قسمت قبل بخش دوم وای خدا جون چه اتفاقی افتاده سرم داره میترکه چرا چشمام درست نمیبینه کی منو به صندلی بسته حامد تو خوبی حامد تو رو خدا یه چیزی بگو کی ما رو به این روز انداخته حامد حالت خوبه دیگه نمیتونم جلو اشکامو بگیرم و التماس میکنم حامد یه چیزی بگو یه کم که حالم بهتر میشه تازه یادم میاد که چیزی از شروع سکس من و حامد نگذشته بود که خیلی سریع بدون اینکه متوجه بشم کی بوده با یه چیز سنگین اول حامد رو زد و بیهوش کرد بعد با احساس درد شدیدی از حال رفتم حالا هم که این وضعیتمه حامد حامد داد میزنم حاااامد که یه تکونی میخوره و متوجه میشم که زنده ست یه نفس راحت میکشم هرچی تلاش میکنم خودمو آزاد کنم موفق نمیشم درست مقابلم حامد رو میبینم که از من بدتر به صندلی بسته شده ولی بیهوش بود و نمیتونست کاری کنه با تمام توانم فریاد میزنم کمک یکی ما رو نجات بده تازه میفهمم که هیچکی صدای منو تو این خونه که وسط باغ به این بزرگیه نمیشنوه پس ساکت میشم و صبر میکنم ببینم کی مارو به این روز انداخته و ازمون چی میخواد ترس همه وجودمو فرا گرفته و به مرز ایست قلبی رسونده سعی میکنم حدس بزنم کار کی بوده که به نتیجه نمیرسم نا خود آگاه تموم اتفاقات گذشته جلو چشام میان و منو به مرور اون لحظه ها وادار میکنن شهره ذلیل مرده کجا با این پسره آشنا شدی خیلی جذابه _مریم خانم چشاتو درویش کن حالا زود باش بریم که زنگ اولو از دست دادیم آمارمون داره خراب میشه ها _خدا بگم چکارت نکنه به خاطر شما زنگ اول غیبت خوردم _به من چه خودت اصرار داشتی که با من بیای تا حامد رو بهت معرفی کنم پس غر نزن دیگه _از بس ازش تعریف میکردی دلم میخواست ببینمش خودمونیم ها ولی از تو سر تره حالا دنبال یه بهونه باش که به ناظم بگیم ببخشمون _بی نمک باشه حلش میکنم خیالت راحت دو ماه بود که با حامد دوست شده بودم من سال اخر دبیرستان بودم و حامد از من دو سال بزرگتر بود که میگفت همون دیپلم برام کافیه درس رو گذاشتم در کوزه دارم آبشو میخورم اوایل هفته ای دوبار همو میدیدیم و تو خیابونا با هم میگشتیم بیشتر موقع ها قید زنگ اولو میزدم تا با حامد باشم عاشقش شده بودم و با گذشت زمان اگه یه روز نمیدیدمش کلافه بودم حتی با اینکه باهش تلفنی حرف میزدم ولی هنوز تشنه دیدارش بودم یه سال از دوستیمون گذشت که فهمیدم بدون حامد نمیتونم زندگی کنم همه نگرانیم داداشم بود که اگه میفهمید هم منو بیچاره میکرد هم حامدو روانه بیمارستان خیلی محتاط عمل میکردم تا کسی بویی نبره به جز مریم که دوستم بود هیچکی نمیدونست با حامد راحت بودم و زیاد پایبند محرم و نامحرم نبودم همیشه دست همدیگرو میگرفتیم و جاهای خلوت لبامون بهم گره میخورد خیلی قشنگ حرف میزد و واسه من شده بود همون شاهزاده معروف که قرار بود سوار بر اسب سفید بیاد و منو با خودش ببره _شهره واست یه سورپرایز دارم _چیه حامد جان میخوای غافلگیزم کنی _تقریبا _بگو دیگه _حدس بزن _اه خودتو لوس نکن بگو _یه کوچولو نمیتونی حدس بزنی _قهر میکنم ها _ببخشیذ ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید _سوزنت گیر کرده _ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید _باشه _دیگه قهر نیستی _من که قهر نکردم گفتم اگه نگی قهر میکنم حالا بگو _راستش خونوادم فردا خونه نیستن میخوان برن مسافرت من نمیرم _خب _خب دیگه خونمون هیچکی نیست _من چکار کنم _شهره منو دست انداختی _چه دستی این کجاش واسه من سورپرایز بود _آهان دوشیزه شهره از شما دعوت میکنم که فردا درس و مشقو بپیچونید و به خونه ما بیاید تا _تا چی تا تا تا خونمونو بهتون نشون بدم مگه کاخه که میخوای نشونم بدی _خب یه چیز دیگه هم نشونت میدم _چی _تو حالا بیا اگه الان بگم مزش میپره _بگو دیگه جون من بگو _فردا نشونت میدم _اصلا نمیام _عزیزم میخوام عشق رو نشونت بدم _عشق که دیدنی نیست _چرا دیدنیه من الان دارم میبینمش _کو کجاست چه شکلیه به منم نشونش بده _روبروم نشسته خیلی خوشگله انگار خدا با دستای خودش اونو ساخته یه نگا به آینه تو کیفت بندازی میبینیش کم آوردم اگه ایران نبود اول صبحی تو همون پارک بغلش میکردم و میبوسیدمش بیشتر عاشقش شدم و خیره شدم تو چشماش اگه خودمو کنترل نمیکردم اشک شوق میریخت رو گونه هام _من باید برم دیگه دیرم شد _فردا صبح منتظرتم با ماشینم میام دنبالت _بهش فکر میکنم _لوس نشو دیگه _باشه بهت زنگ میزنم فعلا خداحافظ _یعنی قبوله دیگه _گفتم بهت زنگ میزنم _الان جواب بده من تحمل ندارم _یه کاریش میکنم _این یعنی قبول دیگه خدا حافظ عشقم فردا همین ساعت با ماشین میام سراغت نمیتونستم بهش نه بگم خودمم دلم میخواست اشتیاق همه وجودمو فرا گرفته بود اون روز تموم شد و فردا با حامد به خونشون رفتم خونه بزرگی داشتند و با وسایلی که تو خونه بود میشد حدس زد وضع مالیشون توپه _حامد عزیزم من _تو چی عشقم _من خیلی دوستت دارم بدون تو میمیرم _یعنی نصف اینی که من دوستت دارم دوستم داری _مگه تو چقدر دوستم داری _دو برابر تو _تو مگه اندازه دوست داشتن منو میدونی _نه ولی اینو میدونم که تو دنیای منی شهره اگه تو نباشی من میمیرم تو همه وجودمی اگه راست میگی نشونم بده ببینم چیو _این که چقدر دوستم داری این حرفایی که میزنی منو دیوونه میکنه حامدم عشقم زندگیم حامد به سمتم اومد و با سرعت لبامون به هم چفت شد پلکهام رو هم افتادند و لبهام رو لبهای حامد تا حالا اینجوری لب نگرفته بودیم متوجه شده بودم چیزی فرا تر از لب میخوام ولی روم نمیشد طلب کنم دستامو محکم دور گردن حامد انداخته بودم و خودمو تو بغلش شل کردم زبونش کاملا زبونم رو لمس میکرد و نفسای من تند تر شده بود مقنعم رو درآورد و مو هامو نوازش میکرد و در حال لب گرفتن به اتاقش رفتیم بغلم کرد و خوابوندم رو تخت یه نفرش شروع به خوردن گردنم کرد و لاله های گوشمم می مکید دکمه های مانتومو یکی یکی باز میکرد میخواستم جلوشو بگیرم ولی دستام ازم تبعیت نمیکردند وقتی سینمو تو دستش گرفت لذت بردم و وقتی از زیر تیشرتم دستشو رسوند بهشون و گرمای خونی که تودستاش جریان داشت به وسیله سینه هام لمس شد یه آه کشیدم و منتظر ادامه کار شدم مانتو رو کامل از تنم در آورد و تیشرتمو تا رو سینه هام کشید بالا و با ولع داشت میلیسیدشون از نوک پام تا کف سرم مور مور میشد ولی خیلی لذت داشت تند تند نفس میکشیدم و صدای آه و ناله سر میدادم دستش که رفت سمت کسم ترسیدم و گفتم حامد چیکار میکنی _حواسم هست عشقم _تو رو خدا بس کن من طاقت ندارم _عزیزم این بهترین حسیه که تا حالا تجربه کردم نترس حواسم هست میخواستم جلوشو بگیرم ولی باز دستام از مغزم پیروی نمیکرد حس شهوت و خجالت با هم آمیخته شده بود دلم میخواست بگم حامد بیشتر ادامه بده دیگه طاقت نداشتم ولی اون حیای دخترونم اجازه همچین کاری رو نمیداد تا به خودم اومدم دیدم کاملا لختم کرده و داره با دستاش کسمو میماله و خیلی با دقت نگاه میکنه شرمم اومد و پاهامو جمع کردم که با زور بازشون کرد و با زبون مشغول لیس زدن کسم شد دستمو بردم رو سرش که نزارم این کارو انجام بده اما از روی لذت سرشو محکم فشار دادم به سمت کسم موهاشو میکشیدم و فریاد های خفیفم فضای اتاق رو شهوانی کرده بود حامد دیگه طاقت نیاورد و بی درنگ لخت شد وای چه قدر مرد لخت بد حیبته اما کیرش باحال بود فقط تو فیلمهای پورنو دیده بودم از روی کنجکاوی کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش ور رفتم که دیدم به سمت صورتم اومد و ازم خواست بخورمش با اکراه این کارو کردم به خاطر بی تجربگیم لذت نبرد و بی خیال شد مشغول خوردن کسم شد اما این دفعه با انگشتش رو سوراخ کونم بازی میکرد و کمو بیش میکردش تو من که دیگه اختیارم دست خودم نبود و داشتم کسمو میمالیدم دیدم که حامد بعد از تف زدن به کیرش پاهامو تا جایی که ممکن بود داد بالا و کیرشوگذاشت رو سوراخ عقبم و با دست کسمو میمالید درد زیادی متحمل شده بودم ولی به خاطر اینکه حامد لذت ببره چیزی نمیگفتم یه مدت که گذشت دیدم لذتی که دارم میبرم به دردش می ارزه اما زاویه کردن که عوض میشد دردم زیاد میشد آبشو خالی کرد رو سینه های من و بی حال کنارم افتاد به اوج لذت نرسیدم ولی راضی بودم بیشتر عاشق حامد شدم _حامد من الان دیگه پیشدانشگاهیمم تموم شده دوست ندارم برم دانشگاه چرا تکلیفمونو روشن نمیکنی _عزیزم به زمان احتیاج دارم _الان دو سال از دوستیمون گذشته و تنها چیزی که گذاشتی سالم بمونه بکارتمه _خب _خب دیگه ترتیب اونم باید داده بشه یا نه _تو که گفتی بکارتت فقط شب زفاف برداشته میشه _الانم همینو میگم _آهان تازه دوزاریم افتاد ببین شهره من الان شرایط ازدواجو ندارم _تو که همه چی داری بابات چیزی برات کم نمیزاره من بدون تو میمیرم _منم بدون تو میمیرم ولی درکم کن _حامد من خواستگار دارم مادرم نمیزاره الکی ردشون کنم _تو ردشون کن چکار به مادرت داری _من نمیدونم تکلیفمو همین الان روشن کن _با مادرم صحبت میکنم واقعا عاشق حامد بودم و نمیتونستم زندگی آیندمو بدون اون تصور کنم حاضر بودم همه چیزمو فدا کنم تا با حامد باشم چند روزی بود که از حامد خبر نداشتم و گوشی خاموشش کلافم کرده بود تصمیم گرفتم برم خونشون از نگرانی داشتم دیوونه میشدم رسیدم سر کوچشون که ترسیدم برم و زنگ خونه رو بزنم برگشتم خونه دیدم پستچی اومده و داره با مادرم حرف میزنه نزدیکتر که رفتم مادرم گفت ایناهاش اومد پست چی رو به من گفت خانم شهره صفایی _بله خودم هستم _لطفا کارت شناساییتون رو بدید مادرم رفت خونه و شناسناممو آورد _بفرمایید اینم کارت شناسایی حالا این چی هست _نامه فرستنده درخواست کرده فقط تحویل شهره صفایی داده بشه اینجارو امضا کنید با رفتن پست چی مادرم میگه کی فرستاده که میگم هیچی نیست از طرف کلاس های کنکوره مادرمم ساده باور کرد و رفت تو _وقتی نامه رو باز کردم و خط حامد رو که نوشته بود شهره ی من منو ببخش شناختم ادامشو نتونستم بخونم خودمو به خونه رسوندم و سریع رفتم تو اتاقم نامه رو با ترس و لرز باز کردم شهره ی من منو ببخش الان که داری این نامه رو میخونی من ایران نیستم خیلی وقت پیش میخواستم بهت بگم ولی نتونستم ازت خواهش میکنم منو فراموش کن و دنبالم نگرد اگه منو دوست داری به زندگیت برس و به من فکر نکن منم سعی میکنم فراموشت کنم ازم نخواه که دلیل کارمو بهت بگم فقط بدون مجبور بودم منو ببخش از فرط ناراحتی داشتم دیوونه میشدم و با اینکه گوشی حامد خاموش بود ولی باز هم پشت سر هم شمارشو میگرفتم چند روز گذشت و من از درون داشتم داغون میشدم ولی سعی میکردم ظاهرم رو حفظ کنم دو ماه گذشت و من یه کمی با موضوع کنار اومده بودم و خدا رو شکر میکردم دست به خودکشی نزدموچون خیلی بهش فکر میکردم تو آشپزخونه داشتم ظرفهای ظهر رو میشستم که مادرم با خوشحالی بهم گفت دخترم ایشالا خوشبخت بشی عزیزم _چی شده مامان _حدس بزن کی الان پشت تلفن بود _یه خواستگار _ماشالا به هوشت _ندید ردش کن _نمیخوای بدونی کی بود _نه _مطمئنی _خوب حالا بگو کی بود بعد ردش کن _خالت بود خاله فاطمت _کسی رو معرفی کرده _نه خنگ خدا واسه یکی یه دونش زنگ زد _آرش _آره عزیزم حالا چی میگی ردش کنم آرش یعنی آرش از من خوشش اومده بود کسی که کل فامیل واسش نقشه داشتند ولی من آمادگیشو نداشتم هنوز از حامد دل نکنده بودم شبی که آرش اومد خواستگاریم و رفتیم که با هم صحبت کنیم اولین حرفی که بهم زد این بود _ببین شهره من میخوام یه زندگی مشترک شروع کنم و تصمیم گرفتم تو شریکم باشی با گذشته تو هم کاری ندارم از این به بعدت برام مهمه زندگی ما از یه نقطه صفر که این اتاقه شروع میشه با من زندگیتو شریک میشی _والا چی بگم حتما خودت یه گذشته داری که ازم میخوای گذشته رو فراموش کنم _چون میخوام با صداقت باشم بهت میگم راستشو بخوای یه نفر تو زندگی من بوده که الان دیگه نیست یه عشق زود گذر بچگونه بود همین تو چی _مگه نگفتی با گذشته من کاری نداری _درسته با گذشتت کاری ندارم پس دیگه حرفه گذشته رو نزنیم آینده مهمتره ازینکه اینقدر رک بود یکم بدم اومد ولی جذبه ای که داشت منو به خودش وابسته کرد وقتی که خطبه عقد رو خوندند و بله رو گفتم تصمم گرفتم واسه همیشه حامد رو فراموش کنم و آرش رو دوست داشته باشم که همین طور هم شد یه زندگی رویای داشتم خیلی زود به خاطر بی احتیاطی من صاحب یه دختر شدیم من واقعا عاشق آرش بودم و در کنار همدیگه از بزرگ شدن الیا لذت میبردیم شهره بیدار شو شهره شهره چشامو که باز میکنم حامدو میبینم که به هوش اومده و ازم داره میپرسه _توخوبی عزیزم و دیدی کی زد تو سر من اره من خوبم تو خوبی نه نمیدونم متوجه میشم که هرکی منو بسته لباسامو پوشیده و حامد رو لخت بسته متوجه یه بو میشم که واسم آشناست آره این بوی همون پیپیه که آرش میکشه _حامد بدبخت شدیم شوهرمه زنده نمیزارمون _نترس باهاش صحبت میکنیم من که دیگه فقط در حال گریه کردنم و حامد منو دلداری میده که میبینم یهو در باز میشه و آرش با لباسای خاکی میاد تو زبونم بند میاد و اشکام بیشتر میشه با خشمی که تو چشمای آرش میبینم بهم میگه عزیزم یه قبر جا دار کندم تا ابد میتونی با این میخواد حامد رو مخاطب قرار بده که عصبانی میشه و بهش حمله میکنه در حال زدن حامد میگه تا ابد میتونی با این پست فطرت تو قبری که براتون کندم بخوابی صدای شکستن دماغ حامد تو گوشم میپیچه و تحمل ندارم که نگاه کنم آرش خسته میشه و می افته گوشه اتاق و از سیگارای حامد روشن میکنه و باچشم بسته دودشو میفرسته هوا به باباش قول داده بود سیگار نکشه اما قولشو شکست نگاهم که به حامد می افته جز خون رو صورت و سینش چیزی نمیبینم میخوام ازش طرفداری کنم جراتشو ندارم _آرش تو رو خدا منو ببخش _شهره نمیخوام صدات رو بشنوم _آرش میخوای چیکار کنی _میفهمی البته اون دنیا میفهمی باهاتون چیکار کردم فقط گریه و التماس میکنم حامد از هوش رفته و آرش به حرفام گوش نمیکنه ادامه دارد پایان بخش دوم قبل از همه چیز تشکر میکنم از همه شما بزرگواران بخصوص شاهین سیلور فاک عزیز به خاطر کمک هاش به من که برام حکم یه استاد رو داره جناب عبدل تا به تای عزیز ممنونم ازت دوست من من به هیچ وجه مغرور نشدم و اگه نتونستم جواب کامنت هارو بدم به دلیل کمبود وقته من از تمامی عزیزان عذر میخوام همه تلاش من اینه که بتونم یه داستان خوب به شما هدیه کنم بازم از همه شما خواننده های عزیز تشکر مشکنم و اگه از داستان خوشتون نیومد منو ببخشید شاد باشید و سالم بمانید ادامه نوشته آرش
0 views
Date: August 5, 2018