ضربدری باجناقی ۹۵

0 views
0%

باسلام خدمت تمامی اعضای محترم شهوانی وحومه نمیدونم تخیلات وفانتزی های سکسی برای مرد ها تنهاست ویانه زنها هم همینجور مواردی رو دارن و فقط حجب وحیا مانع بروز اون میشه بریم سر داستان که نمیشه گفت واقعیت محضه ولی میدونم باورش برای بعضی افراد که هنوز به سن وسال ما نرسیدن ویا در خانواده ومحیطی بسته بزرگ شدن سخته پس من فقط به عشق همون عده که میدونن ومتوجه ودرک میکنن مینویسم امیداست لذت ببرید در سال 80 در سن 21 سالگی ازدواج سنتی وبه پیشنهاد خانواده با یه دختر سفید وخوشکل و مهربون با تشریفاتی معمولی انجام شد وما رفتیم سر زندگیه مشترکمون اون اوایل بجرات میتونم بگم که تا 5 ماه اول روزی دو الی سه بار سکس داشتیم وواقعا وفقط از روی شهوت از باهم بودن لذت میبردیم ضمنا اون زمان مثل حالا نبود که پسر 13 ساله 7 تا دوست دختر داشته باشه وانواع سکس رو تجربه کنه اولین سکس من در زمان متاهلی انجام شد وهمینطور خانمم سارا خانممو میگم یه خواهر دوقلو داشت به اسم شیدا که واقعا به خواهرش شبیه بود وخیلی تشابهات داشتن زندگی ادامه داشت ومن بخاطر مسائل کاری به تهران نقل مکان کردم و تقریبا 10 سالی بود که کمتر خانواده هامونو میدیدم و فقط تلفنی اکثرا ویا سالی یه مرتبه برای دیدو بازدید میرفتیم شهرمون ودر این مدت که از زندگیمون گذشت سارا یه زن تپل وواقعا زیبا در سن 29 سالگی کالا توپر وشق وسکسی شده بود وبا توجه به محیط پوشش متنوعی هم داشت که کاره دل هر مردی رو میساخت تا اینکه در نوروز 95 رفتیم شهرستان برای دیدن اقوام و ضمنا از قبل شنیده بودیم که شیدا و حسین شوهرش مشکلاتی بینشون پیش اومده وخانواده همسرم که دیگه منو بعنوان یه ادم موفق و مرد زندگی قبول داشتن بخاطر موفقیت هایه مالی که در تهران داشتم ووضع مالی ام بشکر خدا میشه بگم خوب بو د اوایل شب بود رسیدیم خونه پدر سارا با خوش رویی تمام اومدن استقبالمون و رفتیم داخل شیدا رو دیدم که پسر 3 ساله اش رو بغل گرفته و مشخصصه که ناراحته وخیلی هم سعی میکرد طبیعی نشون بده چند روزی شهرستان بودیم و ارتباط شیدا وسارا خیلی نزدیکتر از قبل شده بود وباهم پچ پچ زیادی میکردن تا اینکه یه شب موقع سکس از سارا پرسیدم چی شده وشیدا برای چی ناراحته البته عرض کنم که من وسارا به معنی واقعیه کلمه عاشق هم هستیم وچیزی پنهون نداریم والبته خیلی موارد رو هم مراعات میکنیم سکسمون که تموم شد بغل هم دراز بودیم تا یه کم سر حال بیایم سارا شروع کرد وگفت که بله شیدا الان در حدود 1 ساله که با حسین مشکل پیدا کردن ویه مشکلی هم دارن که نمیتونن به کسی بگن من کنجکاو شدم وسارا هم انکار میکرد که مثلا چیزی لو نده ولی با همون روش خودم زبونش باز شد گفت که شیدا وحسین از لحظ سکسی مشکل دارن وحسین خیلی سرده وهر دوماه اونم به اسرار شیدا یه باری سکس میکنن و توهم خوب میدونی که من وخواهرم شهوتمون بالاس واز اینکار لذت میبریم وسیر شدنی نیستیم وفکر کردم باخودم که شیدا هم خواهر ساراس چطور اگه نهایتا دوشب در میون اگه سکس نکنم هم من هم سارا دیونه میشیم طفلی شیدا چطور تحمل میکرده اخه اونم خواهر همینه و شهوتش واخلاقیاتش شبیهه همه در اخر ازم خواست که یه وقت کسی چیزی نفهمه ومنم قول دادم که چیزی نگم فرداش قرار بود حرکت کنیم به طرف تهران ومیبایست میرفتیم من از خونه زدم بیرون تا سری به اقوام خودم بزنم وخداحافظی کنم ازشون تو راه که داشتم برمیگشتم شیدا رو دیدم که سواره یه پراید ه وبا یه مرده غریبه دارن حرف میزنن اول فکر کردم یا شوهرشه یا از اقوامشونه زیاد حساس نشدم ورفتم یه لحظه حس کنجکاویم گل کرد دور زدم وبرگشتم دیدم هوز هم تو ماشین نشستن ودارن میخندن رفتم پشت سرشون پارک کردم اینقد ر تو حال خودشون بودن متوجه نشدن من وایستادم تااینکه شیدا خانم پیاده شد و قبل از پیاده شدن یه لب از طرف گرفت ودست دادن ودر ماشینو بهم زد تا منو دید یهو خشکش زد و سریع اومد طرف من که مثلا مسافر کش بوده وتازه رسیده منم خودمو زدم به اون راه که الان توقف کردم ومتوجه نشدم نشست داخل ماشینو شروع کرد دروغ بافی که مثلا منو بپیچونه که از خونه دوستش که دوره قران داره میومده وتاکسی نبوده اون مسیرها ومجبور بوده شخصی سواربشه منم بالبخندی تایید میکردم که بعله شما راست میگی رسیدیم خونه پدرش و منم از دیدن این صحنه ووضعیت شیدا تحریک شدم ورفتم حموم وسارا رو صدا زدم هرچی اصرار کرد که زشته این وقت وهمه تو خونه ان که نمیاد حموم فایده ای نداشت اومد داخلو همون اول شروع کردم با شهوت تموم سینه های بزرگ وکونشو مالیدنو لیس زدن که تعجب کرده که چته چی دیدی مگه هنوز شب قبلش سکس کرده بودم اخه چیزی نگفتم وکارمون تموم شد واومدیم بیرون که شیدا تو حال مارو دید ویه لبخند مرموزی زد به سارا که کلی خجالت کشید وروبه من که ببین چی کار کردی باید بخاطر سکس با شوهرمم متلک بشنوم خوب میزاشتی شب یا فردا خونه خودمون تا منم بتونم خودمو خالی کنم غافل از اینکه این سکس با فانتزی ابجیه نازش شیدا خانم بوده شب شد وخانواده همه بخاطر رفتن ما دور هم جمع بودن بعد از شام بحث شیدا پیش اومد و ازمن وعموی همسرم خواستن که حالا که ما اینجاییم بریم دنبال حسین ویه جوری اینا رو با هم اشتی بدیم ومارفتیم خونه حسین قبلش چندباری به همراهش زنگ زدیم که جواب نداد رسیدیم در خونش وبا کلی اصرار وبخاطر ما قبول کرد ودر راه از اخلاق بد شیدا زیاد گفت وماهم البته بحش حق دادیم و رسیدیم خونه پدر خانم حسین با همه دست واحوالپرسی تا رسید به شیدا مثل بچه ها شروع کرد گریه وشیدا هم قبول کرد وفضا هندی شد وبلاخره اینا که انگار منتظر یه بهونه بودن با هم اشتی کردن و به اصرار مادر خانمم و نیز سارا قبول کردن که چند روزی باما بیان تهران تا یه اب وهویی عوض کنن وخوش باشن فرداصبح زود همه اماده شدیم ورا ه افتادیم بطرف تهران رسیدیم خونه ساعتای 5 عصر بود تقریبا همه خوشحال منم یه جورایی چشمم دنباله این خواهر زنه عزیز افتاده بود علی الرغم اینکه اگه دوتا خواهرو لخت میکردی بجز یه تفاوتهایه کمی در صورتشون که اونم از ارایششون بود بقیه بدن کپی برابر اصل بود هردو با قدی حدود 170 ورنگی سفید وباسن بزرگ وطاقچه ای ورونهایی پر وسینه ایی رو به پایین وکمی شل البته بزرگ وصورتی که مردها کاملا متوجه سکسی بودن اینگونه زنها در اولین نگاه میشن شب اول به خوبی تموم شد من هنوز 3 روز دیگه تعطیل بودم شب دوم به پیشنهاد من شام کباب درست کردیم وازحسین خواستم که در حین کباب پزی بیاد باهم حرف بزنیم و خواهرارو تنها بزاریم وبقول خودم بزرگتری کنم واز مشکلشون پرسیدم وگفتم که یه چیزایی شیدا به خواهرش گفته ولی متوجه نشدم میخوام خودت بگی تا بتونم اگه بشه کمکتون کنم اخه حیف نیست زن به این خوشکلی که ما دوتا داریم ناراحت باشن که بدنشون افت کنه اخه ناراحتیه اعصاب تیپ زن رو خراب وشل وول میکنه من عمدا داشتم حرفهایی خصوصی تر میزدم تا بسنجم حسین در چه رده ای قرار داره یا بدش نیاد یهویی منم خراب بشم دیدم که نه خوششم اومد سوال کرد که چجوری وچرا منم براش تا میتونستم از بدن هایه زنامون گفتم خصوصا از سارا و نوع سکسش ونیاز های سکسیش واین دست مسائل که اونم یخش باز شد وشروع کرد که بله من سایزم10 بزور ووقتی که راسته میرسه واز این مورد شیدا ناراحته گفتم حق داره بابا سارا با 19 سانت کیر من هنوز میگه کمه طفلی شیدا با 10 سانت چکار میکنه اخه زیادم شهوتیه شیدا خانوم از رفتارشم معلومه که اقا حسین خیلی هم خوشش اومد کباب اماده شد ورفتیم داخل غذامونو خوردیم و بعد شام حرفامونو جلو زنها ادامه دادیم والبته اونا هم گفتن که همه حرفامونوتو حیاط شنیدن و رومون بهم باز ترشد وبه پیشنهاد من قرار شد باهم تعارف نکنیم تا مشکل حل بشه حرفا رو کمی سکسی تر کردم و از شیدا خواستم که مشکلشو خودش بگه وسارا یه چشم قره رفت که چی میگی منم با پرویی تمام گفتم ول کن دیگه عزیزم بزار خواهرت وشوهرش حرف دلشونو بزنن به ما نگن به کی بگن اخه که دیدم اقا حسین گفت سارا خانوم راست میگه بزار بگم وگفت که از همون اوایل ازدواجمون که شیدا خانوم فهمید مال من10 سانته باهام سرد شد ومیتونم بگم یه روز زندگیمون گرم نبوده ومنم ادم سرد مزاجی هستم وبرعکس شیدا خانوم اتیشش تنده واگه با اون باشه هر شب میخواد ولی من هر هفته یکبار بیشتر نمیتونم همه نوع معجون ودارو و مصرف کردیم نشده که نشده شیدا هم انگار میخواست از خودش دفاع کنه با صدای بلند گفت که سارا جون شما که خواهر منی میتونی تحمل کنی هفته ای یا دوهفته ای 1 بار برین حموم با شوهرت که من گفتم خواهرتو که من میشناسم هرروزه میخواد ومنم کم نمیارم و سکس داریم که نگاه به ساعت کردیم 2 شده بود وما قرق مسائل وحرفامون انقد سکسی شده بود که دیگه کلا خجالت رو گذاشته بودیم کناروراحت حرف سکس ومدل سکس و مدت واز این حرفا میزدیم همونطور کنار هم دراز کشیده بودیم ودست من روسینه های سارا بود و شیدا هم خودشو تو بغل حسین فشار میداد گفتم اگه قبول میکنید امشب همینطوری وکنارهم بخوابیم انگار حرفهامون کار خودشو کرده بود وهمه مست اماده بودن وفورا قبول کردن سریع لامپ هارو خاموش کردیم و نور کمی تو اتاق بود من که زیاد تحریک شده بودم وفقط یه چادر زنونه رومون بود همون اول شلوارکمو دراوردم ورفتمم چسبیدم به سارا واونم کیرمو گرفت وفشار میداد وگفت بزار بخوابن و تابلو نکن وخجالت بکش مهمون داریم وابروریزی میشه واین حرفها یه لحظه چشمو برگردوندم دیدم شیدا خانوم سرش رو کیر حسینه وداره سر کیرومیخوره وچادر رو انگار عمدا از روشون کنار کرده بود با دیدن این صحنه دیگه خجالتو کلا فراموش کردیم وسارا رو با فشار سرش هدایت کردم به طرف کیرم که ساک بزنه و منم بیکار نموندم وسینه هارو میمالوندم تا تحریک بیشتر بشه نقطه ضعف وشهوت انگیز ساراس و کم کم لباسمونو در اوردیم ویه جورایی سعی داشتیم 4 نفر خودمونو بهم نزدیکتر کنیم که دیگه اینقد نزدیک شده بودیم که پاهامون میخورد بهم وگاها دست میزدیم به بدن زنهای هم و به حدی رسید که حسین خان دستشو کامل گذاشت رو کون بزرگ سارا وداشت میمالید من دست بردم طرف سینه های شیدا وشروع کردم مالیدن وبا یه حرکت دیگه سینه هارو کردم تودهنم وشیدا کلا بالای من بود وسارا خانوم هم به شکم دراز کشیده بود وحسین گذاشته بود لای کونش وگردنشو میخورد ودیگه کار از کار گذشته بود وشیدا رو دراز کردم به پشت وشروع کردم به خوردن کوس سفیدش که انگار دقیقا کوس سارا خانومم بود اگه صورتشو نگاه نمیکردم متوجه نمیشدم کدومشونه هیچ حرفی زده نمیشد وانگار همه قرق در افکار سکسی خودمون بودیم و یکساعتی فقط بالبخند که اونم نشونه تائید واجازه بود در حالات مختلف سکس کردیم ودر اخر شیدا وسارا از جلو بهم چسبیده بودن وما از پشت فشارشون میدادیم واینها انگار از سکس یادشون رفته بود وچنان توبقل هم لب میگرفتن وکوساشونو بهم فشار میدادن و سینه های هم ومیمالیدن ومیخوردن ومثل مار بدور هم میپیچیدند که ما دونفر محو لز کردنشون شده بودیم وفقط کیرامونو تو دست میمالیدیم و اوناهم دیگه انگار کیر لازم نداشتن و مارو پس میزدنو دوست نداشتن مزاحم لزکردنشون بشیم مافقط نظاره گر بودیم تا اینکه یه لرزشی باصدای جیغ کوچولو هردوبا فاصله ای کم زدن و وولو شد وماهم که طاقتمون طاق شده بود سریع ادامه دادیم وابمون اومد وریختیم رو سینه هاشون وهمونطور کنارهم دراز کشیده وخوابمون برد ساعتای 9 بود که با نور خورشید که مستقیم تواتاق میتابید بیدار شدیم همه لخت بودیم ویه کم خجالت کشیدیم که الان چطور تو چشم هم نگاه کنیم باصدای سماور وتهیه صبحانه از خواب بیدارشدن وهمه یه لبخندی بهم زدیم و همه یه جورایی ازسر خجالت زدیم زیر خنده و خوشحال از اینکه پرده ها بینمون فرو ریخته ومهمتر اینکه همه راضی وتازه شیدا وسارا به یه شناختی از سلیقه سکسیشونم که لز باشه دست پیدا کردن شیدا وحسین هم با هم خوب شده بودن و حسین قول داد که هر دو ماهی چند شب بیان تهران تا شیدا سیر کیر بشه ویه دیلدو هم براشون خریدیم که نیاز باشه استفاده کنن چهار شب دیگه مهمون مابودن باجناق وخواهر زن عزیزمون که در این مدت شاید 10 بار سکس در انواع مختلف ولز حمومی و دوتا زن ویک مرد و دو مرد و یکتا زن چهارتایی ودوکیره وخیلی حالات وشکل وپوزیشن های مختلف دیگه انجام دادیم وهمهمونم راضی وخوشحال از این مورد والانم زندگیه بسیار خوب گرم وعاشقانه ای داریم ممنون از همه دوستان عزیزان لطف کنید و فقط از خوندن داستان لذت ببرید و کار به راست یا دروغش نداشته باشید چون اسمش روشه وداستانه اگه خوشتون اومد بگید تا چند مورد دیگه ام که با هم بودیم براتون بنویسم شاید لحظه ای لذت و وخوشی در کسی متبلور بشه که همین مرا بس نوشته

Date: October 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *