طعم تلخ خوشبختی قسمت آخر

0 views
0%

قسمت قبل بخش چهارم پاهام سست شد برای انجام کاری که تو فکرم بود تردید داشتم حامد شده بود مثل جنازه نمیشد صورتشو تشخیص داد ولش کردم مثل گوسفند رو زمین افتاد و بی حرکت موند هنوز به هوش نیومده بود میرم سمت شهره از ترس چشماشو میبنده و فقط التماس میکنه آرش تو رو به جون الیا این کارو نکن تو هرچی باشی قاتل نیستی _خفه شو پست فطرت اسم دخترمو به زبون کثیفت نیار _ولی اون دختر منم هست _بود دیگه رنگشم نمیبینی بعد از چند ماه که بهونتو بگیره فراموشت میکنه ولی خیالت راحت بزرگ شد نمیزارم بفهمه که مادرش یه جنده بوده خرد شدن روح شهره رو دیدم با هق هق و بارانی از اشک در حالی که سرش پایین بود گفت _من جنده نیستم من عاشق دخترمم میخوام قبل از مرگم ببینمش _شهره شهره شهره یه کشیده میزنم تو گوشش که با شرم ساری میگه _بله _چرا این کارو کردی مگه من برات چی کم گذاشتم چرا زندگیمونو خراب کردی بازم سرش پایین بود از شدت ترس و گریه زیاد به سکسکه افتاده بود و چیزی نمیگفت _شهره باتو ام به من نگاه کن بهم بگو چرا دیگه طاقت نمیارم و اشکام سرازیر میشه و تکیه میدم به دیوار و سر میخورم پایین گوشیم رو از جیبم میارم بیرون به محض باز کردن قفل گوشیم عکس الیا رو میبینم که با عروسکش انداخته اینقدر از این عکس خوشم میومد که گذاشته بودمش به عنوان تصویر زمینه گوشیم میخوام ازش عکسای بیشتری ببینم و میرم تو گالری گوشیم با دیدن هر عکس دلم بیشتر براش تنگ میشه میرسم به عکسی که تو بغل شهره ازشون گرفته بودم خیلی عکس قشنگی بود رفتم روبرو شهره و عکس رو بهش نشون دادم و گفتم _نگاه کن اینم دخترت واسه بار آخر ببینش سرش رو بالا میاره و گریش دو برابر میشه _شهره بهم بگو چرا چرا اینکارو با من کردی مگه ما یه خونواده خوشبخت نبودیم عکس العملی نشون نمیده و سکوتش اذیتم میکنه میرم سمت حامد تا بکشونمش تو باغ که صدای شهره در میاد _صبر کن باشه بهت میگم به زور میتونست حرف بزنه کنجکاو شدم چی می خواد بگه _اگه بهت بگم چرا اینطوری شد حاضری کوتاه بیای و یه تصمیم عاقلانه بگیری _کوتاه بیام مثل اینکه حواست نیست اگه بخوام بدمت دست قانون که بد تر از من سرت میارن _تو اینکارو نمیکنی _یه دلیل برام بیار که کوتاه بیام و راحت تر بکشمتون _باشه منو بکش ولی بزار حامد بره _چی چرا ازون دفاع میکنی اصلا اون مرتیکه بی ناموس کیه بازم سکوت میکنه و من میمونم با کلی سوال بی پاسخ تو سرم دوباره از سیگارای حامد یه نخ بر میدارم و سعی میکنم به شهره حمله ور نشم _شهره این کیه با جواب ندادن شهره کنار نمیام و به سمت حامد میرم و مثل حیوون رو زمین میکشونمش چاقو رو بر میدارم و به شهره میگم _به جون الیا اگه نگی این کیه با همین چاقو جلو چشمات تیکه تیکش میکنم شهره که خیلی ترسیده بود فقط اشک میریخت و التماس میکرد _آرش تو رو خدا اینکارو نکن تو نمیتونی این کارو کنی _میکنم به خدا این کار رو میکنم خون جلو چشمامو گرفته بود و چاقو رو آوردم بالا که با تموم قدرت فرو کنم تو گلوش که شهره فریاد زد _آرش تو عشق دومم بودی با کمی مکث متوجه شدم که منظورش چیه انگار کل دنیا آوار شد و ریخت رو سر من شهره گریه میکرد و با حرص حرف میزد _قبل از اینکه با تو ازدواج کنم قرار بود با حامد زندگیمو تقسیم کنم منو اون خیلی همدیگرو دوست داشتیم گوشام نمیشنوه و سرم سوت میکشه حس حقارت تموم وجودمو در بر میگیره از رو حامد بلند میشم و اتاق رو ترک میکنم همون چوبی رو که باهاش وارد خونه شده بودم بر میدارم و فریاد میزنم کل انرژیمو خالی میکنم وقتی به خودم میام میبینم که هیچ چیزیرو سالم نزاشتم بمونه مبل تلویزیون آینه کل آشپزخونه و هر چیزی که قابل ضربه خوردن بود داغون شده بود به سمت اتاق میرم و میبینم که حامد به هوش اومده و از ترس زبونش بند اومده خطاب به شهره میگم _عشق اولت همینه سکوتش واسه من به معنی بله ست _منم عشق اول داشتم ولی تو همه چیزم بودی میفهمی شهره چرا با من بازی کردی اگه این آشغال عشقت بود چرا با من ازدواج کردی چرا سکوت شهره عذابم میده _د لعنتی یه چیزی بگو با هق هق سرش رو میاره بالا ونمیتونه تو صورتم نگاه کنه سرش رو میندازه پایین و میگه _خیلی وقت قبل از اینکه تو بیای خواستگاریم منو حامد قرار بود با هم ازدواج کنیم اما حامد به خاطر بیماری رفت آلمان و الان یک ساله که خوب شده و برگشته _خب بقییش _بقیه چی _الان یک ساله که برگشته میگفتی _چی بگم همچین کشیده ای ازم میخوره که دهنش پر خون میشه صدام رو بلند میکنم و میگم _به همین راحتی عشقت از خارج برگشته و شوهرت پشمه دیگه من ساده رو باش که فکر میکردم بهونت واسه لج بازی خونه بوده اما حالا که فکرشو میکنم میخواستی خونه رو عوض کنی تا با این بی شرف جنده بازیاتو راحت تر انجام بدی دو هفته پیش هم که قهر کردی پیش این بودی آره شهره خیلی کثیفی منو باش که فهمیدم خونه نبودی به دلم بد راه ندادم و گفتم لابد پیش دختر عموت بودی و نخواستی به من بگی همه آب دهنمو جمع میکنن و پرت میکنم تو صورت شهره _حیف این تف که بریزم رو صورتت منه ساده رو باش فکر میکردم با تو خوشت بخت ترین مرد روی زمینم یه سیگار روشن میکنم و این فکر تو سرمه که چطوری بکشمشون نه حامد نه شهره هیچ صدایی ازشون در نمیومد رو به شهره گفتم _الان که عشقت رو جلو چشمات فرستادم اون دنیا میفهمی که من اصلا دوست ندارم عشق دوم باشم میفهمی که بازی خطرناکی کردی حامد از ترس به خودش میلرزید و صداش در نمیومد اما شهره ضجه میزد و میگفت این کار رو نکن کارد میوه خوری تو دستم بود پشت حامد قرار گرفتم حامد بین منو شهره بود چاقو رو گذاشتم زیر گلوش و رو به شهره گفتم نگاه کن واسه بار آخر به عشقت نگاه کن غصه نخور تو ام تا چند دقیقه دیگه میری پیشش میخواستم چاقو رو فرو کنم تو گلوش اما نمیتونستم دستام میلرزید چاقو رو آوردم پایین تر و عرض سینش رو شکافتم یه زخم به عمق نیم سانت و طول بیست سانتیمتر روی سینش نقش بست حامد از بس ترس و اضطراب داشت نمیتونست درست حرف بزنه با نا امیدی میخواست که ببخشمش اما من اون لحظه بی رحم ترین آدم روی زمین بودم دوباره چاقو رو بردم زیر گلوش ایندفعه حامد از ترس ادرار کرد دلم براش سوخت ولی مصمم بودم که باید بکشمش و بعد از اون شهره رو هم به درک واصل کنم اما میخواستم شهره با دیدن این صحنه زجر بکشه یه نگاه به شهره انداختم هیچ چیز ازش نمونده بود جون تمون عزیزام رو قسم داده بود اما گوش من بدهکار نبود خیلی سعی کردم ضربه کاری رو به حامد وارد کنم و جونشو بگیرم اما یه حسی بهم میگفت آرش تو قاتل نیستی با نفسم کلنجار میرفتم تا این کار رو نکنم ولی وقتی یاد خیانت می افتادم مغزم فقط یک فرمان صادر میکرد اونم کشتن بود شهره که دیگه صداش به زور در میومد گفت _آرش تو رو به جون الیا به حرفام گوش کن _چه حرفی میخوای خیانتت رو توجیه کنی خجالت بکش من اگه جای تو بودم التماس میکردم زودتر بکشیم _آرش نمیخوای بدونی چرا اینطور شد نمیخوای بدونی واسه چی من به حامد پناه آوردم دوست داشتم بدونم یعنی چه دلیلی میتونست داشته باشه آیا منم مقصر بودم بدن نیمه جان حامد رو رها کردم و رو به شهره گفتم _میشنوم _آرش منو تو زندگی خوبی رو شروع کردیم و در ظاهر همه چی عالی بود ولی تو یه چیز رو فراموش کرده بودی _چیو فراموش کرده بودم در حالی که اشک میریخت گفت _تو به من توجه نمیکردی همیشه مادرت اولویت اول بود هر وقت از سر کار میومدی اول میرفتی پیش اون بعد نیم ساعت تازه یادت می افتاد یه زن داری که طبقه بالا منتظرته تو هیچ وقت درک نکردی من چقدر اون لحظه ها اذیت میشدم همش میگفتم ایراد نداره با گذشت زمان درست میشه ولی بدتر شد وقتی که الیا به دنیا اومد پیش خودم گفتم لابد درست میشی اما تو مادرت رو از من بیشتر دوست داشتی _شهره این چه حرفیه که میزنی قبول دارم من مادرم رو خیلی دوست دارم ولی عشق به مادرم با عشق به تو خیلی فرق میکرد جنس دوست داشتن مادرم با تو زمین تا آسمون فرق میکرد اصلا قابل مقایسه نیست بازم دلیل بر این نمیشه که بهم خیانت کنی شهره با یه قیافه جدی صداش رو بالا برد و گفت _خوب فکر کن کی اول خیانت کرد من یا تو _چی داری میگی من خیانت حالت خوبه _آره آرش خان شما فکر کردی من اون زنیکه چی بود اسمش آهان الناز رو نمیشناسم _چی داری میگی _خوب میدونی چی دارم میگم اونقدر مصمم حرف میزد که یه لحظه به خودم شک کردم _شهره هیچ معلومه چی داری میگی من قبل از اینکه با تو ازدواج کنم ارتباطمو با الناز قطع کردم _من پارسال دیدمتون که با هم رفتید رستوران _چه ربطی داره هر کی با یه زن بره رستوران یعنی با هم رابطه دارن _تو که گفتی ارتباطت با الناز قبل از ازدواجمون قطع شده بود یه آن فکرم مشغول شد شهره الناز رو از کجا میشناخت من بعد از ازدواجم دو سه بار با الناز قرار گذاشته بودم ولی اصلا به خیانت هم فکر نکرده بودم فقط میخواستم کمکش کنم تا یه مشغول به کار بشه بنا به درخواست خودش یه دو سه باری رفتیم بیرون تا غذا بخوریم همین _به چی فکر میکنی آرش دیدی تو از من زود تر خیانت کردی _من هیچ وقت به تو خیانت نکردم همون موقع اگه باهام حرف میزدی تموم این سو تفاهم ها بر طرف میشد _بعد از اون قضیه من بهت شک داشتم همش فکر میکردم با تموم فروشنده های مغازتون رابطه داری _تو دیوونه ای بعد از این همه سال که با هم زندگی کردیم هنوز منو نشناختی یه کلوم میومدی باهام صحبت میکردی تا همه چیو برات روشن میکردم پیش خودت بریدی و دوختی و به این نتیجه رسیدی که من بهت خیانت میکنم بعدشم واسه تلافی رفتی پیش این بی شرف _نه واسه تلافی نبود اونقدر بهم فشار اومده بود و فکر و خیال دست از سرم بر نمیداشت که تصمیم گرفتم ازت طلاق بگیرم _جدا فکر میکردم عاقل تر از این حرفا باشی واسه یه سوظن زندگیتو تباه کردی چرا به دخترت فکر نکردی داشتم میومد خونه مادرت که باهات بریم خونه ببینیم دیدم از خونه زدی بیرون تا اینجا تعقیبت کردم اگه برات خونه هم میگرفتم بازم تو فکر طلاق بودی آره با سکوتش متوجه میشم که جوابش مثبته و بر میگردم تا یه سیگار روشن کنم چشمام به حامد می افته که داره منو نگاه میکنه یه لقد تو شکمش می خوابونم و میگم _پست فطرت بی ناموس زندگیمو داغون کردی که مریض بودی تازه از خارج برگشتی همونجا باید میمردی رو به شهره میکنم و میگم تا کی میخواستی به من خیانت کنی اگه الان مچتو نمیگرفتم تا کی میخواستی ادامه بدی خوب لعنتی اگه منو دوست نداشتی بی درد سر طلاق میگرفتیم چرا این بی آبرویی رو به بار آوردی هیچ میدونی اگه دادشت بفمه زندت نمیزاره بابات از غصه دق میکنه مادرت سرش رو تو فامیل چطوری بلند کنه خود من چی بیش همه همکارام آبروم میره با شنیدن این حرفا شهره خیلی میترسه و میگه آرش تو رو خدا منو بکش ولی این قضه رو همینجا خاک کن غلط کردم غلط کردی به همین راحتی اگه بکشمت که بهت لطف کردم _آرش تو هم که با اون دختره بودی من هیچی نگفتم بخشیدمت _من کار خلافی نکردم که بابتش شرمنده باشم تو دیوونه بودی که فکر کردی من با اون رابطه دارم اصلا تو اونو از کجا میشناختی من که در موردش فقط به تو گفته بودم یه نفر تو زندگیم بوده دیگه نیست _من میدونستم که میخواستی باهاش ازدواج کنی از همون اول تحقیق کردم وقتی که باهاش قرار گذاشتی یه نفر بهم خبر داد _میتونم حدس بزنم اون یه نفر کی بوده دارم براش _آرش تو خودتو بزار جای من صبح تا شب تو خونه تنها شب که میومدی زیاد به من توجه نمیکردی بیشتر وقتتو با مادرت و الیا میگذروندی موقع خواب یادت میومد که زن هم داری _من زحمت میکشیدم تا تو و الیا در آسایش و رفاه زندگی کنید همه دنیای من تو و الیا بودید اما تو خرابش کردی اونم با افکار مریضت _من دنبال آرامش بودم تو نتونستی منو آروم کنی وقتی دوباره حامد به زندگیم راه پیدا کرد این آرامشو تو وجود اون دیدم اولش نمیخواستم باهاش حرف بزنم ولی فشار روانی منو به سمت اون کشید و رابطمون شروع شد از خودم بدم اومده بود از اتاق رفتم بیرون و به این فکر میکردم یعنی منم به شهره خیانت کرده بودم درسته که کمو بیش با الناز در ارتباط بودم و لی اصلا به دنبال سکس نبودم و فقط رابطه کاری بین ما بود ولی یاد اون بوسه که می افتم تنم میلرزه یه بوسه که نمیدونم چرا گرفته شد یه بوسه پنج ثانیه ای که خودم رو خیلی سرزنش کردم نه این خیانت محسوب نمیشه کمی که بیشتر فکر میکنم پیش خودم میگم لعنتی منم خیانت کردم حرف های شهره باعث شده بود کمی احساس گناه کنم دیگه ازون خشم خبری نبود داشتم به این فکر میکردم که آیا میتونم شهره رو ببخشم یانه حامد رو چی میخواستم کمی بیشتر از حامد بدونم دوباره رفتم تو اتاق کلی خون از حامد رفته بود و اونو بی حال کرده بود از جیب شلوارش که افتاده بود رو زمین گوشیشو برداشتم با اضطراب بهم نگاه میکرد یه گلکسی نوت داشت ازش خواستم الگو باز کردن گوشیشو نشونم بده میخواست ممانعت کنه که ه لگد تو سینش خوابوندم گوشی که باز شد شماره شهئه رو گرفتم ببینم چی سیو کرده با تعجب دیدم زده صفایی گوشی شهره رو برداشتم دیدم نوشته اکرم بیچاره دختر داییم با اسم اون ظاهر سازی کرده بود ولی حامد چرا باید ظاهر سازی میکرد کمی تعجب کردم و بیشتر گوشیشو نگاه کردم تو پیام هاش یکی بود به اسم نرگس که توجهمو به خودش جلب کرد وقتی بازش کردم دیدم کلی پیام به هم دادن همش کجایی کی میای سر رات میوه هم بخر خسته نباشی و رو به شهره کردم گفتم این پسره چی اونم مثل تو خائن تشریف داره منظورتو نمیفهمم _زن داره _طلاق گرفته دو سال پیش وقتی از شهره سوال میپرسیدم حواسم به حامد بود خیلی اضطراب داشت با گوشی خودش به نرگس زنگ زدم و گذاشتم رو بلند گو _سلام عزیزم کجایی _ببخشید من این گوشی رو پیدا کردم زنگ زدم به آخرین شماره ای که گرفته شما صاحب این خط رو میشناسی بله بله دست شما درد نکنه من خانومشم بگید کجایید من خودم میام ازتون تحویل میگیرم من جاجرود هستم _جاجرود باشه من خودم باهاتون تماس میگیرم _باشه خانوم خداحافظ با قطع کردن گوشی نگاه به شهره میکنم که انگار دنیا براش به آخر رسیده بود و به حامد فحش میداد رفتم جلو حامد و رو برو ش گفتم تو چرا خیانت کردی به زور زبونش باز شد و گفت زنم منو درک نمیکرد گلوش رو گرفتم و گفتم زنت تو رو درک نمیکرد اومدی زن منو گاییدی داشت خفه میشد که شهره گفت آرش ولش کن به الیا فکر کن بزار خودم اینو بکشم دستمو از گلوش جدا میکنم و دستای شهره رو از طناب ها نجات میدم و از اتاق میام بیرون بیرون دلم میخواست از خواب بیدار شم و ببینم همه اینا یه کابوس بوده از تو اتاق سرو صدا میومد شهره تموم دق و دلیشو خالی کرد میخواستم ول کنم و برم که وجدانم اجازه نداد اگه میرفتم شهره به خونه بر نمیگشت خودشو میکشت و آبرو ریزی میشد رفتم تو اتاق و دیدم نشسته یه گوشه و داره گریه میکنه نگاش که به من می افته میگه آرش تو رو خدا منو ببخش _من نمیتونم ببخشمت شهره ولی ازت میگذرم حالا پاشو یه آبی به سر و صورتت بزن تا بریم خونه نگاه به حامد میکنم نیمه جون افتاده بود رو زمین دستای اونم باز میکنم و اونجارو ترک میکنم تموم خشمی که داشتم فرو کش کرده بود اون لحظه دوست داشتم بمیرم احساس پوچی میکردم دست شهره رو گرفتم و اون باغ کذایی رو واسه همیشه ترک کردیم با روشن کردن ماشین طبق عادت پنل رو جا میزنم تا صدای پخش رو بشنوم یه اهنگ از خواننده ای که دوستش داشتم به صورت رندمی اجرا شد تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم کاشکی دلت بهم می گفت نقشه ی قلبمو داره هر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره یه روز یه جا کم میاره موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقه موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقه شهره روی نگاه کردن به منو نداشت و سرش پایین بود اولین پمپ بنزین رفتم تو که دیدم خیلی شلوغه حدود نیم ساعت طول