عاقبت چشم چرونی و جنده بازی

0 views
0%

اوایل تابستون پارسال بود که یه روز بعد از ظهر خیلی حشرم زد بالا و با خودم گفتم برم بیرون که هم یه بادی به سرم بخوره و هم یه ذره دخترا و زنای خوشگلو دید بزنم واسه همین آماده شدم و رفتم مرکز شهر که اونجا خبری نبود با خودم گفتم برم پارک مردم شاید اونجا شلوغ باشه سوار اتوبوس شدم که از شانس من داخل اتوبوسم همه چادری و سن بالا بودن ولی یه زن حدودا چهل ساله چادری تو قسمت زنونه نشسته بود که از آرایشش معلوم بود زن سر به راهی نیس ولی من زیاد نرفتم تو نخش چون سنش بالا بود و قیافش هم معمولی بود یکی دو بار که سرم رو بلند کردم دیدم داره نگاه میکنه ولی من چون چادری بود و در ضمن تو اتوبوس هم بودیم جرات نمیکردم اشاره ای بکنم بهش خلاصه اتوبوس رسید و من پیاده شدم و پیش خودم گفتم ولش کن بابا مالی نبود حالا از شانس گوه ما تو پارک هم چیز بدرد بخوری نبود اونی که خوشگل بود یا با شوهر و یا با دوس پسرش اومده بود و بقیه هم از این دختر عینکی های خر خون بودن که تو تابستون هم کتاب و جزو رو ول نمیکنن همینطور تو حال و هوای خودم داشتم از پارک میومدم بیرون که دوباره همون خانم چادری داخل اتوبوس رو دیدم که داره روبه روم میاد یه چند لحظه ای چش تو چش شدیم و از کنارم رد شد و رفت با خودم گفتم من که کاری ندارم بذا بیفتم دنبال این ببینم کجا میره با فاصله چند متری ازش حرکت میکردم که دیدم رو یه نیمکت نشست و گوشیشو درآورد و شماره گرفت و مشغول صحبت شد یه نیم ساعتی هی جاشو عوض کرد و با یکی دو تا از خانوم هایی که داخل پارک بودن نشست و صحبت کرد و بعد دیدم داره میاد طرف من وقتی نزدیک من شد نگاه کرد و یه خنده آروم کرد و از جلوی من رد شد دیگه مطمئن شدم که جندس افتادم دنبالش و یه قسمت پارک که خلوت بود نزدیکش شدم و بهش گفتم اهل حال هستی اول جواب نداد یعنی یکی دو بار هم پرسیدم جواب نداد دوباره نزدیکش شدم و چادرشو یه لحضه آروم کشیدمو گفتم چرا جواب نمیدی برگشت گفت چی میخوای چقد تابلویی تو بهش گفتم یعنی تو نمیدونی من چی میخوام اگه اهلشی بگو گفت پول داری من سی تومن میگیرم گفتم آره خیالت راحت پولتو میدم که گفت برو سر خیابون منتظر وایسا یه چند دقیقه دیگه میام خلاصه من دیگه تو کونم عروسی بود چون اولین بارمم بود که میخواستم زن بکنم دیگه اصلا رو هوا بودم اما یه استرس خاصی هم داشتم رفتم سر خیابون منتظرش وایسادم اومد و با همدیگه رفتیم خونش اسمشم تو راه پرسیدم که گفت اسمم زهرس رسیدیم خونش یه تشک آورد پهن کرد و گفت سریع لخت شو پولتم آماده کن من کرم و کاندوم بیارم الان میام من چون اولین بار بود روم نمیشد لخت شم با خودم میگفتم نکنه ازم فیلم بگیرن پخش شه و از اینجور فکرا دیگه با هر بدبختی ای بود لخت شدم که بعد یکی دو دقیقه ای دیدم زهره لخت با یه کرم و یه بسته کاندوم تو دستش اومد تو اتاق بدن زهررو که دیدم کیرم شد مثل سنگ وقتی اون پولو میشمرد من مثل این ندید بدیدا با دهن باز پستونا و کوسشو لمس میکردم خندش گرفت گفت اولین باره که زن لخت میبینی منم چسی اومدم گفتم نه بابا یه چند باری کردم که یه خنده ای کرد و شروع کرد با کرم کیرمو یه مقدار چرب کرد و کاندومو کشید روشو و شروع کرد از رو کاندوم ساک زدن که لیز بشه و راحت بره تو منم دیگه اصن تو اوج بودم از حق نگذریم برای بار اول خوب بود بدن خیلی توپی نداشت ولی خوب بود زیادی چاق نبود لاغر هم نبود خلاصه کیرمو انداختم تو کوسش و شروع کردم به تلنبه زدن و چون رو به پشت خوابیده بود میتونستم با پستوناشم بازی کنم یه حالت عجیبی داشتم با جق زدن خیلی فرق میکرد کل بدنم حالت منقبض شدن رو داشت و عین وحشی ها فقط دوست داشتم بکنمش یه ذره که محکم تلنبه میزدم میگفت عوضی آرومتر دردم میاد تو اوج لذت بودم که پیش خودم گفتم بذار از کونم بکنمش بهش گفتم میشه از کون بکنم گفت نه من از عقب نمیدنم خلاصه از من اصرار و از اون انکار یه لحظه فاز تجاوز برداشتم و به زور برشگردوندم و گفتم جنده خانم باید بدی پولشو گرفتی با هم درگیر بودیم که یدفعه جیغ زد و چشمتون روز بد نبینه دیدم تو تا غول تشن وایسادن تو چهار چوب در یه لحظه این که میگن فشارم افتاد رو تجربه کردم یکیشون اومد نزدیک و یه چک محکم خوابوند بیخ گوشم و گفت عوضی چیکارش داری مادرتو میگام منم اصن شوک بودم نمیتونستم حرف بزنم برگشت به جنده خانم گفت چی میگه این بچه کونی که اونم خودشو زد به موش مردگی و گفت چندرغاز داده از عقبم میخواد من تو این فاصله مثل ماست وا رفته بودم نمیتونستم حرکت کنم لباسم تنم نبود که فرار کنم یه لحظه به خودم اومدم و گفتم اصن نخواستیم بابا ما رفتیم خواستم برم شلوارمو بپوشم که دیدم از پشت گردنمو گرفت و گفت کجا عمو جون از کون میخوای آره بیا بیا حالیت میکنم بعد محکم پرتم کرد رو زمین و برگشت به رفیقش که اسمش کامبیز بود گفت کیرتو درار بده ساک بزنه دوستش گفت سینا بچست ولش کن گفت چی چی بچست یه کونی ازش بگام که کیف کنه من دیدم راهی ندارم شروع کردم گریه کردن و گفتم بابا من قصدی نداشتم اولین بارم بود دست خودم نبود گفت کاری میکنم حساب کار دستت بیاد پدرسگ عوضی اصلا حرف حالیش نبود رفتم سراغ زنه که ماچش کنم و از دلش دربیارم که یهو یدونه محکم خوابوند با پا تو دلم که یه دلپیچه شدید گرفتم و افتادم رو زمین بعد اومد بهم گفت نزدیک اون بشی جوری میزنمت صدا سگ بردی حالا هم پاشو سریع کیر آقا کامبیز و بذار تو دهنت کامبیز کیرشو درآورد و گفت حالا که قرار شده بزنی درس حسابی بزن بخوره به دندونات خودت میدونی از شانس منم تمام موهای بدنمو زده بودم و از زهره بدنم صاف تر بود و اینا سیخ کرده بودن واسه من خلاصه با ترس و لرز و اکراه داشتم واسه کامبیز میزدم که دیدم زهره پیک نیک و آورد و مشغول شیشه کشیدن شد و سینا هم رف کنارش نشست سینا یکی دو تا کام که گرفت پاشد و کرم و برداشت و اومد مالید به سوراخ کونم من یه لحظه سرمو بلند کردم که التماسش کنم کامبیز عوضی یدونه محکم زد تو گوشمو گفت ساک بزن بچه کونی من دوباره بی اختیار اشک از چشام اومد دست خودم نبود خیلی ترسیده بودم سینا با انگشتش با سوراخم ور میرفت و هی گشاد ترش میکرد که بعد از یه ده دقیقه گفت کامبیز کیرتو درآر و دستاشم بگیر میخوام بزارم تو کونش منم سرمو گرفتم پایین چون میدونستم التماس فایده نداره سر کیرش که رفت تو تا مغز و استخونم سوت کشید اما دو نفری گرفته بودن نمیتونستم از زیرشون دربیام بعد آروم آروم کیرش که میرفت تو کونم حسش میکردمو درد میکشیدم معلوم بود تا خایه هاش کیرشو کرده تو کونم بعد چنبره زد روم و گفت چند لحضه صبر کن خوشگلم الان جا باز میکنه و بعد چند دقیقه شروع کرد تلنبه زدن که تا اون لحضه دردی مثل اونو تحمل نکرده بودم بعد چند دقیقه زهره هم از پای پیک نیک پا شد و اومد سوراخ کونشو گذاشت جلو دهنمو و با حالت تحقیر میگفت کون میخواستی ها بیا اینم کون کامبیز هم بیکار واینساد و کیرشو کرد تو دهن زهره بعد یه مدت سینا و کامبیز جاشونو عوض کردن بوی مواد هم تو هوا پیچیده بود خلاصه سه تا عملی داشتن حالی میکردن واسه خودشون که بعد یه نیم ساعتی کامبیز و سینا ارضا شدن و آبشونو ریختن رو صورتم و بیحال افتادن منم دیگه نا نداشتم تکون بخورم ولی هر طوری بود صورتمو پاک کردم و لباسامو پوشیدمو میخواستم فرار کنم که سینا پا شد نزاشت و گفت حالا حالا ها باهات کار دارم که رفیقش کامبیز اومد گفت ولش کن بابا بچست دیگه گوه خورداز این غلطا نمیکنه کل پولامو هم ازم گرفتن جفتشون یه چک بهم زدن و گفتن دیگه اینورا نبینیمت و شروع کردن بلند بلند خندیدن تا خود خونه اشک از چشام میومد نزدیکای خونه رفتم کنار یه شیر آب و سر و صورتمو شستم و رفتم خونه نوشته

Date: May 24, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *