این یک داستان است قبلا داستان ماجرای ازدواج من با سحر زنپوش رو نوشته بودم که بنا ب دلایلی نیمه تمام موند اینم از فانتزیامه با گوشی تایپ کردم و لطفا به غلط املایی گیر ندید خیلی وقت بود دنبال ی زنپوش بودم کم کم شده بود تمام فانتزیم خودم شروع کردم خریدن لباسایی که دوست داشتم وقتی میپوشیدم بهم حس خوبی میداد و تحریک میشدم حس پوشیدن جوراب زنونه عالی بود اما هیچ تمایلی به بات بودن نداشتم هیکلم هم مردونه و پشمالو بود تو سایتا دنبال ی زنپوش میگشتم که با هم حال کنیم خیلیا پولی بودن یا کسایی بودن که لباس زنونه واس جدب مشتری میپوشیدن یا پولی بودن یا به فانتزی من علاقه نداشتن ی روز تو سایت منجم با یکی اشنا شدم متاهل بود کلی با هم حرف زدیم دوست داشت با لباسای خانومش حال کنیم وقتی گفتم منم دوست دارم لباس زنونه بپوشم کلی حال کرد و استقبال کرد رفتیم تو تلگرام و کلی حرف زدیم و از فانتزیامون گفتیم و عکس رد و بدل کردیم اما مشکل اصلیمون مکان بود خلاصه کذشت و یک روز گفت خانومم رفته خونه باباش و بیا حال کنیم رفتم خونشون خیلی معمولی اومد دم در و رفتیم تو یکم حرف زدیم و حشری بودیم میدونستیم چی میخوایم رفتیم تو اتاق خواب کشوی لباسای زنشو باز کرد عالی بود همه چیز بود انواع لباس زیر و جوراب و دستکش و جورابشلواری و هر چیزی ک لازم بود اول خودش لخت شد و بعد لباسای منو در اورد حدودا ۸ سال از من بزرگتر بود ۳۵ سالش بود هر دومون راست کرده بودیم کل علایقمونو میدونستیم گفت قراره دو تا خونوم شیم و حال کنیم دستی ب کیرم کشید پیش ابم اومده بود ی شرت قرمز اورد و پام کرد ی شرت مشکی هم خودش پوشی شروع کردیم برانداز کردن شرتا حس خوبی بود بعدش ی جوراب قرمز ب من داد و ی جوراب مشکی خودش جورابارو پوشیدیم عالی بود مرحله بد بند جوراب بود هم رنگ شرت و جورابا بود بعد نوبت سوتین ها بود سوتینای نرم ولطیف و ست شرتامون بود بعدش هم نوبت لباس خداب بود لباس خوابای ساتن و حریر ک پوشیدیم بعد شروع کرد ارایش خودش و بعد پوستیژ گذاشت عالی شده بود شروع کرد ارایش کردن من ی پوستیژ هم به من داد خودمو نمیشناختم انگار یکی دیگه تو اینه بود بعد گفت بیا لباس دیگه بپوشیم لباس خوابارو در اوردیم دوتا تی شرت پوشیدیم و شلوار بعد هم مانتو و روسری شده بودیم دوتا زن کامل ب هم نگاه کردیم میدونستیم چی میخوایم لب تو لب شدیم همو میلیسیدیم نفهمیدیم چطور ولی سریع با شرت و سوتین و جوراب و بند جوراب بودیم گفت دستکش دست کنیم کیرای همو بمالیم دستمون کردیم ۶۹ شدیم و با کیرای هم ور میرفتیم و ساک میزدیم رو ابرا بودم بعدش گفت کونمو بلیس شروع کردم لیسیدن کم کم انگشتش کردم و کونش باز شد حالت داگی بود لبه تخت و با پاهاش با کیرم ور میرفت جوراباشو ب کیرم میمالید اروم اروم اومدم بالا کیرمو اروم فشار دادم تو کونش شروع کردیم ب سکس میکردم و ناله میکرد من ب پشت دراز کشیدم و رو کیرم بالا پایین میشد کیرمو در میاوردو کیرامونو به میمالید ب پشت خوابوندمش پاهش رو شونم بود میکردم توش یهو ابش پاشید بی حال شد منم کردمو و کردم تا ابم اومد و ریختم تو یکم تو بغل هم دراز کشیدیم بعد بلند شدیم هنوز حشری بودیم و کلی لباس مونده بود ک بپوشیم ادامه دارد اگر دوست داشتید این داستانو بگید که ادامه بدم و بگید دوست دارید چیا اضافه بشه به داستان نوشته
0 views
Date: November 13, 2018