کشید تا از پمپ بنزین در بیام میخواستم وارد اتوبان بشم که دیدم یه مگان سفید که حد اقل صد و هفتاد تا سرعت داشت مثل موشک رد شد شک کردم که حامد باشه ولی پیش خودم گفتم نه بابا اون آشو لاش تر از این حرفاست که بتونه رانندگی کنه حدود دو کیلو متر که رفتیم جلوتر دیدم یه تصادف سنگین شده بله خودش بود همون مگان سفیده هیچی ازش نمونده بود زدم کنار تا ببینم چی شده داشتند جنازه رو از ماشین در میاوردند سرش ترکیده بود و قابل شناسایی نبود ولی یه زخم تازه رو سینش بود که برام آشنا بود یه نیش خند زدم و برگشتم تو ماشینم با ککی سوال تو ذهنم که چرا باید حامد به اون سرعت بره و خودش رو به کشتن بده برام مهم نبود شهره فهمید که حامد مرده و فقط اشک میریخت به خاطر حفظ آبرو دوباره با شهره برگشتم زیر همون سقفی که دیگه واسمون فرو ریخته بود باهاش زندگی میکردم ولی حریمی که بین ما بود شکسته بود مادرم متوجه غم بزرگی که تو وجودم لونه کرده بود شد ولی نمیدونست دلیلش از کجاست بعد از گذشت دو هفته روال عادی زندگی رو در پیش گرفتم ولی حتی به شهره نگاه هم نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام حرف بزنم شبا رو مبل با صدای هق هق شهره که از اتاق خواب میومد خوابم میبرد وقتی خونه بودم تموم وقتمو با الیا پر میکردم شهره هر کاری میکرد تا نظرمو جلب کنه موفق نمیشد با وجود اینکه خیلی تمایل جنسی داشتم حتی یک بار هم به شهره دست نزدم بالاخره بعد از یک ماه خبری که منتظرش بودم بهم رسید _الو سلام آقای عرفانی _بفرمایید _من از بیمارستان مزاحمتون میشم متاسفانه دو ساعت پیش خانم شما تو سانحه رانندگی جونشونو از دست دادن برا انجام مراحل قانونی لطفا تشریف بیارید اینجا نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی عذاب وجدان داشت دیوونم میکرد میدونستم شهره از قصد خود کشی کرده ولی خیلی جیگر داشت که با ماشین خود کشی کرد وقتی رفتم خونه و یه یادداشت که برام گذاشته بود رو خوندم تصمیم گرفتم که ببخشمش نوشته بود آرش منو دو بار ببخش یه بار واسه جریان حامد و یه بار واسه اینکه تو و الیا رو تنها میزارم مواظب الیا باش عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداشت شهره هر شب میومد به خوابم با قرصای آرام بخش میخوابیدم چند ماه از مردن شهره میگذشت و من با الناز قرار داشتم النازی که تو ازدواج دومش هم به مشکل خورد و جدا شد حالا من میخواستم ازش بپرسم آیا حاضره برای الیا مادری کنه یا نه پایان باز هم تشکر میکنم از همه شما دوستان عزیزکه به من خیلی لطف دارید قدر دانی میکنم از استادم شاهین سیلور فاک عزیز که همیشه به من لطف داشته و با راهنمایی هاش به من کمک کرده ممنونم از مهندس گل پسر دوست داشتنی که زحمت کشید و دوستان رو در مورد امتیاز دادن راهنمایی کرد دوستان همونطور که بعضی هاتون در جریان هستید دست راست من شکسته و نوشتن برام سخت بود اگه غلط املایی و نگارشی و یا سوتی دیدید به بزرگی خودتون ببخشیدذ چون وقت نکردم داستان رو ادیت کنم شاد باشید و سالم بمانید نوشته آرش

Date: August 7, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *