عاقبت موتورسواری با دختر خاله

0 views
0%

سلام بروبچ حالتون چطوره من امیرم 32 سالمه ومجردم قدم 180 هیکل تقریبا ورزکاری دارم و قیافه خوب ومردونه ای دارم این خاطره مربوط میشه به 2 سال پیش قضیه از این قراره که خالم اینا در یکی از شهرستانهای نزدیک شهرمون زندگی میکنن دختر خالم که به تازگی یه کار خوب تو شهر ما پیدا کرده بود و چون سختش بود که بخواد هر روز به خونشون تو شهرستان برگرده قرار شد یه مدت بیاد خونه ما تا بعدا یه جایی پیدا کنه خلاصه شب روز اول که اومد خونمون و خب منم در حد سلام واحوالپرسی باهاش ارتباط داشتم نه بیشتر چون کلا فکر وذکرم دنبال ورزش و رفقا بود وزیاد دنبال دختر و سکس واینجور مسائل نبودم حالا یکم از دختر خالم بگم دختر خالم 26 ساله یه دختر کاملا سفید بود و یه نمه تپل و خوشکل و ناز اوایل چادری بود ولی خب به مرور ونشست وبرخواست با دوستای قرتیش چادره رفت و مانتوی تنگ اومد جاش این مانتو پوشیدن باعث میشد که کونش که قبلا تو دید نبود کاملا تو چشم بزنه یه کون کاملا برجسته و طاقچه و خوش تراش خداییش هوس انگیز بود بگذریم اولین صبح شد و من بدون توجه به اینکه دختر خالمم باید بره سر کاربا موتورم از خونه زدم بیرون تا اولین چهارراه خونمون که رسیدم یادم اومد گوشیمو جا گذاشتم دوبار برگشتم که دم در خونه دختر خالم رو دیدم که با آرایش غلیظ ودلربا اومده بیرون بعد سلام علیک اون راهشو ادامه داد و منم رفتم گوشی رو برداشتم و راه افتادم سر کوچه به دختر خالم رسیدم و وایسادم برا تعارف ازش پرسیدم محل کارت کجاست گفت فلان جا دیدم درست نزدیک شرکتمونه ومسیرشم دوره اون لحظه خداییش بدون چشمداشت سکسی ازش پرسیدم مسیرشو خوب بلدی دیدم خندید و گفت اولین روزه کارمه وزیاد واردنیستم خلاصه جهت تعارف گفتم اگه سختته بیا تا یه مسیری برسونمت من انتظار داشتم نه ونو بیاره ولی بر خلاف انتظارم دیدم گل از گلش شکفت و با یه مرسی پرید پشت موتور البته کیفشو گذاشت بین منو خودش اینم بگم که من مورد اعتماد اکثر فامیل هستم ومنو به عنوان یه ادم با شخصیت میشناسن اولین بار بود یه دختر نامحرم پشتم سوار مشد تو راه اون کلی حرف میزد از کارم و شغلم و از این کس شعرها به فلکه اصلی رسیدم و خب قرار بود پیاده بشه ولی برگشت گفت آقا امیر اگه میشه منو امروز برسونید ومسیرهای کارمو بهم نشون بدید تا یاد بگیرم که بتونم خودم برم بیام خلاصه اون روز تا دم در کارش رسوندمش تو راه گاهی پاهاش به رانهام از پشت برخورد میکرد که ناخودآگاه دلم قیلی ویلی میرفت از فردا چند روزی گذشت ومن دیگه بیخیال شدم فقط شبها تو خونمون میدیدمش بعد چهار پنج روز یه روز ظهر گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم خالمه بعد احوالپرسی بهم گفت امیر جان یه خواهش ازت دارم گفتم بفرما گفت ندا دختر خالم برا رفتن به محل کارش چون خیلی دوره کلی خسته میشه و میگرنش عود میکنه میشه شما که مسیرت با اون یکیه صبحها ببریش من اول احساس غرورکردم که خالم بهم اعتماد داره و بعدش با حالت کیرم به طاقی تظاهر عدم تمایل وبا لحنی که ناشی از عدم تمایل هستش گفتم خاله سختش نباشه با موتور که فوری خالم گفت نه اون مشکلی نداره خلاصه قبول کردم تو دلم خوشحال بودم نه برا اینکه مثلا باهاش حال کنم خب همین حس جذابیت به جنس مخالف خلاصه صبحها با هم میرفتیم وعصرها هم بخاطرش نیم ساعت دیرتر از شرکت میزدم بیرون که با خودم بیارمش خونه اوایل مرتب کیف رو بینمون میذاشت یه روز که ظاهرا به کیفش احتیاج نداشت نشست پشتم ومن حرکت کردم اون از من فاصله میگرفت اما هر جا ترمز میگرفتم کاملا بهم میچسبید البته زود خودشو جدا میکرد بروبچ وقتی با اون رونا وسینه برجستش بهم میخورد حالی به حالی میشدم وکیرم شروع به راست کردن میکرد اصلا هم دست خودم نبود چون اولین بار بود تو همچین موقعیتی قرار میگرفتم ویکم ندید بدید بودم کم کم دیدم کیفشو کمتر میاره و یا شرکت میذاره چون یکم سنگین بود اما انگار عادی شده بود براش که بهم بچسبه و منم بیشتر ترمز میکردم و ویراژ زیاد میدادم مثلا یه جایی تخته گار میرفتم واونم از ترس سفت منو میگرفت ومن خر کیف میشدم دوستان کم کم رومون تو روی هم باز شده بود و بعضا حس میکردم که انگار بدشم نمیاد که منو لمس کنه واین منو حشری تر میکرد حالا توی خونمون من بخاطر جو موجود زیاد دنبال اون نبودم ولی این اواخر گاهی دنبال دید زدنش بودم و چند بار هم عمدا وارد اتاقی میشدم که اون هستش و اونو سر لخت میدیدم وفوری برمیگشتم یعنی وانمود میکردم که حواسم نبود من همه اون تصاویر رو تو ذهنم سیو میکردم سینه های درشت و سربالا که فکر کنم سایزش 75 بود با کون قلبمه وبرجسته و پوست فوق العاده سفید که منو یاد عکسهای سکسی مینداخت وران های گوشتی البته تو جمع خیلی با هم حرف میزدیم و تو مسائل مختلف از جمله سیاسی بحث میکردیم یه روز عصر که رفتم سوارش کنم تو چهرش یه چیزی دیدم که تا حالا ندیده بود یه جور کلافگی که با خماری چشمای مشکیش همراه بود که اونو جذاب تر میکرد من اول فکر کردم خستگیه ولی وقتی سوار موتور شد حس کردم زیادتر از قبلا منو با دستاش گرفته و یکم که گذتش دیدم بد جور بهم چسبید و سرشم گذاشته رو کمرم برگشتم گفتم ندا حال خوبه دیدم چیزی نمیگه فقط دستاشو کاملا دور کمرم حلقه زدم ونزدیکه دست برسه به کیرم قشنگ نوک سینه هاشو که انگار تیز تر شده بود و رو کمرم حس میکردم دوزاریم افتاد که دختره چیزی دیده حالا عکسی یا کلیپی یا هر چیز دیگه که حسابی حشرش کرده چون اصلا ساب قه نداشت اینطوری منو بگیره راستش من اول با خودم فکر کردم حالا یکی ما رو بببینه از اقوام چه فکری میکنه البته اون عینک آفتابی میزد ولی من نه کلاه کاسکتمو با وجود گرمای تابستون گذاشتم رو سرم و این باعث شد من خیالم راحت بشه ومنم دیگه حالی به حولی اولین کاری که کردم دستمو گذاشتم روی رون پاش و برمیداشتم ولی کم کم دیگه ثابتش کردم واونا تا عقب نزدیک کسش میمالیدم حس کردم با این کارش داره لذت میبره و دقیقا هم همین طور بود چون دیدم سفت تر منو چسبیده منم چند باری دسمتو گذاشتم رو دستش و سفت گرفتشم من آروم میرفتم که دیرتر برسیم اما خلاصه رسیدیم نزدیک محله که دیدم ندا خودشو جمع و جور کرد و ازم فاصله گرفت من تو دلم یکم حسرت خوردم که چرا رسیدیم چون اطمینان داشتم که همه خلاف دختر خالم و من همینه واین تهش بود دیگه اما بازم خوشحال بودم که فردا دوباره پشتم میشینه و میشه کارایی کرد من درخونمونو باز کردم و واردخونه شدیم یه لحظه دیدم سوت وکوره ویه حس هیجانی بهم دست داد اما با صدای مادرم خورد تو ذوقم وکیر شدم ناهاروخوردیم ومن رفتم یه گوشه تو هال گرفتم خوابیدم البته چه خوابی همش لحظات موتور سواری امروز تو ذهنم بود من خوابم برد یه مدت گذشت و صدای در هال منو بیدار کرد دیدم دختر خالم از اتاق بالایی اومد پایین اما با چه تیپی من همینطور از زیر ملحفه دیدش میزدم یه جوراب شلواری نازک و کاملا تنگ قرمز رنگ که شورت لامبادای زیرش کاملا معلوم بود با یه تاپ بندی که انگار آب رفته بود و همه سینش معلومه بود حشری کننده ترین صحنه عمرم بود که از نزدیک میدیدم کبرم کاملا راست شد ولی هنوز زیر ملحفه بودم و صدام در نمیومد اون سابقه نداشت اون طوری تو خونه ما بچرخه البته اون از خواب بودن من کاملا اطمینان داشت ولی برای اینکه اطمینانشو بهم بزنم یهو تمام قد بلند شدم مثل آدمهای خواب نما وطرف آشپزخونه که ندا هم اونجا سر یخچالش بود رفتم تا منو دید مثل جن زده ها با یه جیغ بلند از آشپزخونه به بیرون هال پرید ورفت اتاق بالا طفلک کتفشم از شدت هول شدن به در خورد یکم خودمو فحش دادم بابات کارم ولی با خودم میگفتم بدم نشد از یخچال یکم آب خوردم و رفتم جلوی تی وی نشستم که دیدم ندا با یه چادر که سرش کرده اومد تو تا اومدم عذر خواهی کنم اون شورع به عذر خواهی کرد وگفت فکر کردم خواب هستید وخاله ام که رفته بود بیرون اینطوری اومدم یکم آب بخورم که اینطوری شد من با شنیدن خبر نبودن مادرم با حال هیجان گفتم خواهش میکنم ومن معذرت میخام و سریع از کتفش پرسیدم اون گفت چیزی نیست ولی دیدم انگار دردش اومده بهش گفتم یه جا بشین و ماساژش بده اونم نشست رو یه مبل سه نفره و شروع به مالیدن کتفش کرد منم رفتم مبل یه نفره کنارش نشستم وبازم عذر خواهی کردم واز این اتفاق هی ابراز تاسف میکردم وهی گندش میکردم حسابی شهوتی شده بودم و فقط دنبال یه اسارت بودم خوب توجه کردم دیدم ندا همون لباسا تنشه فقط چادر و کشیده رو سرش جسارتی به خرج دادم و رفتم کنارش نشستم و گفتم اینطوری کتفتو حرکت بده که گرفتگی ودردش بهتر بشه اونم حرفامو کاملا گوش میداد اون لحظه با سوابق قبلی که چند ساعت پیش از ندا دیده بود خودمو قانع کردم که میشه کارایی کردو خلاصه دستمو گذاشتم روی کتفش دیدم ندا حسابی سرخ شد وحرکتی دال بر مخالفت نکرد فهمیدم اون موتورسواریها کار خودشو کرده شورع کردم ماساژ کتفش خیلی زود دیدم ندا خانم به نفس نفس زدن افتاده یاد فیلم سوپره افتادم که زنا موقع تحریک شدن نفس نفس میزنن دیگه اون مالشو به همه بدنش انتقال دادم و کاملا بهش چسبیدم ندا هم کاملا تحریک شده بود ولی نگام نمیکرد چون خجالت میکشید من دیگه جسور شده بودم چادرش ازش جدا کردمو اونو کشیدم توی بغل خودم وای چه لحظه نابی بود بدنش کاملا داغ داغ بود سرشو گذاشت رو سینم منم چند بار پیشونیشو بوسیدم ورفتم پایین و آروم لبامو گذاشتم رو لبش نمی دونید برای اولین بار چه حس لذتبخشی بهم دست داد اول من فقط میخوردم ولی کم کم اونم شورع به میکدن وزبون زدن لبام کرد معلوم بود اونم انگاری یه چیزایی بلده کم کم یکی از دستامو بردم برا سینه هاش و آروم میمالیدمش سوتینشو باز کردم وسینشو از لای تی شرتش کشیدم بیرون وای بهشت بود سینه های سفید مثل برف و نوکهای صورتی رنگ به رنگ لباش حالا نمال کی بمال و یکیشم گذاشتم تو دهنم و حسابی میخوردم ندا حالش ریخت بهم وشروع به آه وناله کردش دیدم با این وضعیت اگه کسی بیاد به گا میریم بغلش کردم و رفتیم همون اتاقیکه شبا میخوابه با خواهرم اونجا روی تخت خوابوندمش و خوابیدم روش ودوباره لباشو وگردنشو خوردم با حس وحال شهوتی لباساشو با تندی از بدنش در آرودم وقتی جوراب شلواریشو دراوردم و نگام به شورت لامبادا و اون کون سفید وقلبمه وجیگر افتاد انگار دیوونه شده باشم اصلا دست خودم نبود چیکار میکنم فوری اونم درش آرودم و با دهن افتادم به جون کس خیسش و به شدت میخوردم ندا هم ناله های هوس انگیزش با اون صدای زیباش حالمو بدتر میکرد پاهاشو رو به بالا محکم گرفته بودم و لای کسشو میخوردم اینقد این کارو کردم که ندا یه جیغ بلند کشید و بدنش لرزش محسوسی کرد و بیحال شد فهمیدم کار خودمو کردم و ارضاش کردم وقتی پاهاشو ول کردم یهو مچاله شد تو خودش طوریکه کون قشنگش رو به من بود منم حالا پریدم روی کونش وشورع کردم لمبرای سفید وگوشتیه ندا رو چنگ بزنم و بخورم با هر ضزبه آرومی که به کون ندا میزدم کون اون چند ثانیه ای مثل ژله میلرزید واقعا شهوت انگیز بود با انگشتم سوراخشو حسابی انگشت میکردم و گاهی زبون میزدم دوستان عجیب بود ولی اینقد لای کون و پاهاش تمیز وخوشبو بود که من اصلا حالیم نبود سوراخ کونشو دارم لیس میزنم با این کارم دیدم ندا دوباره اه اه میکنه منم بیشتر ادامه میدادم و از جلو هم سینه هاشو میمالیدم من قصد کردن کون ندا رو نداشتم ولی لرزش لمبراش و صدای چکهای آرومی که به کونش میزدم منو از خود بیخود کرد من که تا اون لحظه هنوز یه رکابی و شرت پام بود هردوشو خارج کردم و کیرمو دیدم که عجیب گنده شده بود تا اون موقع اونقد بزرگ ندیده بودمش شاید شده بود بالای 20 سانت اونو چند باری لای کون ندا و روی کسش میمالیدم وندا بازم از شهوت ناله میکرد یه بارم کیرمو که گذاشته بودم لای پاش از عقب از جلو گرفت ومیمالیدیش منم برش گردوندم و کیرمو دادم دستش این دفعه بر خاف قبل که خجالبت میکشید با یه عشوه ای ولبخند شهوتناکی بهم نگا کرد وکیرمو بادستاش لمس میکرد و سر اخر خودش گذاشت تو دهنش چنان توپ میخورد وتو دهنش عقب جلو میکرد که مطمئن شدم حسابی اهل فیلم سوپر هستش بعد کلی خوردن کیرم اونم با اون ولع و لذتی که بهم داد دوباره برش گردوندمو به سینه رو تخت خوابوندمش و دوباره افتادم به جون کونش من حسابی عاشق کون ندا شده بودم دقیقا شکل کونهای عکسا وفیلمهای سوپر سرحال وخوش فرم و کاملا سفید بود دوباره شروع کردم سوراخ تنگش وکه دقیقا همرنگ نوک سینه هاش بود رو بخوردم ولیس بزنم خیلی حال میداد ها خیلی کم کم زبونمو توی سوراخش که داشت کم کم باز میشد میکردم دیگه تصمیم گرفتم که حتما این سوراخ تنگ رو فتح کنم یه ژل موی سر داشتم که خیلی همچین لیز بود وخوشبو ریختم رو سوراخ ولمبرای ندا وشروع به ماساژ دادن کردم خیلی حس خوبی بود که دستم روی اون کون فوق العاده لیز میخورد ندا هم از شدت شهوت فقط چشماشو بسته بود و ناله های کوچیکی میزد و کاری نداشت من چیکار میکنم وقتی دیدم کونش حسابی اماده گاییده شدنه یکم از همن ژل ها روی کیرم مالیدمو ویکمم رو سوراخ کون ندا و لمبراشو با دستم باز کردم و سر کیرو گذاشتم روی سوراخ ویه فشار کوچیک دادم سر کیرم رفت تو اما شدیدا تنگی اونو حس کردم با فشرده شدن سرکیرم ند اهم یهو یه جستی با جیغی زد که ناشی از درد بود اما با قربون صدقه رفتنش آرومش کردم وبهش قول دادم لذتش از دردش بیشتر والان دردش تموم میشه حالا در حالیکه سر کیرم توی اون سوراخ تنگ بود یه بالشت گذاشتم زیر شکم ندا که کونشو قمبل تر میکرد وآروم کیرمو تو میدادم وبه عقب بر میگردوندم چند بار با دستش کیرمو میگرفت و حس میکردم درد میکشه ولی دوباره کیرمو ول میکرد و منم آروم آروم وهر طوری بود تا ته کیرمو توی اون شاه کون جا کردم طوریکه خایه هام چسبید به لمبرای سفید ولرزانش اینجا بود که آروم آروم شروع به تلمبه زدن کردم و سرعتمو مرتب زیاد میکردم طوریکه با هر ضزبه ندا رو محکم میکوبیدم رو تخت ولمبرای کونش مثل یه دریای مواج این طرف اون طرف میشدن ندا هم باز ناله های شهوت ناکشو انجام میداد و منو حشری تر میکرد صدای شالاپ شالاپ تلمبه زدن فضای اتاق رو پر کرده بود دیگه خبری از اون کون تنگ نبود واون شاهراه کاملا باز شده بود با دستام کمر ندا رو گرفت بودم وتلمبه میزدم وندا ناله میزد بعد حدود ده دقیقه از تلمبه زدن و ناله های کش دار ندا حس کردم سوراخ گشاد شده ندا داره مثل قلب تنگ وگشاد میشه فهمیدم اون ارضا شد منم به شدت کار افزودم و بعد 2 دقیقه حس کردم همه وجودم میخواد از کیرم بیرون بریزه خودمو چسبوندم به بدن ندا و با دستام سینه او گرفتم و اخرین تلبم ههامو زدم گه یه دفعه حس انفجارو تو کیرم وبدنم حس کردم وبا یه داد بلند و با شدت زیادی آبم اومد چندتا پاشش اول وتویی کون ندا بود ولی چندتاشم بیرون کون بود که آبارو ریختم روی لمبرا کمر و لای کون ندا لامصب مگه تموم میشد باورم نمیشد که اینقد آب از من بیرون ریخت شاید بگم یه نصفه لیوان یا بیشترو پر میکرد تمام لمبرای ندا با آب منی پر شده بود خلاصه بی حال افتادم رو کمر ندا طوریکه داشت خوابم میگرفت از شدت ضعف اما زود خودمو از بدن ندا جدا کردم و اونو برگردوندم طرف خودم و بغلش کردم چشماش خمار خمار بود واین خوشکل ترش میکرد چند بار بوسیدمش و اونم منو بوسید وآروم تو گوشم گفت عالی بود امیر مرسی با لبخد بوسیدمش و بهش گفتم تو عالی تر بودی عزیزم خلاصه بهش گفتم زود خودشو تمیز ومرتب کنه چون ممکنه خوهرم از دانشگاه بیاد ومنم زود رفتم حموم ازاون قضیه به بعد حدود دو هفته دیگه ندا همراه من میومد سر کارش ولی بعد از اون دوهفته با وامیکه بهش دادن یه پراید خرید ودیگه موتور سواری منو دختر خالم تموم شد اون چند باری از من خواست که صبحها با ماشین اون بریم ولی من دیدم تابلو میشه وحرف درمیاد قبول نکردم البته یه بار باهاش مخفیانه بیرون رفتم که فقط شد چند بار ازش لب بگیرم فقط من اونو شبها میدیدمش تو خونه وچند باری هم موقعیت شد که تو گوشه کنار خونمون ازش لب بیگرم وسینه هشو بمالم ولی برای سکس موقعیتی نشد متاسفانه بعد یکماهم بابای ندا یعنی شوهر خالم برای راحتی دخترش خونه خودشو تو شهرستان رهن داد و اومد شهر ما خونه اجاره کرد تا کنار دخترشون باشن و خلاصه منو از نعمت بزرگی محروم کردن این بود عاقبت موتور سواری من با دخترخاله جیگرم امیدوارم طولانی داستان اذیتتون نکرده باشه وخوشتون اومده باشه امیدوارم لذت بخشترین سکسها نصیبتون بشه نوشته

Date: July 22, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *