ماجرا از سال 87 شروع شد توی اون مهمونی لعنتی که مسیر زندگی من عوض شد دختری که مدت ها دنبالش بودم و توی مراسم های مختلف فامیلی میدیدم رو موفق شدم با کلی ایما و اشاره بهش شماره بدم بعد از دو روز بهم زنگ زد صحبت کردیم قرار گذاشتیم بیرون رفتیم اون موقع من 20 ساله بودم و ترم دو دانشگاه اون هم ساله بود و سوم دبیرستان خب روز اول من بهش صادقانه گفنم که فقط میخوام باهم دوست باشیم و قصدم ازدواج نیست اونم قبول کرد و تنها چیزی هم که اون از من خواست این بود که دنبال سکس نباشم و منم قبول کردم چند ماهی از دوستیمون گذشت بدون اینکه حتی دستمون به همدیگه بخوره کم کم یه وابستگی عجیبی بینمون پدیدار شد توی خیلی چیزا مثل هم بودیم تلفن زدن ها و پیام دادن ها زیاد شده بود قلبم یجوری شده بود طاقت دوریش رو نداشتم یهو به خودم اومدم دیدم که این دخترک شده همه چیزم واسه اولین بار عاشق شده بودم قلبم از آتش عشقش شعله ور شده بود دوران عجیبی بود با اینکه توی ایرانسل طرح فعال کرده بودم ولی هر شب حداقل یه شارژ دو هزاری حروم میکردم دیگه توی دانشگاه و خوابگاه نمیموندم فقط کلاس ها رو حاضری میزدم و بلیط اتوبوس میگرفتم و برمیگشتم شیراز کارمون شده بود باغ ارم رفتن حافظیه رفتن دل رو به دریا زدم و بهش گفتم اونم کم از من نبود دوست داشتنمون منجر به این شد که خودم ازش خواستگاری کردم و بهش گفتم که میخوام بشه همه وجودم و اینکه همیشه مال من بشه بعد از اون بود که کم کم به خودمون این اجازه رو دادیم که همدیگه رو بغل کنیم و اینکه رفتارمون جوری شده بود که توی مهمونی ها و تفریح های فامیلی تقریبا همه پسر و دخترهای فامیل میدونستن که ما با هم هستیم به عنوان جوون ترین زوج پامون به تفریح ها و پارتی های فامیلی باز شد اونجا بود که دیگه علنا با همدیگه میرقصیدیم یا دست تو دست همدیگه پشت درخت ها گم میشدیم یخ رابطمون کم کم آب شد و کارمون به لب گرفتن از همدیگه رسید یه شب بارونی موقعی که توی ماشین سرم رو گذاشتع بودم روی پاهاش و در همون حالت از همدیگه لب میگرفتیم یهو یه ماشین پلیس چراغ خاموش اومد کنارمون ایستاد هر دوتامون یخ کرده بودیم بهم گفت بیا پایین رفتم پایین و ازم پرسید چکار میکردید ـ گفتم هیچی نشسته بودیم گفت اون پایین چکار میکردی خلاصه بعد از یخورده پرس و جو گفت ماشین رو روشن کن و بیوفت جلو برو به سمت خیابون خلیلی لعنتی خیابون خلیلی واسه چی جناب سروان آخه همه شیرازیا میدونن که اونجا آدرس مفاسد هست تو رو خدا ول کن ما آبرو داریم گفت کاریتون ندارن که میرید اونحا یه جریمه مالی میدید و ولتون میکنن با هزار تا بدبختی گفتم خب جناب سروان اگه قراره جریمه مالی بدیم چرا وقت خودمون رو تلف کنیم خب همینجا جریمه رو میدیم البته اون موقع اینجوری نگفتم اونجا داشت جونم بالا میومد تا این رو گفتم به هر حال اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت خب زود باش من بیچاره هم که پول زیادی همراهم نبود به هر بدبختی 20 هزارتومن جور کردم و بهش دادم موقع رفتن ازم پرسید راستش رو بگو تو ماشین چکار میکردی گفتم راستش سرم رو گذاشته بودم رو پاهاش یه خنده ای کرد و گفت پسر خوب حالا چرا تو ماشین یه باغی چیزی برو اونجا کارت رو بکن گفتم اونجوری که شما فکر میکنی نیست رابطه ما فرق داره بهم گفت مشخصه که پسر خوبی هستی از من به تو نصیحت کسی که اینجوری با تو میاد بیرون با کس های دیگه هم میره بیرون من توی دلم خندیدم و گفتم به همتون ثابت مبکنم که رابطه ما فرق داره شما خودتون خراب هستید فکر میکنید بقیه هم خراب هستن به چیزی که میخواستم رسیده بودم خوشبخت ترین مرد دنیا بودم عاشق دختری شده بودم که اونم منو دوست داشت بدون اون دختر نمیتونستم نفس بکشم واسه رسیدن به همدیگه داشتیم لحظه شماری میکردیم همه چیزمون با همدیگه بود بعد از یک سال و نیم آشنایی و حدود یک سال بعد از خواستگاریم ازش کارمون به سکس تل رسیده بود ولنتاین سال 89 رسید خونه ما خالی شده بود با هزار تا مصیبت راضی شد که بیاد خونمون البته به شرطی که بهش دست نزنم ولی مگه میشد که با اون وضعیتی که ما با هم داشتیم کاری انجام نشه توی اتاقم و رو تختم همدیگه رو بدون هیچ گونه استرس یا ترسی بغل کردیم دیگه ترس از مامور یا چیزای دیگه نداشتیم همدیگه رو بوس میکردیم و لب میگرفتیم کم کم دستم رو بردم روی سینه اش بوش میکردم و اونو به خودم میچسبوندم عشقم بود همه زندگیم بود دیگه هیچ چیزی توی زندگی نمیخواستم دستم رو آروم بردم زیر تاپ و سوتینش واسه اولین بار توی زندگیم بود که سینه های یه دختر رو لمس میکردم کم کم دستش رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم یه کم که از روی شلوار دستش روی کیرم بود دستش رو برداشتم و کیرم رو از توی شلوار و شرت انداختم بیرون یخورده شلوارم رو کشیدم پایین بعد دوباره دستش رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم کنار همدیگه دراز کشیده بودیم و اون پشتش به من بود چشم هاش رو بسته بود دستاش در عین اینکه یخ کرده بود ولی از عرق هم خیس شده بود حتی روش رو هم برنمیگردوند تا منو ببینه کلی نازش رو خریدم و قربون صدقه اش رفتم توی آسمون ها بودم دلم نمیخواست بهش سخت بگذره نمیخواستم اولین تجربه مون نا خوشایند باشه ازش اجازه گرفتم و تاپ و سوتینش رو درآوردم راضی نبود ولی به خاطر من حاضر شد رضایت بده ولی هرکاری کردم نذاشت شلوارش رو در بیارم به همون حالت باهمدیگه ور رفتیم تا من ارضا شدم هرچی واسش توضیح دادم تا بذاره منم اونو ارضا کنم نذاشت که نذاشت ادامه دارد نوشته بی نام برای
0 views
Date: February 9, 2019