عجب چیزی بود!

0 views
0%

 

یه دوست دختر داشتم تو چت باهاش آشنا شده بودم. دختره بچه ی نیاوران بود…. یه دختر با قد ۱۶۵ صورت‬ ‫سفید چشم و ابرو مشکی سینه های گرد و سفت که فکر کنم سایر هفتاد بود! البته برای یه دختر ۱۸ ساله بد هم ‫! نبود … خلاصه با این خانوم یه رفاقت مسخره کردیم ‫! بعضی وقت ها حرف رو میکشیدم یه سکس که اونم داغ میکرد ولی بعد گذشت زمان دیدم نرم شده ‫مثلآ یه شب ساعت 2 شب داشتیم گپ میزدیم خودش گفت میخوام یه قضیه رو برات بگم علی ولی باید هیچ وقت تو سرم نزنی این مسائل رو‬ … ‫منم گفتم بفرما‬ .

شروع کرد به حرف زدن که : آره یه روز شوهر خالم تو پارکینگ خونمون بود منم ۱۶ سالم بود رفتم اونجا‫… دیدم ایستاده داره سیگار میکشه‬. یه جوری نگام میکرد! منم اعصابم خورد شد زود رفتم در انباری رو باز کردم برم چیزی بر دارم یکدفه یه‬ ‫چیزه کلفت و گرم رو رو کونم احساس کردم‬ . ‫شوهر خاله کثافتم دستش رو داشت میکشید رو باسنم‬ . ‫اون موقع من یه چشلواره چسب مشکی پام بود با یه تیشرت قرمز ! دیدم با پرروئی داره کونم رو میماله منم‬ . ‫فحشش دادم گفتم دستت رو بکش عوضی اونم دستش رو گذاشت رو دهنم در رو بست اومد تو! دهن من رو‬ ‫گرفت منم شروع کردم به دست و پا زدن و جیغ زدن و فحش دادن‬ ‫که یکدفه محکم زد تو صورتم منم گریم گرفت بعد به زور دستش رو برد تو شلوارم و لمبرای سفیدم رو مالید‬ ‫اه و اوه میکرد به زور چند تا لب ازم گرفت تیشرتم رو داد بالا‬ ‫… یکم سینم رو گاز گاز کرد گفت حالا گم شو‬ . ‫اگه به کسی هم چیزی بگی جرت میدم دفعی بعد ضمنا آبروی خودت هم میره بیچاره !منم انقدر بچه بودم که‬ ‫از حرفاش ترسیدم و جز خواهرم به کسی چیزی نگفتم ! تازه همین طور که داشتم میرفتم از پارکینگ بالا‬ خوردم زمین زانوم خون اومد… همه ریختن بیرون گریه به خاطر کار شوهر خالم با پام یکی شد.

کسی چیزی نفهمید‬ ‫خلاصه هر چی میگفت من بیشتر راست میکردم با حال میگفت ! اون شب هم گذشت تا اینکه یه روز زنگ ززد گفت دانشگاه آمل قبول شدم‬ . گفت اینجا خونه گرفتم 2 نفر دیگه هم میان پیشم‬ ….‫وای قند تو دلم آب شد. گفتم 3 به 1 حال میکنم‬ . ‫انقدر لوس بازی در آورد که نمیتونم بیارمت خونمون سخته صاحب خونه مارو چون دختریم با پسرش زیرنظر دارن‬ . ‫تو طول این مدت برام از همه گفت از دخترای هم خونه ایش که یکیش پرستوی قصه ی ماست بود و یکیشم شیما‬ . ‫میگفت: شیما دختر خوبیه ولی یه روز من نبودم ۱۲ تا پسر دختر آورده خونه یا اینکه پرستو هر شب بخاطر‫ماشین پسره که ببره بگردونتش لب دریا باهم هر شب بیرونن ! حتا یه شب برا پری (همین دختره چتی) اس ام‬ ‫اس اومد. دیدم جیغ زد گفتم چی شد ؟ گفت هیچی دوست پسره پرستو میگه پرستو شب پیشه من میمونه…..منم گفتم جوووووووووووون عجب دختریه اون دیگه ‫گفتم پری یکم برام از پرستو بگو اونم دلخور شد ولی با مکث گفت هیچی یه دختر نازه که با یکی رفیق شده ‫همش با هم حال میکنن باهم لاو میترکونن. منم گفتم تو دلم این کردن داره بد جور.

سرتون رو درد نیارم ما با پری بهم زدیم بعد چند روز زنگ زدم خونشون تو همون آمل‬ ‫هرچی میگفتن الو من بوس می کردم از پشت تل ! انگار خوششون اومده بود ! با ناز پری میگفت‬ ‫جووووووون مرسسسسسسسی عزیزم بوست رسید منم راست میکردم‬ ‫دوباره زنگ میزدم اونم شهوتی حرف میزد ! تا اینکه یه روز زنگ زدم پرستو تنها بود خودش برداشت. منم‬ ‫شروع کردم بوس کردن اونم میگفت بفرمائید التماس میکرد حرف بزن درست ببینم کی هستی منم گفتم‬ جووووووووون بکنمت. اونم گفت خوب باشه ولی بلند حرف بزن ببینم‬ . ‫منم بلند حرف زدم با خنده گفتم سلام‬ ‫نشناختی ؟ گفت نه ! گفتم : دوست پسر پری ! علی هستم ! آخه یکبار باهاش حرف زده بودم! اونم گفت آره‬ ‫منم شروع کردم به لاس زدن اونم بی معرفتی نکرد رفیق شد‬ .

بعد یه مدت امد تهران همدیگرو ببینیم‬ . وای دلم تاپ تاپ میکرد تو راه به خودم میگفتم خدا چی میخواد بشه رفتم از 21 متری سر قرار رو نگاه کردم

دیدم یه دختره تیریت جیگریییی ایستاده منو دید اشاره کردم اومد جلو وای ی ی ی ی ی ی چی بگم بهتون ! با‬ ‫خودم گفتم تا الان پشت تل با این من سکس تل میکردم ؟؟؟؟؟؟ اگه جلوم بود روم نمیشد حتا دست بزنم بهش !‬ آخه سکس تا زیاد کردیم مثلا یه روز با خیار و موز حال کرد از کون ولی گفت پرده رو نمیزنم کیر خودت‬ پارش کنه نه خیاره بی ارزش! ‫وای چی میدیدم؟ دستو پام لرزید گفتم کجا بریم گفت هر جا تو دوست داری منم کلید خونه رو تکون دادم خندید‬ ‫گفت بریم خونه‬ تون. ‫تو راه دل تو دلم نبود رفتیم از پله ها بالا وای خدا دارم با کی تنها میشم تو یه خونه ! آخه میگ وقتی یه پسر‬ ‫دختر برن زیر یه سقف شیطان با دارو دسته هاش شروع میکنن به رقصیدن و هل هله کردن……رفتیم تو‬ ‫بدون اینکه بهش چیزی بگم خودش مانتوی چسب قهوه ایش و در آورد یه شلواره لی ابی با یه جوراب خوش رنگ سفید آبی‬ … ‫روسریش رو در آورد نشست رو مبل پاهاشو آورد بالا گذاشت کناره بدنش یوری نشست رو مبل… منم نشستم‬ کنارش‬ …

وای خدا تصور کنید یه دختر چشم و ابرو قهوه ای روشن با موهای بلند تا روی باسنش که هنوزم نمیدنم بگم‬ ‫چه رنگی بود ولی رنگ موهای خودش بود ولی خیلی روشن و ناز بود بهتر بگم تو مایه طلائی تیره…….وای‬ ‫! لب کوچولو صورت ناز ملیح …پوست بدنش بخدا مثل پنبه بود‬ . ‫منم دستش رو گرفتم همدیگرو بغل کردیم شروع کردیم به نوازش کمر همدیگه ! وای چه بوی عطری داشت‬ ‫بدنش…..تو صورتش نگاه کردم گفتم کاره دنیا رو ببین ! ما الان باید کنار هم باشیم ! اون لبای کوچولوی‬ ‫صورتیش خندید سرش رو انداخت پائین ! سرش رو آوردم بالا شروع کردیم لب گرفتن ! پدر سوخته همون‬ ‫لحظه زبون داق و لیزش رو کرد تو دهنم شروع کرد به عقب جلو کردن تو دهنم منم‬ ‫خوردم…….اوووووووووم ! تاپش رو دادم بالا سرم رو گرفت به سینش منم سوتینش رو هم زدم بالا دیدم وای‬ ‫عجب هاله ی نازی داره دوره نوکه سینش تا حالا تو هیچ عکس و فیلمی ندیده بودم !

خوردم سینشو دیدم داره میترکه نمیتونه تحمل کنه‬ ‫منم دکمه های شاوارش رو باز کردم اومدم نشستم جلو مبل اونم پاشو باز کرد ! گذاشت رو شونم ! چقدر‬ ‫سنگین بود پاهاش! تقریبآ ۶۳ کیلو بود با قد ۱۷۰ … خلاصه شرتش رو در آوردم دیدم یه کس تمیز صاف ‫صاف صورتی رنگ شروع کردم به خوردن که شروع کرد ناله های بلند !گفتم پرستو آروم آبرو داریم ما ‫اینجا ! اونم خندید سرمو ناز میکرد میگفت بخور همهش ماله لبهای علی جونمهههههههه….. آخ اه خوشم میاد ‫ووووووووووووئی….منم دیگه کیرم رو در آوردم دیدم میخنده گفتم نمیخوری ؟ گفت امتحان نکردم ! 2 تا‬

مک زدن ولی جوری زد که نزدیک بود بپاچه بیرون… گرفتم گفتم بسه خودش رفت رو مبل قمبل کرد منم‬ ‫کونش رو دیدم وای سفید مثل پنبه نرم کمی گرم….. پهن ولی لبه های کونش گرد بود ! کیرم رو چرب کردم‬ ‫روش کاندوم کشیدم….کردم یکم تو هیچی نگفت دیدم پر رو تر از این حرفاست یهدفعه تا ته کردم گفت‬ ‫واییییییییییییییییییییییییییییی جر خوردم چته آروم گفتم هیس شروع کردم بکردن ! دیگه داشت از حال میرفت‬ ‫… ناله میکرد میگفت چقدر منتظر این لحظه گذاشتی منو بی انصاف بکن جبران کن علیییییییییییییییی جون‬ . ‫وای من علی میخوام….. انقدر کردم که ارضا شد منم با 6/7 تا کمره دیگه خالی شدم کاندوم رو در آوردم‫… لب گرفتیم نازش کردم تازه فهمیدم کسش مونده البته اون مشکلی نداشت با اپن شدن ولی من دلم نمیومد چون ‫خانوادش داشتن شوهرش میدادن….. ترسیدم مشکلی پیش بیاد براش… اون روز گذشت و هر دومون راضی‬ ‫بودیم.

بعد ها پری فهمید ما باهم رفیق شدیم زنگ زد منت کشیمنم گفتم شرط داره اینکه بزاری بکنمت و ‬ ‫اون هم قبول کرد ولی من میخواستم بپیچونمش چون پرستو دوست نداشت اسم پری رو حتا بیارم منم دیدم مثل‬ اینکه برو نیست… گفتم پس قبوله ؟ میزاری گفت آره چرا که نه منم گفتم بیلاخ خدافظ.‬

  • 6

Date: December 17, 2017

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *