میخوام براتون خاطره سکس خودم با دوس پسرم که خیلی دوسش دارم رو بنویسم من 17 سال داشتم و تازه وارد پیش دانشگاهی شده بودم روز اول مدرسه بود من تازه به اون مدرسه رفته بودم همه بچه ها داشتن باهم حرف میزدن و من یه گوشه تنها ایستاده بودم یکم که گذشت دیدم یه پسر خوشگل داره میاد طرف من اود جلو گفت سلام من نیما هستم خوبی منم گفتم سلام مرسی خوبم منم سینا بهم گفت تنها نمون بیا باهم باشیم تو مدرسه گفتم باشه بعد مدرسه راه افتادیم طرف خونه که متوجه شدم چنتا خونه با خونه ما فاصله دارن ( آخه ما تازه به محل اومده بودیم ) رسیدیم دم درشون با هم خداحافظی کردیم رفتم که درو باز کنم دیدم وایساده دم در تا من برم خونه رفتم خونه چند ساعت بعد بهم زنگ زد گفت چند روز دیگه از درسای سال سوم امتحان میگیرن مییای باهم بخونیم گفتم باشه رفتم خونشون تا درس بخونیم رفتیم تو اتاق نیما به مامانش گفت درس داریم صدام نکنین من که ریاضیاتم خوب بود داشتم براش مسئله حل میکردم که متوجه شدم به جای مسئله داره به من نگاه میکنه برگشتم طرفش گفتم چیه مگه تا حالا آدم ندیدی گفت آدم دیدم ولی تو فرشته ای عصبانی شدم گفتم من میرم خونه گفت ببخشید منم گفنم نه نمیشه میرم خونه رفتم خونه فردا تو مدرسه محلش نذاشتم رفتیم خونه برگشتم بهش زنگ زدم گوشیرو برداشت صدامو شنید هنگ کرد بهش گهنم اون حرفا یعنی چی گفت بیا خونه ما بگم گفتم نه تو بیا خونه ما اومد دید کسی نیس خونه خندید گفتم بگو یعنی چی اومد نشست کنارم رو مبل گفت از وقتی اومدین به محل میخاستم باهات حرف بزنم ولی نمیشد گفتم باشه حالا بگو گفت از وقتی دیدمت یه جوری شدم دست خودم نیس دوست دارم دستامو گرفت و گفت ودست دارم فقط چشماش پر اشک شد و گفت دیگه باید برم بلند شد که بره دستاشو ول نکردم گفتم بشین نشست منم گفتم که منم دوست دارم رلی نه مثل تو با اشکای چشمش خندید و گفت همون برا من بسه نمودنم چی زد به سرم لباشو بوسیدم اولش تعجب کرد ولی بعد راضی شد بهش گفتم دیگه الانه که مامان اینا بیان برو بوسم کردو خندون رفت اون شب تا صبح نخوابیدم رفتم مدرسه دیدیم چشاش قرمز شده گفتم چته گفت نخوابیدم گفتم منم نخوابیدم تو را خونه داشتیم باهم حرف میزدیم که برگشت بهم گفت دیونم کردی اون جه کاری بود کردی گفتم دوست دارم اگه نمیخوای دیگه نمیکنم گهت امروز بیا خونهی ما مامان اینا رفتن مسافرت تا 3 روز بر نمیگردن گفتم باشه رفتم خونشون و از خونه براش ناهار بردم داشتیم درس میخوندیم که دیدیم دستمو گرفتو گفت عاشقتم اومد جلو که از لبام ببوسه منم رفتم جلو تر داشتیم لب میرفتیم که دیدم داره تیشرتمو داره درمیاره منم نتوتستم جلو خودمو بگیرم دستمو بردم طرف شلواش ارو دستمو کشیدم رو کونش وای داشتم پرواز میکردم تو اوج لذت بودیم که هردو لخت شدیم و خوابیدیم رو تخت همون طور که داشتیم بدامونو بهم میمالیدیم بهم گفت میخوام کیرتو بخورم گفتم باشه ( منم از خدام بود ) یکم که ساک زد اومد بالا گفت نمیخوای برا من ساک بزنی گفتم باشه کیرش بزرگ بود کردم تو دهنم دفه اولم بود ولی خوشم اومد بعد برگشت گفت میخوام منو بکنی وای چه حسی بود منم دراز کشیدم روش و اروم کردم تو کونش یه جوری که عذاب نکشه داشتم تلمبه میزدم که آبم اومد ریختم رو کونش بعد او اومد منو بکنه ولی هر کاری کردم کیرشو نکرد تو کونم اونم آبشو ریخت رو کونم بعد هر دو تامون بی حال افتادیم روی هم خوابیدیم تا اینکه مبایلم زنگ خورد دیدم مامانه برداشتم دیدم گفت دیگه دیره بیا خونه گفتم باشه ازش پرسیدم چرا نکردی تو کونم گفت نمیخواستم عذابت بدم خندیدمو لبشو بوسیدم گفتم هر چه از دوست رسد نکوست من میخوام عذاب بکشم بوسم کردو رفتم خونه از اون روز هر هفته باهم سکس داریم ما عاشق هم دیگه هستیم
0 views
Date: June 24, 2018
۳موبايل
کون پسر