حدود 6 ماه از ازدواجم گذشته بود که با خانومم تصمیم گرفتیم بریم سفر و یه حال و هوایی عوض کنیم من قصدم این بود که بریم شمال ولی خانومم گفت سفر خارجی و منم رفتم دو تا بلیط واسه دبی گرفتم و کلی خانومم سوپرایز شد وقتی که رسیدیم فرودگاه توی سالن انتظار یه زوج جوون همسن و سال خودمون چمدون به دست نشسته بودن و منتظر بودن ما هم بعد از اینکه کارت پروازمون رو گرفتیم نشستیم کنارشون و سر صحبت رو باهامون باز کردن خانومه که یه خانوم سفید و لاغر اندام و خوشگل بود که بعد فهمیدم اسمش مریم هست شروع کرد با خانومم به حرف زدن و شوهرش هم که اسمش حامد بود سر حزف رو با من باز کرد از ما خواستن چون زبان بلد نیستن اونجا همه جا رو با هم بریم که کارشونو راه بندازیم و ما هم با کمال میل قبول کردیم سوار هواپیما شدیم و ایران رو به مقصد دبی ترک کردیم توی هواپیما صندلی هاشون با ما چند تا فاصله داشت و قرار شد توی فرودگاه دبی همدیگه رو پیدا کنیم و همین کار رو هم کردیم از همون برخورد اول من چند بار متوجه شدم که مریم زیرچشمی بهم نگاه میکنه و منو زیر نظر داره اما خب من جلوی خودمو میگرفتم و سعی میکردم زیاد چشم چرونی نکنم از فرودگاه دبی که دوباره همراه شدیم حرف زدنامون از سر گرفته شد و در مورد شغلامون و صحبتای متفرقه حرف میزدیم من خیلی منتظر بودم که زودتر برسیم هتل و مریم کشف حجاب کنه و ببینم بدون حجاب هم همین قدر داف هست یا نه به هتل رسیدیم و از شانس خوبمون اتاقامون فقط یه دونه با هم فاصله داشت به محض رسیدن به اتاق من و خانومم هردو پریدیم تو حموم البته جدا جدا و اومدیم که اماده بشیم واسه ناهار توی لابی هتل منتظر اومدن حامد و مریم بودیم و اونا چند دقیقه بعد ما اومدن من اول مریم رو نشناختم چون ازین رو به اون رو شده بود پاهای فوق العاده سفیدش و چاک سینه هاش خیلی توجهم رو جلب کرد و بیشتر از قبل سعی کردم دید بزنم رفتیم ناهار رو زدیم و صبر کردیم تا بیان دنبالمون و ببرنمون گشت شهری توی لابی منتظر بودیم که یهو مریم گفت پاشیم بریم این پاساژ بغلی تا موقع یه کم خرید کنیم ما هم که حکم مترجمشون رو داشتیم پا شدیم و 4 نفری رفتیم پاساژ بغل هتل من همش سعی میکردم پشت سر مریم راه برم که کونشو دید بزنم خیلی شرایط بدی بود نه میشد راحت دید زد و نه میشد از خیرش گذشت توی پاساژ هر کدوممون محو یه وری شدیم و داشتیم میچرخیدیم ولی بین اون همه من محو مریم شده بودم و سعی میکردم یجوری بهش نزدیک بشم تا اینکه مریم یه جا واسه فروش شورت و سوتین بود وایساد که قیمت بگیره و منم سریع رفتم کنارش بهم گفت میشه قیمت این لباس زیر رو بپرسی برام منم گفتم خب چه سایزی گفت 80 دقیقا همون لحظه کیرم یه جوری شد و دلم قیلی ویلی رفت به فروشنده خانومی که توی فروشگاه بود گفتم ازین لباس زیر سایز 80 رو بیارین و اونم اورد و مریم خرید قشنگ در حال تصور مریم با لباس زیر مذکور بودم که حامد از دور سر و کله ش پیدا شد و من بزا اینکه تابلو نشه مسیرمو کج کردم و رفتم اون طرف جای همتون خالی رفتیم گشت شهری و کلی خوش گذشت و شب فرا رسید من که برا خودم یه بطری ویسکی خریده بودم منتظر بودم بریم هتل و مست کنم و برم دیسکو با حامد و مریم که حرف میزدیم فهمیدیم هیچ کدومشون اهل مشروب نیستن و خانوم خودمم که اهلش نیس بنابراین باید تنهایی مشروبو میزدم رفتیم هتل و من تند تند چنتا پیک رفتم بالا و برا اسنکه خیلی گیج نباشم زیاده روی نکردم خیابون کناری هتل یه دیسکو بود که تصمیم گرفتیم بریم اونجا و من دیگه زده بودم به سیم اخر و خیلی با حامد و مریم شوخی میکردیم و میخندیدم مریم مشخص بود که خیلی با شخصیت من حال میکنه و ازین که شوهر خودش ادم اسکلیه حرص میخوره آخه شوهرش کلا ادم فانی نبود و همش در مورد مسائل اقتصادی و این اراجیف دوس داشت حرف بزنه برعکس من که تا دلتون بخواد اهل شوخی و چرت و پرت گفتن هستم توی دیسکو شوهرش که مثه بجه مثبتا نشسته بود و نگاه میکرد و دنبال سوژه بزا جق میگشت منم یه کم با خانومم رقصیدم اما چون پریود بود و دلش درد میکرد زیاد نرقصید و رفت نشست یه لحظه به خودم اومدم و دیدم مریم روبروم داره میرقصه و متم به طرز نا محسوسی بهش نزدیک شدم و دستشو کشیدم که بیاد اون طرف تر و جلوی دید شوهرش نباشیم چنان سکسی میرقصید که هرکی میدید فکر میکرد اون مشروب خورده نه من لبامو بردم جلو گوشش و در گوشش گفتم تو باید زن من میبودی نه این البته ناگفته نماند مست بودنم هم خیلی تاثیر داشت و بهم جرات داد که اینو بهش بگم یه نگاه پر حرارت بهم انداخت و گفت زن تو بودم چی میشد منم گفتم خیلی چیزا و اولیش اینکه الان اینجا در حال رقص نبودیم یه خنده شیطنت آمیز کرد و گفت هروقت زنت خوابید بیا توی لابی من که اصلا فکر نمیکردم به این راحتی مخش بخوره داشتم با دمم گردو میشکستم و دوس داشتم زودتر برگردیم هتل به زنم گفتم من خسته شدم برگردیم هتل و اونم قبول کرد و حامد و مریم هم به تبعیت از ما اومدن صبرم نبود که زنم زودتر بخوابه و برم پایین پیش مریم زنمم که واسه پریودیش قرص خورده بود زود خوابش برد و من که میدونستم خوابش عمیقه آروم از رو تخت پا شدم و رفتم توی لابی حدود 10 دقیقه منتظر بودم تا سر و کله ش پیدا شد و اولین چیزی که گفت این بود که نمیخوابید لامصب بهش گفتم توی لابی تابلوعه و بیا بریم بیرون هتل نمیدونم چی باعث شده بود که اینقد ریسک کنم بهم گفت بیا بریم ساحل جمیرا گفتم خیلی تا اونجا راهه تا بریم و بیایم صبح شده و ممکنه تابلو بشیم تصمیم گرفتیم همینجوری پیاده بریم بدون مقصد خاصی من که خیلی حشری شده بودم مسیرو کج کردم به سمت یه کوچه خلوت و اونجا دستشو گرفتم و متوقفش کردم چند ثانیه ای تو چشای هم زل زدیم و من آروم به صورتش نزدیک شدم و لبمو چسبوندم به لباش جالب بود که با اینکه نصفه شب بود کوچه و خیابونا شلوغ بود و همون لحظه دو تا دختر فیلیپینی از کنارمون رد شدن و بهمون با لبخند نگاه کردن و به زبون خودشون با هم حرف زدن و یه چیزایی گفتن مریم گفت چی گفتن اینا گفتم گفتن خوش بحال دختره خندید و دوباره لبشو چسبوند و زبونشو توی کامم گذاشت خیلی حس خوبی بود ولی داشتم از شق درد هلاک میشدم دستشو که گذاشته بود روی قفسه سینه م آروم رو به پایین هدایت کردم و گذاشتمش رو کیرم گفت فکر نمیکنی اینجا جاش نیس گفتم چرا فکر کنم باید صبر کنیم تا برگردیم تهران گفت نه باید یه راهی پیدا کنیم من تا برگردیم میمیرم این حرفش منو صد برابر حشری کرد چند قدم دیگه راه رفتیم و تصمیم گرفتیم برگردیم سمت هتل بهش گفتم خوشم نمیاد الان با اون بری زیر پتو گفت چقدم که کاری میکنیم در حالی که دست زد به کیرم گفت منم خوشم نمیاد زنت دست به این بزنه و خندید چند بار دیگه ماچ و بوس و لب گرفتیم و خدافظی کردیم و رفتیم سمت اتاقامون تا خود صبح داشتیم به هم تکست میدادیم و نزدیک بود به یادش حتی جق بزنم ولی خودمو نگه داشتم روز بعد ساعت 12 ظهر از خواب بیدار شدم حشری حشری بودم خیلی دوست داشتم زودتر سفرمون تموم شه و بریم تهران و من به وصال مریم برسم هر روز اونجا یه تفریحی و یه برنامه ای داشتیم اما من و مریم همش حواسمون به همدیگه بود البته خیلی مواظب بودیم که تابلو نشیم ادامه دارد نوشته اچ
0 views
Date: December 18, 2018