالوندن بهش گفتم دوست داری میمالمش هیچی نمیگفت سرم و بردم زیر مانتوش و آروم نوک سینه هاش رو به لبام گرفتم آه کوچکی کشید و چادرش رو روم انداخت و سرم رو به سینش فشار داد و گفت بخورشون مال خودتن در همین حین خواستم دستم از زیر شورتش به کسش که کاملا خیس شده بود و نسبت به قبل کمی باد کرده بود برسونم اما نگذاشت و هرچه تقلا کردم اجازه نداد که نداد دستش رو گذاشتم رو کیرم اما خجالت کشید و نگرفت و قول داد تو یه موقعیت دیگه حتما میگیردش و اجازه میده منم از زیر کس نازش رو حس کنم خواستم کیرم رو دربیارم و نشونش بدم که یک نفر از دور به سمتمون میومد از هم فاصله گرفتیم قسمت دوم روز حادثه از اون روز به بعد دیگه لب گرفتن و با سینه اش بازی کردن و خوردنشون برامون عادی شده بود اما هنوز نمیگذاشت به کسش از زیر شورت دست بزنم ما عاشق واقعی هم شده بودیم شبانه روز به هم فکر میکردیم دائما به هم حرفهای عاشقانه میزدیم و کسانی که از رابطه ما باخبر بودن به ما غبطه میخوردن و همیشه ما رو الگو خودشون میدونستن تا اینکه یک روز خونه تنها بودم بهش زنگ زدم گفتم بیا موقعش که به قولت عمل کنی کیرم رو ببینی و دست بزنی قبول کرد برای اولین به خونمون بیاد دل تو دلم نبود قلبم هر لحظه تند تر میزد انگار که اولین بار بود که میدیدمش قرارمون ساعت 10 صبح بود بالاخره اومد از همیشه خوشگل تر شده بود چادرش رو درآورد و با اصرار من مانتوش رو هم در آوردم برای اولین بار بود که با بلیز و شلوار میدیدمش با یک لیوان شربت ازش پذیرایی کردم حالش که کمی جا اومد ازش خواستم مغنعه اش رو هم در بیاره تا موهاش رو ببینم خجالت میکشید اما بهش گفتم ما زن و شوهریم و اشکالی نداره گفت خودت درش بیار در یک چشم بهم زدن مغنعش رو در آوردم وای چقدر چهره اش بدون حجاب زیبا و دلنشین تر بود موهای بلندی تا روی باسنش داشت همینطور که موهاش رو نوازش میکردم سرش رو گذاشتم روی پاهام و پاهاش رو روی مبل دراز کردم و شروع کردم به بوسیدنش از موهای نازش تعریف میکردم صورتش قرمز شده بود خیلی خجالتی بود دستام رو گذاشتم روی سینه هاش و شروع به مالوندش کردم گفت لبات رو میخوام و مثل همیشه محکم لبام رو میمکید دستم رو از زیر بلیزش به سینه هاش رسوندم و با نوک سینش بازی کردم و بلیزش رو بالا زدم و سینه هاش رو به لبم گرفتم توضیح بدم که هیچ وقت سوتین نمی بست شروع کردم به خوردنش و لباس خودم رو درآوردم و نوبت توست که سینه هام رو بخوری و اونهم قبول کرد و سینه هام رو خورد گفتم بلیزت رو دربیار اولش قبول نمیکرد اما با اصرار من گفت خودت در بیار بلندش کردم و بردمش تو اتاق خوابم و روی تختم خوابوندمش و بلیزش رو درآوردم و زیر لاله گوشش رو خوردم و با دستام سینه های نازش رو نوازش کردم با زبونم گردنش رو لیس می زدم و به سمت سینه اش رفتم نوک سینه اش رو به دندونم گرفتم با دستم کس نازش رو از روشلوار می مالوندم و کم کم دستم رو بردم زیر شلوارش و از رو شورتش کس نازش رو که کمی تپل شده بود مالوندم خواستم دستم ببرم زیر شورتش اما نگذاشت گفتم قول دادی بهم اجازه بدی گفت فعلا نه گفت پس تو کیرم رو بگیر از رو شلوارکم کیرم که دیگه داشت میترکید مالید گفتم اینجوری حال نمیده از زیر بگیر قبول کرد و خواست دستش رو بکنه تو شورتم که گفتم اینجوری نه شلوارکم رو درآورد و من بلافاصله شورتم رو کشیدم درآوردم همینجوری هاج و واج داشت کیرم رو میدید و من لخت لخت جلوش وایساده بودم گفتم چیه چرا شروع نمیکنی گفت قرار نبود لخت بشیم دستش گذاشتم رو کیرم گفتم لوس نشو دیگه و خوابوندمش به کمرش و شروع به لب گرفتن کردم و سینه هاش رو مالوندم محکم کیرم تو دستاش بود و میگفت فکر نمیکردم اینقدر بزرگ باشه این بخواهد تو کسم بره که پاره میشم گفتم خودم همچین بکنمت که دردی نفهمی عشقم گفتم موقعش که کس نازت رو ببینم هیچی نگفت و شلوارش رو کشیدم پائین چشماش رو بست منم شلوارش رو از پاش درآوردم و خواستم شورتشم دربیارم که نگذاشت گفت فقط بکش پائین شورتش کشیدم پائیین و لبه تخت نشوندمش و شروع کردم به مالیدن کسش بازوهام رو محکم چنگ میزد و کم کم آه می کشید کسش کاملا خیس شده بود گفتم میخوام کست رو بخورم هیچی نگفت زبونم رو گذاشتم روی نافش و با سینه هاش ور رفتم که خودش رو کمرش خوابید و پاهاش رو رو لبه تخت گذاشت شورتش رو درآوردم هیچ مقاومتی نکرد سرم رو گذاشتم لای پاش و شروع کردم با چوچولش بازی کردن و حسابی کسش رو خوردم و میک زدم دیگه آخ و اوخش دراومده بود رو وسط تخت بردمش و روش خوابیدم حالا جفتمون لخت لخت تو بغل هم بودیم باورم نمیشد این صحنه بارها تو خواب دیده بودم کیرم گذاشتم لای پاش و دائما ازش لب می گرفتم و سینه هاش رو می خوردم گفتم نوبت تو کیرم بخوری و برام ساک بزنی گفت نه بدم میاد گفتم مگه تاحالا خوردی که بدت بیاد ناراحت شد گفت بشعور مگه جنده ام گفتم پس بخور شاید خوشت بیاد کیرم جلو دهنش گرفتم یک کم با کیرم ور رفت یه نگاه خاصی بهم میکرد که احساس شرمندگی میکردم عرق سردی رو پیشونیم نشسته بود بیکباره با صدای بلند گفتم بخور دیگه لعنتی بیکباره کیرم تو دهنش کرد و دائما دندونشاش به کیرم میخورد گفتم دندون نزن یک فشار کوچک دادم کیرم داشت میرفت تو حلقش نزدیک بود خفه بشه کیرم از دهنش درآورد و هی سرفه میکرد ترسیدم فقط فحشم می داد بغلش کردم و موهاش رو نوازش کردم آروم شده بود و گریه میکرد و گفت دیگه با من از این کارا نکن گفتم باشه عشقم نمیخواستم اذیتت کنم حالا اون گریه کن من گریه کن نمیدونم چرا گریه میکردیم با زبونم اشکاش رو پاک کردم دیگه آروم آروم شده بود لبام رو لباش گذاشتم و دوباره سینه هاش رو تو دستام گرفته بودم که دستش رو برد رو کیرم که دیگه از ترس کوچک شده بود بیکباره خنده بلندی کرد و گفت اون اژدها حالا شده کرم خاکی و دوتایی کلی خندیدیم و گفتم حالا تو اژدها دوست داری یا کرم خاکی گفت معلومه اژدها گفتم ای شیطون دوباره لب گرفتیم و سینه هاش رو مالوندم و رفتم سراغ کسش و پاهاش رو باز کردم و لبم رو چوچولش گذاشتم و شروع کردم به خوردن دیگه هیچی نمیگفت کیرم که گنده شده بود گذاشتم رو کسش و گفتم این اژدها میخواد بره تو غار بخوابه و هی به کسش میمالیدم گفتم یک کم بدم تو گفت نه و از جاش پرید دوباره خوابوندمش و گفتم باشه فقط میمالم بهش کمی که با کیرم رو کسش شلاقی میزدم کسش باد کرد و دوباره تحریک شده بود رو شکم خوابوندمش و کیرم گذاشتم لای کونش و روش خوابیدم و گردنش خوردم با اینکه لاغر بود اما کون نرم و تپلی داشت خودشم دیگه کونش عقب و جلو میکرد و همکاری میکرد گفتم بکنم تو کونت گفت میگن خیلی درد داره گفتم حالا امتحان میکنیم یک بالش زیر شکمش گذاشتم و با انگشتم با سوراخ کونش ور رفتم تا جا باز کنه کیرم خیس کردم و گذاشتم دم سوراخ کونش و فشار دادم اونم کونش رو تنگ میکرد نمیگذاشت بره تو گفم شل کن تا شلل کرد با یک فشار سر کیرم رو کردم تو کونش جیغ بلندی کشید خواست فرار کنه اما نگذاشتم افتادم روش و هی تلمبه زدم داد میکشید و درد میکشید گفتم اصلا بهت حال نمیده گفت میده ولی خیلی درد داره گفتم تحمل کن داره آبم میاد دوباره شل کرد و با چند تا تلمبه آبم اومد و گفت بریز رو سینه هام و آبم و به همه سینه هاش مالید کمی همدیگه رو بغل کردیم و لب گرفتیم بهم گفت خیلی نامردی من بهت اعتماد کردم فکر نمیکردم بهم تجاوز کنی فکر کردم نهایتن میخوای بمالی و دائما سرزنش کرد و هر چی حال کرده بودم از دماغم در آورد با هم دیگه رفتیم حموم و اولین حموم مشترکمون برگزار کردیم ماجراهای ما ادامه داره اولین بار تو خونشون تو جنگل زدن پرده اش تا ماجرای جدائیمون بعد از 6 سال اگه دوست داشته باشید براتون تعریف کنم منتظر نظراتتون هستم اگه خوشتون نیومد فقط بگید دیگه ننویسم تو رو خدا فحش ندید نوشته
0 views
Date: August 5, 2018