عشق بدون مرز ۱

0 views
0%

من درحالی که سه ساعت بود که تو تخت دراز کشیده بودم سعی میکردم بخوابم از خودم پرسیدم که خدایا چرا نمیتونم این فکرو از سرم بیرون کنم چند جور قرص خورده بودم ولی هیچ کدوم کمک نکرد شاید کس دیگه ای فکر کنه که بعد از یه شب سکس شدید با شوهرم تیم من باید خسته باشم ولی از نظر من سکس منو نسبت به حقیقت مشکلم آگاه تر میکرد موضوع این نبود که سکس با تیم خوب نیست راستشو بخوایند سکس با تیم عالی بود هیچ مردی نمیتونه لذتی که اون به من میده رو بهم بده اون بدن عضله ای و موهای تیره ای داشت که هر زنی آرزوشو داره با زبونش عالی کار میکرد و وقتی که کیر کلفت 18 سانتیش میرفت توی کسم من خودمو واسه چند بار ارگاسم شدن آماده میکردم پس مشکل چی بود مطمعناً هر کسی تو زندگیش هوس یه چیزی رو داره یکی شکلات یکی کیک وانیلی یا یکی یه تیکه از پای سیب حالا فکر کنید نتونید به اون چیزی که دوست دارید برسید چونکه قول دادید و عهد بستید که هیچ وقت طرف اون خواسته نرید و الان 9 ساله که اون قولو دادید و اون هوس روز به روز بیشتر میشه تا جاییکه تمام فکرتونو وقتی که میخواید بخوابید دربر میگیره کاشکی خواسته منم یه چیزی بود که میتونستم از مغازه بخرم و بخورم ولی چیزی که من هوسشو داشتم یه چیز خیلی شیرین تر بود و اون سکس با یه زن دیگه بود تیم هیچ چیز از این خواسته من نمیدونست چطور میتونستم بهش بگم اون هر چیزی که من از یه شوهر میخواستم رو داشت و من نمیخواستم بودن با اونو به خطر بندازم این که بخوام یواش یواش هم ذهنشو آماده کنم هم فایده ای نداشت اون تو یه خانواده محافظه کار بزرگ شده بود که تصورشون این بود که سکس فقط برای بچه دار شدنه مشکل دیگه این بود که نامزد سابق تیم اونو به خاطر یه مرد دیگه ول کرده بود اونا قرار بود با هم ازدواج کنند ولی روز قبل از عروسی نامزدش بهش میگه که الان یه ساله که با یه نفر دیگه سکس داره اون کاملا شکسته و داغون شد بعد از اون اتفاق و تصمیم گرفت که دیگه هیچ وقت عاشق کسی نشه خیلی طول کشید تا تونستم اونو به خودم وابسته کنم کم کم من تونستم اونو به زندگی برگردونم از اون موقع 9 سال میگذره و اون حتی فراتر از انتظار من بوده و تمام خواسته های منو برطرف میکنه ولی تو این یه مورد نمیتونه به من کمکی بکنه من چه کار باید بکنم چه کاری میتونم بکنم اینا سوالایی که همش تو سرمه و یه خواب راحت واسم نذاشته رز بیدار شو با حالتی خواب آلود پرسیدم هان چرا داد میزنی الان پنج دقیقه است که دارم سعی میکنم بیدارت کنم من امروز باید برم سرکار بالاخره سرم و بلند کردم و با تعجب به تیم نگاه کردم و گفتم ولی امروز که شنبه است اون گفت میدونم ولی ظاهرا تعداد کارمندان فروشگاه زیاد شده و اونا به کمک من نیاز دارند تو هم باید بیدار شی دیگه من قبل از رفتن واست صبحانه درست کردم همین که گفت صبحانه بوی بیکن و شیره افرا به مشامم رسید من دیگه باید برم عزیزم زود برمیگردم خونه اون منو بوسید و به سرعت رفت من بالاخره وقتی در ورودی بسته شد از رخت خواب بلند شدم با خودم گفتم بهتره که اجازه ندم که صبحانه حروم بشه این نشون میداد که اون چقدر به فکر منه که قبل از رفتن واسم صیحانه درست کرده اون همیشه اینجوری بود همیشه به فکر من بود من نشستم و شروع به خوردن کردم و داشتم فکر میکردم که امروز چه کار کنم که یه دفعه یه ایده به ذهنم اومد و با صدای بلند گفتم فهمیدم میرم لباس زیر میخرم وقتی که دوش گرفتنم تموم شد جلوی آینه وایستادم و به بدن خودم نگاه میکردم من به استیل بدنم افتخار میکردم اگه هر مردی میتونست منو لخت ببینه قطعا دیوونه بدنم میشد موهای بلند و بلوندم تا جایی پایین میومدند که میتونستند نوک سینه های بزرگمو بپوشونند سینه های بزرگ ولی طبیعی و خیلی سفت به نسبت سایزشون آینه یه منظره خیلی قشنگ از شکم صافم و پاهای بلند و باریکم و موهای اصلاح شده کوچیک بالای کسم میداد بعد از این که خودمو تو آینه دیدم و خودمو توی انواع لباسای سکسی تصور کردم آماده شدم تا برم به فروشگاه یه جایی رو میشناختم اسمش امبیانس بود من قبلا هم خیلی از اینجا خرید کرده بودم یکی از چیزایی که میدونستم تیم دوست داره فانتزی هاش راجع به لباس زیر بود هر چیزی با جوراب ساق بلند اونو حسابی حشری میکرد من داشتم توی فروشگاه میگشتم تا ببینم چی پیدا میکنم یه ست جوراب ابریشمی و یه کمربند که به جوراب وصل میشد و یه دامن چرم که کون کوچیک و بامزه ام توش جذاب بود رو برداشتم رفتم به قسمت سوتین ها تا یه سوتینی که به اینا بخوره پیدا کنم ولی پیدا کردن سایزم خیلی سخت بود ببخشید به نظرم شما راجع به این جور چیزا یه چیزایی میدونید به نظرتون این سوتین به من میاد اونورو نگاه کردم و یه زن خیلی خوشگل و بلوند دیدم که یه سوتین بندی مشکی و صورتی رو جلوی سینه هاش نگه داشته سینه هاش زیاد بزرگ نبودند شاید 70 ولی اون با مزه و ریزه اندام بود من اونجا وایستاده بودم و به اون چشای سبز قشنگش و لبای خوشگلش و موهی بلوندش خیره شده بودم همون طور که بهش خیره شده بودم گت اوممم ببخشید اوه معذرت میخوام من داشتم به این فکر میکردم که اون سوتین تو تنت چطور میشه بیا بجاش این یکی رو امتحان کن این یه ذره سینه هاتو میده جلوتر و باعث میشه بزرگتر به نظر بیان و راحت هم هست ممنون حتما امتحانش میکنم اسم من ونسا هست شما زیاد میاید اینجا منم روزالین هستم ولی اکثرا رز صدام میکنند آره من تقریبا مشتری همیشگی اینجام خیلی سخته که جاهای دیگه سوتین سایز منو پیدا کرد فک کنم فروشگاه های دیگه با پستون بزرگ مخالفند اون با خنده گفت آره اونا نسبتا بزرگند سایزت چیه من جواب دادم 95 اون شروع به گشتن کرد هممم من چیز زیادی اینجا نمیبینم مثل اینکه یه فروشگاهیم که سایزمو داشت تموم کرده اوه اون گفت این به نظرت چطوره و یه سوتین از اون پشت کشید بیرون و گرفت جلوی سینم همین که انگشتش خیلی آروم سینه هام رو لمس کرد قلبم شروع به با شدت تپیدن کرد من با خوشحالی گفتم این عالیه خیلی ممنون و یه قدم رفتم عقب و اون سوتین مشکی چرمی رو جلوی سینم گرفتم خوب سوتین که گرفتیم نظرت چیه بریم شرت ها رو هم یه نگاهی بکنیم با خودم فکر کردم حتما چرا که نه من نمیخواستم با این لباسا شرت بپوشم ولی به نظرم این کمترین کاری بود که بعد از اینکه اون کمکم کرد میتونستم انجام بدم با هم دیگه هر چیزی که فروشگاه داشت رو امتحان کردیم یه چندتایی رو من پیشنهاد دادم ولی اون به نظر سخت گیر میومد اون زانو زد و به شرت های قفسه های پایین نگاه کرد صورت اون به طور ناراحت کننده ای نزدیک به بین پاهای من بود به پایین نگاه کردم اونو دیدم که جلوی من زانو زده باعث شد که هوس بی اندازه من منو تحریک کنه من میتونستم حس کنم که شرتم داره خیس میشه اون در حالی که یه شورت خیلی سکسی رو دستش گرفته بود و با اون چشای خوشگلش به من نگاه میکرد پرسید نظرت راجع به اینا چیه من در حالی که سعی میکردم آرامش خودمو حفظ کنم با لکنت گفتم ص صورتی انتخاب اول من نیست ولی به نظر خوشگل میاد اون خندید و گفت میدونی تو بوی خیلی خوبی میدی اوه این بوی اسپری بدنمه اسمش افسون عشقه بعد از اون اتفاقی افتاد که من انتظارشو نداشتم اون درحالی که هنوز زانو زده بود به سمت من چرخید و هرکدوم از دستاشو رو یکی از رون های من گذاشت و صورتش دقیقا روبروی کس من بود اون با چشمای پر از شهوت به من نگاه کرد و گفت من راجع به اسپری بدنت صحبت نمیکنم من یه چیز خیلی خوردنی تر رو بوشو حس میکنم من تصور میکردم که همون موقع و همون جا دارم ارضا میشم مغزم داشت به سختی با اون چیزی که کسم میخواست میجنگید یه خورده خودم رو جمع و جور کردم گفتم متاسفم ولی من متأهلم اون گفت اشکالی نداره لازم نیست اون چیزی بفهمه الان اراده من واقعا مورد آزمایش قرار گرفته بود من بالاخره میتونستم به اون چیزی که 9 ساله آرزوشو دارم برسم ولی این خیانت به کسی که عاشقش بودم حساب میشد من با اون عهد بسته بودم و باید به اون پایبند میبودم من با ناامیدی گفتم متأسفم ولی من نمیتونم این کارو انجام بدم من یه ایده دیگه دارم اینکه وقتی که شوهرت خونست منو دعوت کنی خونتون و یه جوری اونو راضی کنیم که اجازه بده که با هم حال کنیم و اونم نگاه کنه بیشتر مردا از این جور چیزا خوششون میاد نگو که تو هم اینو نمیخوای در حالی که بدنت چیز دیگه ای به من میگه اون راست میگفت بدنم احساسات منو فاش میکرد تو این لحظه هیچ چیزی رو بیشتر از این نمیخواستم که سرشو به کس خیس و گرسنه ام فشار بدم ولی من متأهل بودم و عهدی که بسته بودم اولویت اول من بود اگه یه وقتی رؤیاهام و خواسته هام میخواست به واقعیت تبدیل بشه همسرم باید با اون موافقت میکرد من بعد از چند ثانیه فکر کردن گفتم باشه امروز بعدازظهر بیا خونمون من سعی میکنم اونو راضی کنم ولی هیچ قولی نمیدم عالیه قول میدم که راضی کردن اون زیاد طول نمیکشه خوب خونتون کجاست من یه تیکه کاغذ از کیفم بیرون آوردم و آدرسمونو توش نوشتم بهش گفتم که ساعت 5 اونجا باشه با لبخند کاغذ رو گرفت و شرت و سوتینی که براش انتخاب کرده بودیم رو انداخت و به طرف در خروجی رفت هنوز از اتفاقی که افتاده بود تو شوک بودم یواش یواش رفتم سمت پیشخوان و پول جنسایی که خریده بودم رو دادم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم ولی به سختی میتونستم حواسمو به راه جلب کنم من چه کار دارم میکنم وقتی که ونسا اومد خونمون بهش چی باید بگم من ترسیده بودم مضطرب بودم و به طور عجیبی هیجان داشتم حس میکردم که میخواد قلبم از سینم بزنه بیرون وقتی رسیدم خونه رو مبل نشستم منتظر تیم شدم ساعت هایی که انگار نمیخواست تموم بشه بالاخره اون اومد من با خودم درگیر بودم که بهش چی بگم سلام عزیزم کار چطور بود اون به شوخی گفت همونطور که تو دوست داری خسته کننده بدون این که زیاد فکر کنم که چی میخوام بگم به ساکی که توش لباسایی که خریده بودم اشاره کردم و با یه لبخند شیطانی گفتم من امروز یه چیزی از فروشگاه خریدم اون دید که ساک واسه کجاست و چشاش از هیجان برق زد ولی خودشو زد به اون راهو گفت واقعا حالا چی توش هست بعدا میفهمی ولی الان قراره واسه شام برامون مهمون بیاد حالت صورتش به سرعت از هیجان زده به سوالی تبدیل شد این یه چیز غیرعادی بود که من کسی رو واسه شام دعوت کنم کی قراره بیاد من یه دختره رو امروز تو فروشگاه دیدم اسمش ونسا است ما شروع کردیم به صحبت کردن درباره لباس و زیر و چیزای دخترونه و با هم گرم گرفتیم واسه همین فکر کردم که امشب واسه شام دعوتش کنم تا بیشتر هم دیگه رو بشناسیم واو تو داری به جای دشمن پیدا کردن دوست پیدا میکنی جالبه من گفتم خیلی ممنون اون حس شوخ طبعیش استرس منو خیلی کم کرد خوب حالا واسه شام چی داریم مطمئن نیستم هنوز اصلا به شام پختن فکر نکردم به نظرم صبر میکنیم تا خودش بیاد و ازش میپرسیم چی دوست داره واسه شام از نظر من خوبه خوب کی میرسه این دوستت تقریباً ساعت پنج ای وای پس بهتره که من خودمو مرتب کنم من میرم یه دوش بگیرم قبل از این که بیاد باشه ولی عجله کن الکی وقتتو با فکر کردن درباره چیزایی که امشب قراره اتفاق بیفته طلف نکن اون درحالی که داشت از پله ها بالا میرفت و میرفت سمت حموم گفت بامزه بود تیم تازه از حموم بیرون اومده بود که صدای در زدن اومد درست سر وقت یه نفس عمیق کشیدم و درو باز کردم ونسا تو اومدی من هیچوقت همچین فرصتی رو از دست نمیدم من اونو دعوت کردم تو خونه و درو پشت سرش بستم تازه رسیده بودیم و رو مبل نشسته بودم که تیم از پله ها اومد پایین کاملا لباس پوشیده ولی با موهای خیس اوه شما حتما ونسا هستید رز گفته بود که واسه شام مهمون داریم اون با طعنه گفت واقعا درحالی که به من خیره شده بود من خیلی آروم سرمو تکون دادم تا بفهمه هنوز چیزی به تیم نگفتم چه خونه قشنگی دارید ولی چرا بچه ندارید تیم گفت نه فعلا تصمیم نداریم بچه دار شیم شاید بعدا شاید بعدا این حرف یه دروغ تموم بود اون اینو گفت چون میدونست من دوست ندارم راجع بهش صحبت کنم تنها چیزی که بیشتر از این هوسم میخواستم این بود که بچه داشته باشم بعد از 9 سال سکس بدون پیشگیری من دیگه بیخیالش شده بودم دکترا میگفتند مشکل از منه من همیشه احساس بدی راجع به خودم داشتم واسه این موضوع ولی تیم همیشه به من این اطمینان رو میداد که از نظر اون هیچ مشکلی نیست برای عوض کردن موضوع من گفتم یه نوشدنی میخوای واست بیارم ونسا اون جواب داد حتما من رفتم سمت آشپزخونه تا یه خورده لیموناد بیارم هر سه تامون شروع کردیم به حرف زدن درباره چیزای مختلف بیشتر درباره کارامون بعد از تقریبا یک ساعت من میتونستم تو صورت ونسا ببینم که صبرش داره تموم میشه رز بهت گفته که من واسه چی اومدم اینجا سرم به سرعت به سمت ونسا چرخید و بهش خیره شدم اون چه کار داشت میکرد فکر میکردم که الانه که قلبم از سینه بزنه بیرون تیم با یه حالت سردرگم گفت من فکر میکردم که تو واسه شام اینجایی مگه چیز دیگه ای هم هست ونسا یه لحظه صبر کرد یه نگاه به من کرد و این شانسو داد که خودم موضوع رو بگم ولی استرسی که داشتم باعث شده بود زبونم بند بیاد میدونستم چی باید بگم ولی میترسیدم اون درحالی که داشت یه قلپ از لیمونادش میخورد بدون پرده گفت من به خاطر این اینجام که قراره زنت با من سکس کنه تیم چند بار پلک زد و نگاه پرسشگرش به نگاه متحیر تبدیل شد و در حالی که ابروهاشو انداخته بود بالا گفت ببخشید از قیافت میشه فهمید که تو نمیدونستی که زنت دوجنس گراست اون آروم به سمت من چرخید و گفت راست میگه رز سرم پر از احساسات مختلف بود گناه هیجان و بخصوص عصبانیت از ونسا که منو تو این موقعیت قرار داده بود اشک از چشام سرازیر شده بود ولی یه جوری جرأت حرف زدن پیدا کردم من متأسفم که بهت نگفتم من نمیدونستم که چه جوری باهاش برخورد میکنی تو همیشه راجع به سکس خیلی احساسی بودی و با اون اتفاقی که قبلا با نامزد سابقت افتاده من فکر میکردم که این زیاده روی باشه من تو رو بیشتر از هر چیزی دوست دارم و هیچ وقت کاری نمیکنم که ازدواجمونو به خطر بندازه واسه همین بهت نگفتم ونسا گفت در دفاع از رز باید بگم که من امروز به اون درخواست سکس دادم ولی اون چند بار رد کرد چون که متأهل بود این ایده من بود که بیام اینجا و شاید بتونم تو رو قانع کنم که این کار اشکالی نداره این فقط سکسه و چیز بیشتری نیست و از اونجایی که ما تازه امروز همو دیدم من بغیر از اسمش هیچ چیز دیگه ای ازش نمیدونم و منم دوست دارم که همینجوری بمونه من رفتم و کنار تیم نشستم اشک از چشام همینجور سرازیر میشد من دستمو گذاشتم رو صورتش تا آرومش کنم من در حالی که سعی میکردم اون یه ذره آرامشمو حفظ کنم گفتم من نمیخوام هیچ چیزی هیچ وقت بین ما قرار بگیره اگه تو قبول نکنی من سمت این کار نمیرم ولی من واقعا بهش احتیاج دارم این احساسات دست از سرم برنمیداره ولی اگه قبول نکنی درک میکنم اون همینجور ساکت نشسته بود اونجا و سعی میکرد چیزایی رو که شنیده هضم کنه عزیزم خواهشا یه چیزی بگو هرچیزی اون پرسید مطمئنی که میخوای این کارو بکنی آره من کاملا مطمئنم همه چیز بین ما مثل قبل میمونه این فقط همین یه باره اون دوباره نشست و یه خورده فکر کرد و بالاخره گفت باشه ولی منم باید اینجا باشم و ببینم ونسا با یه لحنی که انگار همه چیزو میدونه گفت نگفتم بهت که اونم میخواد ازمون که تماشامون کنه این کار به اون دلیلی که تو فکر میکنی نیست ونسا من همیشه و همه جا قبلا پیش رز بودم الانم فرقی نمیکنه من نمیتونستم چیزی رو که دارم میشنوم باور کنم به نظرم همش رؤیا بود تموم احساس گناه و خشمی که چند لحظه قبل داشتم رفته بود و بجاش خوشحالی و هیجان و شهوت اومده بود من به سمت تیم خم شدم و بغلش کردم و آروم گفتم مچکرم تو نمیدونی که این چه معنی واسه من میده یه نگاه به ونسا کردم اون یه طرف مبل نشست و جا رو واسه من باز کرد و منو دعوت کرد تا برم پیشش بشینم حالا که اجازه شوهرمو داشتم دیگه نباید وقتو طلف میکردم من کنار ونسا نشستم و بدون هیچ احساس گناهی بهش نگاه میکردم همه چیزش تقریبا بی نقص بود پاهای بلندش که تماما پیدا بود که برنزه شده بود سینه هاش کوچیکتر سینه های من بودند ولی خوشکل بودند نوک سینه هاش از زیر لباسش معلوم بود اون چشای سبزش و موهای طلاییش بهترین خصوصیاتش بودند اون با یه صدای سکسی محوکننده در حالی که دستش رو شونه من بود گفت رز شروع کنیم من هیچ حرفی نزدم به جاش دستهام شروع کردند به لمس کردن بدنش از پایین دستهاش به پهلوهاش و سینه های سفتش و بالاتر روی سینش و گردنش ولی روی گونه اش وایستادم دستای اونم روی بدن من بود ولی توجه ویژه ای به سینه ام داشت و از روی تی شرتم سینه هامو ماساژ میداد اون فهمید که نوک سینه هام داره سفت میشه و شروع کرد به نیشگون گرفتنشون ولی نه خیلی محکم من از هیجان داغ شده بودم و میتونستم حس کنم که کسم داره خیس میشه دستمو گذاشتم پشت گردنش و اونو به سمت خودم کشوندم اون به آرومی سرشو خم کرد و لبامو به لبای نرم و پرش رسوندم و شروع کردیم به لب گرفتن از هم زبون اون وارد دهن من شد و زبون من تو دهن اون میچرخید همینطور که لب میگرفتیم اون دستشو به سینه راستم رسوند و با دست دیگش با کسش بازی میکرد ما هر دوتامون تو دهن هم ناله میکردیم تا اینکه بالاخره اون از بوسیدن دست کشید اون با تعجب گفت تو واقعا با این کارا غریبه نیستی نه من در حالی که خودمو تحسین میکردم گفتم اینا همش به تو برمیگرده مثل وقتی که سوار دوچرخه ای ونسا خندید و بعد قیافه جدی به خودش گرفت و گفت پیراهنتو در بیار من آروم تی شرتمو دادم بالای سینه هام ونسا کمک کرد تا اونو از سرم بیارم بیرون و انداختش اونور اون به سینه های بزرگم که داشت سوتینمو پاره میکرد خیره شده بود بعد شروع کرد به مالیدنشون با کف دستش و داشت کنار گردنمو میبوسید و لیس میزد با دستاش سوتینمو باز کرد بعد به عقب رفت و گذاشت تا بنداش از روی شونه هام بیفته پایین و سینه های لختمو ببینه اون گفت وای من به اونا حسودیم میشه من خندیدم و سوتینمو انداختم رو زمین تو مجبور نیستی کل روز یه همچین چیزی رو با خودت اینور و اونور بکشونی حالا نوبت توئه اون نیشش باز شد و تو یه حرکت سریع لباسشو در آورد همونجور که فکر میکردم اون سوتین نپوشیده بود سینه هاش انقدر جمع و جور بود که اصلا لازم نبود سوتین ببنده نوک سینه هاش سفت و راست شده بود و خیلی بزرگتر از نوک سینه های من بود من سریع خم شدم و یکیشونو تو دهنم گذاشتم و اول به آرومی میمکیدمش و بعد زبونمو دور نوک سینش میچرخوندم به ونسا نگاه کردم چشاش بسته بود و سرشو داده بود عقب اون به آرومی ناله میکرد و داشت لذت میبرد رفتم سراغ اون یکی سینه و محکم میخوردمش وقتی که نوک سینشو آروم گاز گرفتم اون به بدنش کش میداد ولی اعتراض نمیکرد ونسا منو هل داد روی مبل و اومد روی من زانوش بین رون های من بود نوک سینه هامون به طرز لذت آوری به هم مالیده میشد و دوباره شروع کردیم به لب گرفتن اون از مبل اومد پایین و رو زانوهاش نشست با یه لبخند شیطانی سینه هامو می خورد و منم انگشتام کرده بودم تو موهاش و سرشو به سینه هام فشار میدادم اون پاهامو داد بالا و شلوار تنگمو کشید پایین بعد دوباره شروع کرد به خوردن سینه هام و همزمان کسمو از روی شرت خیسم میمالید زبونشو رسوند پایین تر رو شکمم و خط شلوارمو رسوند اون پایین تر و نزدیکترین جا به کسمو داشت لیس میزد که منو شدیدا حشری کرده بود جوری که غیرقابل تحمل شده بود اون در حالی که چوچوله مو از روی شرت خیسم میمالید گفت از همون لحظه ای که دیدمت داشتم به این کس فکر میکردم خواهش میکنم کسمو بخور من دیگه بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم خیلی دلت میخواد نه از اونجایی که خیلی محترمانه درخواست کردی باشه اون آروم شرتمو داد کنار و کس خیسمو دید انگشتشو برد روی موهای کسم و دقیقا بالای چوچوله ام با یه لیس زدن اون از دهانه کسم تا چوچوله امو طی کرد من درحالی که تشویقش میکردم گفتم اوه این خیلی خوبه خواهشا ادامه بده شروع کرد به لیس زدن کسم و بوسیدن لبای داخلیش و بازی کردن چوچوله ام به آرومی اون همونقدر که من دوست داشتم کسشو بخورم دوست داشت کسمو بخوره من یه نگاه به تیم کردم که به کاری که ونسا داشت با من میکرد خیره شده بود حالت چهره اش مثل دانشمندی بود که داره یه آزمایشو نگاه میکنه لحظه ای شروع به مکیدن چوچوله ام کرد میتونستم حس کنم که اولین ارگاسمم داره شروع میشه اون کل کسمو گرفت تو دهنش و همینطور که آب کسمو میخورد ماهیچه های کسم منقبض شد و به شدت ارضا شدم همونجور که نشسته بودم تا نفسم جا بیاد ونسا برگشت و به تیم نگاه کرد و گفت کس زنت خیلی خوشمزه است بعد اومد بالا و زبونش کرد تو دهنم و شروع کرد به لب گرفتن با این که من خیلی دوست داشتم که یکی کسمو بخوره و مزه کسمو از زبون اون فرد بچشم ولی این چیزی بود که من همیشه میتونستم داشته باشم چیزی که من نیاز داشتم این بود که شهد کسش رو بچشم اونو از رو خودم زدم کنار و انداختمش اون طرف مبل ذهن من الان فقط به یه چیز فکر میکرد من نمیخوام باهاش عشق بازی کنم من میخوام با دهنم کسشو بگام سریع رفتم پایین از رو مبل و رو زمین نشستم و دامنشو دادم بالا و با کمال تعجب دیدم که اون حتی شرتم نپوشیده کسش کاملا بدون مو و صاف بود با لبای کوچیک وقتی که زبونم به کس خیسش خورد مزه شیرین کسش و بوی خوبش منو مست خودش کرد چیزی که تمام این سالها آرزوشو داشتم بالاخره بهش رسیده بودم مثل یه معتاد من بیشتر میخواستم من چوچولشو محکمتر میمکیدم تا کسش بیشتر خیس بشه اون داشت جیغ میکشید و میگفت خوبه خوبه همینجوری ادامه بده کسمو بخور همونجور که داشتم اون شهد خوشمزه اش رو میخوردم شنیدم که داره به تیم میگه تو نمیخوای واسه این صحنه که زنت داره کسمو میخوره جق بزنی اون هیچ جوابی نداد من به جاش جواب دادم اون هیچ وقت جق نمیزنه این دیگه چجور مردیه که جق نمیزنه من دوباره وایستادم و چرخیدم به طرف تیم و گفتم مردایی که تمام شهوتشونو واسه زنشون نگه میدارند بعدش لبخند زدم یه چشمک به تیم زدم اون به خاطر جوابی که داده بودم یه لبخند به من زد من اون لبخندو میشناختم دقیقا مثل لبخندی بود که وقتی با هم به کلوب های لختی میرفتیم میزد اونم داشت لذت میبرد با آگاهی از این موضوع دوباره شروع به خوردن کس ونسا کردم خودمو چرخوندم جوری که کونم دقیقا تو دید تیم باشه و شرتمو کشیدم پایین زبونمو کردم تو کس ونسا و اون از شدت لذت داشت فریاد میکشید شروع کردم به بازی کردن با کسم تا به تیم یه نمایش کامل و خوب بدم با دست دیگم درحالی که داشتم چوچوله ونسا رو میخوردم دو تا از انگشتامو تو کس تنگش فرو کردم وای ادامه بده من دارم ارضا میشم واینستا با انگشتات منو بکن محکمتر بکن من همینجوری کسشو میخوردم و با انگشتم میکردمش انگشتامو به سرعت تو کسش جلو عقب میکردم من همینجوری به شدت انگشامو میکردم تو کسش و اون از شدت لذت دیگه تقریبا داشت گریه میکرد اوووووووه من دارم میام میزان لذتی که من اون لحظه میبردم غیرقابل توصیف بود ارگاسم شدن اون همزمان شد با دومین ارگاسم من همونجوری که داشتم کسشو میخوردم فریاد میزدم و اونم سر منو بیشتر به کسش فشار میداد و منو مجبور میکرد تا آبشو بخورم من همه آبشو خوردم و تا قطره آخرشو چشیدم چونکه نمیدونستم دوباره کی ممکنه همچین موقعیتی گیرم بیاد بعدش حتی تموم انگشتامم لیس زدم و تمیزشون کردم ونسا با حیرت پرسید تو از کجا اینجوری کس خوردنو یاد گرفتی من با چشام به تیم اشاره کردم یعنی از اون یاد گرفتم تعجب نداره کخ میخوای همیشه اونو داشته باشی اگه اونم مثل تو متخصصه من به شوخی گفتم داشتن یه کیرم کمک میکنه تیم گفت خیلی ممنون خوب خیلی خوش گذشت رز ولی من باید برم دیگه من که تعجب کرده بودم که انقدر زود میخواد بره گفتم وایستا مگه واسه شام نمیمونی اون گفت عزیزم من امشب وقتم پره بعدشم من مطمئنم شما دو تا یه سری چیزا هست که باید دربارش صحبت کنید اون راست میگفت لباسوشو پوشید و رفت سمت در قبل از اینکه درو باز کنه صداش زدم ونسا صبرکن من فقط میخواستم ازت بابت همه چی تشکر کنم اون لبخند زد و گفت باعث افتخار من بود مراقب همدیگه باشید و اجازه ندید هیچ چی شما رو از هم جدا کنه من همونجوری لخت جلوی در وایستاده بودم اون درو باز کرد و رفت بیرون و درو پشت سرش بست و برای همیشه رفت ادامه نوشته

Date: August 8, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *