19 سالمه از غرب ته فوق العاده آدمه حشری خاطرات دوران دبیرستان برای اکثره آدما جدابه من جمله خودم بگذریم یه رفیقی دارم که همسنمه اول دبیرستان باهم آشنا شدیم اسمش احمده اولاش که همکلاسیم بود زیاد روش نظر نداشتم من ته کلاس بودم و اون سره کلاس یروز که تازه زنگ خورده بود همه اومدن کلاس یه 4 5 دیقه ای طول میکشید که معلم بیاد این احمد دیوث طبق معمول داشت با رفیقاش شوخی میکرد یهو نمیدونم چی شد که با دوتا پاش رفت رو نیمکت و کونشو زد به پش سریش منم که یزره کم حوصله بودم نگام به کونش افتاد دیدم که رفیقاش میخندن یه لبخندی زدم و دیدم که چشم تو چشم شدیم بعد برام ادا دراورد محل نذاشتم و رومو کردم اونور حشرم زد بالا سیخ کردم روش دیگه معلم که اومدو کسشراشو تلاوت میکرد ن جزوه نوشتم ن اصن گوش میدادم که چی میگه تمام فکرو ذکرم رو این کونی بود البته نمیدونستم که کونیه فقط با خودم گفتم که باید کون این کونی بزارم من ردیف وسط اون آخر بودم و احمد ردیف راست منو جلو درم سمت چپ من بود زنگ که خورد سریع کتاب متابو کردم تو کیف و منتظر شدم که احمد از جاش بلند شه بره بیرون تا بلند شد من یزره مکث کردم از نیمکتش که اومد بیرون منم پاشدمو یجور خودمو راه انداختم که وقتی رسید به در من پشت سرش باشم که همینم شد نزدیکای در پشت سرش بودم و انگشتش کردم برگشت یه نگاهی کردو دید منم چیزی نگفت زنگ تفریحم دم آبخوری انگشتش کردم اومد برگرده که فوش بده سریع گردنشو با دست راستم گرفتم و خمش کردمو با دست راستم انگشتش کردم یواش یواش یخم باهاش باز شد عصرا که خونه بودم همش تو فکرش بودم قیافه چندان جذابیم نداشت ولی اینکه میگن علف باید به دهن بز شیرین بیاد همینه جقیم نبودمو نیستم که بگم بیادش جق میزدم نه چن روز بعد دیدمش که اتفاقا با من هم مسیره از فلکه اول شهران تا فلکه دوم تو راه چن بار انگشتش میکردم بچه محلمم بودو یروزم اتفاقا باهاش تا دمه خونشون رفتم که ببینم خونشون کجاس همه چیز داشت خوب پیش میرفت که این کونی خان بعد ترم یک مدرسشو عوض کرد دیگه غیبش زد مدرسرو میپیچوندم و میرفتم دمه خونشونو چن ساعت علافی که ببینم کی پیداش میشه از بی عرزه گی خودم بود شیش ماه بعد با داش علی تو کن چرخ میزدیم که اتفاقی دیدمش سریع نپریدم بغلش که بفهمه پشت موتور بودیم و آمارشو داشتیم ساعت 8 30 که رفت سمت خونشون خونشونو پیدا کردیمو فلنگو بستیم دیگه تو چنگ خودم بود یشب بسرم زد تیزی برداشتم و رفت تو اون پارکه اون و یه رفیقه کونیش داشتن پینگ پنگ بازی میکردن نشستم رو یه نیمکتو دیدم چنتا ازین رفیقای کونیه اراذلش اومدنو شوخی شهرستانو چک و پسی بهش زدن اعصابم خورد شد تیزی رو ک شیدم فش خار مادر بهشون دادم افتادم دنبالشون تا یه مسیری رفتم و دیگه اونام خیلی دور شده بودن با همون عصبانیت رفتم پیش احمدو گفتم این کونیا کین که پسیتو میزنن ها یه چشش تو چشام بود چشه دیگش به دستم که تیزی داشت دیدم اون رفیقش که باهاش بازی میکرد داره نگاه میکنه با دس چپم دسته پینگ پنگو برداشتم و پرت کردم سمتشو فراریش دادم مزاحمه دیوثو از گردنه احمد گرفتم و بردمش سمت دسشویی پارک یه نگا به دکه باغبونه کردم دیدم کسی نیس بردمش تو دسشویی و بش گفتم فک کردی من تورو پیدا نمیکنم دیوث ریده بود تو خودش منم اعصابم یزره آروم شد ولی حشرم نزده بود بالا برش گردون دم یزره انگشتش کردم شلوارش ازین نازکا بود خیلی حال داد شلوارشو کشیدم پایین مال خودمم کشیدمو کیرمو دراوردم دیدم کیره من کلفتیش اندازه یک چهارم کونشه احمد خیلی لاغره دیگه من که میخواستم باهاش حال بکنمگذاشتم همون لاپاش و لاپایی زدم دیدم که آبم داره میاد کشیدم بیرونو با دست زدم که آبم اومد و پاچیدمش رو دیواره دسشویی شلوارارو کشیدیم بالاعو رفتیم بیرون اولین کاری ک کردم سریع شمارشو گرفتم بهش گفتم خونتونو بلدم بخوای بپیچونی کونت میزارم الانم که باهم دیگه خیلی خوبیم هر چن وقت که راست میکنم زنگ میزنم میاد خونمونو عشق و حال امیدوارم که لذت برده باشید نوشته
0 views
Date: August 12, 2019