عاقبت مامان خوشکل من

0 views
0%

اين جرياني که مي خوام براتون بگم مر بوط به حدود چندماه پيش ميشه که من بعد از ديدن جريان مامان وشوهر خالم که تو باغ اتفاق افتاد تصميم گرفتم که خودم وارد عمل بشم واز قديم گفتن که شير ميش حق بره است گفتم خوب چرا من اين مامان خوشکلم رو خودم نکونم چرا ديگرون بکونن مگه مال ما چاپ روشه خلاصه تو اين فکرا بودم که چيکار کونم که بتونم راحت با مامانم سکس کونم ولي حرچه فکر ميکردم راه به جايي نمي بوردم تا تصميم گرفتم که در موقعي که اون خواب است اين کار رو عملي کونم ولي بازم نمي شود چون امکان داشت بيدار بشه ومن اون موقعه چيزي براي گفتن به اون نداشتم اونم کسي که تمام زندگيش جونيش هرچيزي که ميخواستم با تمام وجود در اختيارم ميگذاشت ميدونستم اگر به اون مي گوفتم من از تو سکس مي خوام اونم به من مي داد خوب چي کار ميشه کرد که من جرعت اين حرف روکه بزنم نداشتم تصميم گرفتم که از داروهاي خواب اور استفاده کنم چند تا قرص خواب اور گرفتم واومدم خونه فرداشم جمعه بود ونه ومن ونه مريم جون کاري نداشتيم کم کم شب داشت مي شود وقت خواب شوده بودمامانم گفت که من يه خورده سرم درد مي کونه يه قرص مسکن بده که بخورم شايد سردردم کم بشه منم از خدا خواسته پاشدم يه دوتا از قرصاي که خريده بودم اوردم دادم خورد بعداز يه نيم ساعت ديگه گيج بود پاشد رفت خوابيد بعداز حدود15 دقيقه رفتم تو اتاقش مثل خرساي که ميرن توخواب زمستوني خواب خواب بود چند بار صداش کردم ديم جواي نميده بازم بلندتروباچنتاتکون به اون دادم ولي جواب نداد بازم امتحان کردم ديدم کاملا خوابه يه خورده ترسيدم گفتم يه وقت چيزيش نشه ديدم قلبش ميزنه ونفسش داره ميادو ميره پس ديگه مشکلي نبود بايد نقشه رو عملي ميکردم مامانم با يشلوارک صورتي بايه تيشرت تنگ چسبون نارنجي رنگ خوابيده بود قربونش برم انگار عروس بود قيافه مامان من شبيه به اين بازيگر يکتا ناصر هستش برا من که خيلي خوشکله برا شماهانميدونم ديگه خلاصه يخورده به خودم جرات دادم به صورتش دست زدم ونوازش کردم اومد پاين لباسش روزدم بالا همونجور که حدس زده بودم کرست نداش افتادم بجون سيتهاش که ديگه هيچي حاليم نبود فقت ميدونستم بايد اون سينه هاي کهعمري تو کفش بودم حسابي بخورم ولي حيف نمي شود که لختش کونم همينجور اومدم پايينتارسيدم با نافش اونم حسابي ليسيدم از و شلوارش حسابي کسش که يه بوي خاصي ميداد بو کردم شلوارکش رو تا زانوش پاين کشيدم نمي دونيد چي ديدم يه شورت پاش بود که ياد يک اس م اس افتادم که خالم برام فرستاده بود فرق بين شورتاي قديم با جديد در اينه که اون قديميا بايد کنار بزني تا کون ببيني ولي اين جديدا بايد کون کنار بزني که شورتو ببيني خندم گرفت بوداز روشرتش شروع به ليسيدن محل زادگاههم شودم واقعا که اين خدا قريونش بشم چي ساخته عجب چيزي لا مصب انگار عسل بود براي من براي شما نمي دونم اين تنها کوسي بود که از خوردنش هر گز سير نشودم ولذت مي بوردم کير خودم که نگو انگار شوده بود دسته تبرخيلي بزرگ شوده بود دلم مي خواست کونش رو هم بليسم اخه من هميشه تو کف کونش بودم که مثل ژله ميلرزيد نه من همه فاميل توکفاين کون بودن يکم برش گردوندم روشکم رفت ترسيدم گفتم بلندبشه چي ميشه اونم از جاش تکون نخورد انگار زبونم لال 100 سال بود مرده بود منم کونشو حسابي لبسيدم وماليدم انگشت کردم هر کاري کردم سوراخ کون اون خيلي باز نوشود که براي کير من خوب باشه ترسيدم اگر بخوام کيرمو بکونم تو کونش بيداربشه بيخيال کونش شودم برش گردوندم رو کمرخوابندمش وکيرمو با ژل موي سر مامانم خيس کردم کردم تو کوسش يه خورده اولش تنگ بود ولي بعد راحت ترشود شروع کردم به تلنبه زدن خوابيدم روش وشروع کردم به خوردن سينه هاش هيچي حاليم نبود حدود يه ده دقيقه بود که تلنبه ميزدم تو اون کوس نازش که حس کردم يه خورده کوس اون داغ شوده وداره نفس نفس مي زنه کم کم اب منم داشت مي ومدتمام ابمو توش خالي کردم زود از روش بلند شودم يه خورده اب ازکوسش اومد بيرون با دستمال پاک کردم ولي سينشو ازبست گاز گرفته بودم سرخ شوده بود لباسلشو مرتب کردم رفتم خوابيم صبح که از خواب بيدار شودم ساعت 11 بود ديدم داره از حموم مياد بيرون روم نمي شود نگاش کونم گفتم اگر فهميده باشه چي ازبالاي حوله که پوشيده بود سينشوديدم که هنوز سرخ بود با خند ه جواب سلام منوداد رفت تو اشپز خونه گفت بيا صبحانه بخور البته ديگه با نهار يکي بود اون ديگه به روي خودش نياورد ولي من فهميدم که اون از ما جراي ديشب کاملا باخبر شوده واين شود باعث شروع زندگي جديد منو مامانم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *