سلام دوستای عزیزم اسم من فاطمیماست 16سالمه باشگاه ایروبیک میرم این داستانی که مینویسم مال 1ماه پیشه شاید سکسی نباشه ولی خاطره ای هستش که عذابم میده من خوشگلم قدم 167 وزنم 60 چشم و ابرو مشکی ام در کل بد نیستم من جای باشگام یک موبایل فروشی هستش که پسری داخل مغازش کار میکنه که من شدیدا مهو نگاش شدم روزای اول به بهانه فروش گوشی رفتم پیشش بعدانا منتظر میشدم ساعت6 بشه باشگاه تعطیل شه بیام ببینمش چند روز گذشت و ارتباط ما اینجوری شروع شد باشگام تعطیل شد رفتم مغازش ازش سیمکارت گرفتم به امید این که بهم بزنگه که دقیقا همین طور هم شد سیمکارتو خریدم و شبش از شماره ناشناس پیام داشتم نوشتم شما جواب نیومد بعد کلی چرت و پرت گفت من فرشیدم 21سالمه و از وقتی وارد مغازم شدید بهتون علاقه مند شدم بعد از چند شب حرف زدن اس دادن و رفتن به مغازش مشکل بزرگی پیدا کردم من توی ورزش ایروبیک به دلیل نازک بودن جنس پرده و باز شدن 180درجه پاهام پردمو از دست دادم تنها راهش دوختن پرده بودبعد از دوختن پرده 3هفته نباید پیاده روی میکردم فرشید تو این3 هفته عشقش بهم کم شده بود شب طرف ساعت 6عمم زنگ زد که مهمونی دعوتیم من گفتم مامان من درد دارم نمیام فرشیدو گفتم بیاد خونمون اونم با همه ریسکش قبول کرد وقتی اومد ازش پذیرایی کردم منو بوس کرد بغل کرد شاید باورتون نشه ولی اگه 1ساعت اس نمیداد دیوونه میشدم بعد بغل کردن گفت باید ارضام کنی شوکه شدم گفتم فرشید تو که حال منو میدونی گفت دیگه تحمل ندارم اگه نیازمو برطرف نکنی میرم ازدواج میکنم با دختر خالم با هزار بدبختی منو برد رو تخت سینمو گرفت خورد فشار داد لب گرفت اما اون سکس از شکنجه بدتر بود چون میدونستم منو برا سکس خواست وقتی دید لذت نمیبرم از رو لباس کیرشو لا پام گذاش ارضا شد و رفت خونشون بعد چند وقت که من پر از عشق بودم گفتم با بابات برا خاستگاری حرف بزن با هزار دروغ گفت باشه بهم گفت من ساعت 11شب با بابام میحرفم اگه تا ساعت 2شب بهت زنگیدم یعنی اوکی شده اگه نه پس تموم اونشب تا ساعت 3بیدار موندم اما کسی زنگ نزد تا یک هفته بعد اس عاشقانه داد و بعدش گفت دلم برات تنگ شده ولی فایده نداره دوست دارم ولی فایده نداره خاطرات جلو چشامه ولی فایده نداره چون من با دختر خالم ازدواج کردم نوشته
0 views
Date: October 24, 2018