عشق بدون مرز ۲

0 views
0%

قسمت قبل برگشتم سمت تیم که هنوز همون جا نشسته بود هنوز گیج بود و هنوز نتونسته بود این اتفاقو کاملا هضم کنه من در حالی که سعی میکردم از فکر بیارمش بیرون گفتم خوب نظر راجع به این اتفاق چیه اون با ناراحتی گفت به نظرم باید بهم میگفتی میدونم متأسفم چیز دیگه ای هست که لازم باشه به من بگی نه این تنها چیزی بود که ازت مخفی نگه داشته بودم من دیگه هیچوقت ازت نمیخوام که اجازه بدی این کارو بکنم اون سرشو تکون داد و گفت این فقط واسه همین یه بار نبود من با سردرگمی پرسیدم منظورت چیه مشخصه که تو قبل از ازدواجمون با زنای دیگه ای سکس داشتی و از اونجایی که ما ازدواج کردیم و تو نمیتونستی این کارو انجام بدی این افکار تو ذهنت ساخته شده واقعا فکر میکنی که این افکار چند سال دیگه دوباره برنمیگرده اون راست میگفت اگه این خواسته بعد از 9 سال غیرفابا کنترل شده از کجا معلوم که 9 سال دیگه دوباره هکین اتفاق نیفته به غیر از اون من دیدم که تو چقدر از سکس با یه زن لذت میبری من کی باشم که بخوام جلوی تو رو از چیزی که انقدر دوست داری بگیرم من درحالی که پاهای لختمو به شلوارش که باد کرده بود میکشیدم گفتم نگو که تو هم حال نکردی این کیر راستت داره لوت میده ولی تو مطمئنی که مشکلی با این موضوع نداری من دوتا شرط دارم منم همیشه باید باشم و جنده هم نباید بیاری من زدم به سینش و گفتم انگار منم هر جنده کثیفی رو میارم تو تختمومون اون شروع کرد به خندیدن که باعث شد دوباره بزنمش خوب من پر عرقم و باید دوش بگیرم اگه همین الان دوش نگرفته بودی ازت میخواستم باهام بیای اون گفت عیبی نداره حالا که قرار شام کنسل شد من میرم یه چیزی درست کنم که بخوریم که دارم از گشنگی میمیرم اینو گفت و رفت سمت آشپزخونه اون کلا لباس زیرایی که خریده بودم یادش رفته بود واسه همین ساک لباس و برداشتم و رفتم سمت دوش بعد از بیرون اومدن از دوش جورابای سیاهو پوشیدم و دوست داشتم چون تو پام خیلی راحت بود جورابا به علاوه کفشای سکسی پاشنه بلندم واقعا پاهامو سکسی کرده بود تعجبی نداره که مردا دوست دارند زنا پاشنه بلند بپوشند جورابو رو به کمربندش وصل کردم دامنمو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم سوتین لباسامو تکمیل میکرد و باعث میشد پستونام تو مرکز توجه باشند جلوی آینه وایستادم خیلی خوب به نظر میومدم با خنده به خودم گفتم اون منو میکنه وقتی که رفتم طبقه پایین و تو آشپزخونه صدای کفشام کل خونه رو پر کرده بود تیم وقتی این صدا رو شنید سر جاش خشکش زد اون با این صدا غریبه نبود وقتی برگشت چشاش داشت از حدقه میزد بیرون و کل بدنمو برانداز میکرد اون زیاد لبخند نمیزد ولی وقتی میزد میدونستم که کارمو درست انجام دادم من با این که جوابشو میدونستم پرسیدم چیزی رو که میبینی دوست داری اون زبونش بند اومده بود من هنوز یه تشکر درست وحسابی ازت نکردم بابت صبحانه امروز یا واسه شامت امشب من خندیدم و گذاشتم شوخی کنه و منم حشریش کنم آره واسه اونم باید ازت تشکر کنم بدنمو رو بدنش فشار دادم و زبونشو میخوردم و همزمان پاهامو دور کمرش حلقه کردم اون خیلی شدیدتر و خشن تر از من لب میگرفت اون دو تا سینه هامو سفت گرفت تو دستاش و فشارشون میداد و گردنمو میخورد اون میدونست که چجوری حشریم کنه و کسمو دوباره خیس کنه من یه لحظه اونو متوقف کردم هی قرار بود من از تو تشکر کنم ته برعکسش اون گفت متاسفم ولی قیافش نشون میداد که نیست اشکالی نداره این دفعه رو میبخشمت جلوش زانو زدم قبل لخت کردنش کیر شق شدش رو از رو شلوار یه خورده مالیدم با یه حرکت سریع شلوارشو تا زانو کشیدم پایین و کیر کاملا راست شدشو آزاد کردم اون کیر 18 سانتی کلفتش با سرش که ختنه شده بود و موهای قهوه ای تیره اصلاح شده بالاش و تخم های بزرگ و سفتش همیشه خوشگل بود یه دستمو گذاشتم رو کیرشو مثل یه آبنبات لیسش میزدم آب اولیشو از نوک کیرش مکیدم اون موهامو گرفت و منو مجبور کرد که کل کیرشو تو دهنم جا کنم بدون اینکه به سرفه بیفتم من میتونستم کیرشو تا آخر تو دهنم جا کنم و همزمان تخماشو لیس بزنم سرم رو کیر دوست داشتنیش جلو و عقب میرفت و با یه دستم کیرشو میمالیدم و با اون یکی تخماشو اونم خودشو یکم جلو و عقب میداد و خودشو با من هماهنگ کرده بود که یه صحنه خیلی سکسی به وجود آورده بود وای رز اگه همینجوری ادامه بدی ارضا میشم این خیلی جالب بود اون تا حالا با ساک زدن ارضا نشده بود چون میتونست چند بار به مرز ارضا شدن برسه و جلوی خودشو بودن ارضا شدن بگیره شاید اون از این میترسید که آبشو تو دهنم بریز من که نمیخواستم وایستم نمیخواستم دوباره کیرش شکستم بده جوری با سرعت کیرشو ساک میزدم که فکر میکردم ممکنه گردنم ضربه ببینه دهنم صدای بلندی هر دفعه تولید میکرد رز رز باید اوه خدای من من دارم میام خیلی زودتر از همیشه فقط یه حرکت دیگه لازم بود انگشت وسطمو به سوراخ کونش فشار دادم اون سعی کرد فرار کنه ولی من محکم با دستم و دهنم کیرشو چسبیده بودم اون همینجوری ابشو تو دهنم خالی میکرد این اولین باری بود که من آب یه مردو میخوردم و خیلی دوستش داشتم وااای این خیلی خوشمزه بود من جملشو تموم کردم و قطره های باقیمونده آبشو از سر کیرش میمکیدم تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم منم تا حالا آب کسی رو نچشیده بودم پس فکر کنم امشب کلی اولین بار داشتیم اون با معذرت خواهی گفت سعی کردم بهت هشدار بدم من با خودستایی گفتم من الان کس یه زن دیگه رو رو مبل خونه ات خوردم بعد تو فکر میکنی از خوردن آب تو میترسم حالا که صحبت از اون شد تو هنوز بابت اینکه اجازه دادم با ونسا سکس کنی ازم تشکر نکردی من با طعنه گفتم فکر کردم که کردم همین الان اون واسه صبحانه بود این واسه ونسا اون منو برداشت و گوشه اپن آشپزخونه نشوند پاهامو گذاشت رو شونه هاشو و خم شد و آروم از قوزک پام تا وسط رونام لیس زد دامن چرممو داد بالا و کس لخت و خیسمو دید و دهنش آب افتاد این چیه اون گفت تو خیلی خوشمزه ای و بلافاصله زبونشو کرد تو کسم و زبونشو همینجوری تو کسم جلو و عقب میکرد آره آره همینجوری ادامه بده همونطور که با زبونش کسمو میگایید با انگشتش با چوچولم بازی میکرد من با خوشحالی گفتم خدای من من دارم ارضا میشم تو خیلی بهتر از ونسایی تو این کار پشت سرشو چنگ میزدم سومین ارگاسم امروزم داشت نزدیک میشد او لباشو رو چوچولم حرکت میداد بعد با شدت میمکیدش واقعا شدید و همزمان دو تا انگشتشو تو کسم جلو عقب میکرد اوه خدا من دارم میاممم همزمان با به اوج رسیدن من تمام عضلات بدنم شروع به لرزیدن کرد پاهام هنوز رو شونه هاش بود و آروم دور سرش حلقشون کرده بودم اون به خوردن کسم ادامه داد با اینکه خیلی سخت بود که نفس بکشه وقتی که ارگاسمم تموم شد سرشو ول کردم من با خنده گفتم من نمیخواستم خفت کنم اون با خنده گفت این راه خیلی خوبی واسه مردن میشد درهر حال ما هنوز کارمون تموم نشده یه نگاه شیطون بهش کردم و گفتم امیدوار بودم همچین چیزی بگی از اپن اومدم پایین و شروع کردم به لب گرفتم ازش و مزه کردن خودم از روی زبونش اون منو چرخوند و خم کرد و سر کیرشو گذاشت تو دهانه کسم که هنوز خیس خیس بود کسم کل کیرشو تو خودش جا داد وقتی که سر کیرش رفت تو کسم اون با یه حرکت بقیه کیرشو تا دسته کرد تو کسم من نفس نفس میزدم و کیرش کامل کسمو پر کرده بود اون تو کسم محکم تلمبه میزد و حتی تخم هاشم از خیسی کسم خیس شده بود من همیشه جوری که اون منو میکنه و کسمو با کیر کلفتش پر میکنه دوست داشتم تیم داشت با سرعت کسمو میگایید و تخمهاش میخورد به کونم اون یکی از پاهامو گرفت و گذاشت رو اپن آشپزخونه تا قشنگ پاهام از هم باز بشن باشدت کیرشو به کسم فشار میداد که همین باعث شد چوچولم داغ داغ بشه من قبلش یبار دیگه ارضا شده بودم و آماده بودم که اونم تو کسم ارضا بشه با یه صدای عجیب و وحشتناک ناله میکردم و فریاد میزدم اون برای دومین بار ارضا شد و کسمو با آبش پر کرد اون درحالی که نفس نفس میزد گفت قابلتونو نداشت من که هنوز گیج بودم گفتم تو رو نمیدونم ولی من دیگه باید بخوابم ما همون جور لخت رفتیم طبقه بالا البته تقریبا لخت من هنوز جورابا رو در نیاورده بودم و فقط واسه اون گذاشته بودم پام باشه رفتیم رو تخت و اون منو از پشت بغل کرد و کیر نیمه خوابیده اش لای قاچای کونم بود و اونو به پاهای نرمم میمالید و گردنمو میبوسید دوست دارم رزالین منم دوست دارم تیم ممنون از این که انقدر شوهر خوبی هستی بالاخره من به خواستم رسیده بودم و کاملا خسته بودم و سریع خوابم برد وقتی که روز بعد از خواب بیدار شدم دیگه ظهرم گذشته بود چند ماه بود که اینجوری راحت نخوابیده بودم بعد از این که صورتمو شستم رفتم تو آشپزخونه و دیدم تیم داره صبحانه میخوره صبح بخیر شاهزاده خانوم کم کم داشتم فکر میکردم که رفتی تو کما خوب این شاهزاده یه چیزی میخواد که بخوره چی واسش درست کردی اوه عالیجناب من برای شما بهترین نیمروی موجود در قلمرو را آماده کرده ام تخم مرغ ها از سرزمین دوری به نام والمارت به ما میرسند من در حالی که سرمو تکون میدادم گفتم چقدر تو بیمزه ای اون گفت تو که خوشت اومد میخواستم برم سراغ تخم مرغا که گوشیم زنگ خورد من با نا امیدی گفتم اًه الان برمیگردم بهترین نیمروی سرزمین باید صبر کنه تلفنو برداشتم الو سلام رزی چه خبر صدای آشنایی که بدترین اسم مستعارمو از نظر خودم میگفت برای امبر بود خبری نیست امبرلی همون قدر که من از رزی بدم میومد اونم از امبرلی بدش میومد این یکی از کارایی بود که از زمان دبیرستان عادت داشتیم انجام بدیم امروز چه کاره ای اشلی امروز میخواد بره خانوادشو ببینه و من امروز تا شب که میخوام برم سر کار بیکارم میخوای امروز بیای اینجا لطفا حتما منم کار خاصی ندارم امروز من تازه از خواب بیدار شدم پس یه ساعت بهم وقت بده تا آماده شم امبر با هیجان قبل از این که قطع کنه گفت عالیه پس میبینمت برگشتم تو آشپزخونه و درحالی که بالاخره به نیمرو رسیده بودم گفتم امبر بود فکر کنم امروز بریم بیرون اون با طعنه گفت الان میفهمم که چرا انقدر رابطت با امبر خوبه اون داشت به این موضوع که امبر یه لزبین سرسخته اشاره میکرد اون از مردا به شدت متنفر بود خفه شو هیچ چیزی بین ما نیست حداقل دیگه نبود ما از زمان دبیرستان با هم دوستیم و نه هیچ چیز دیگه اون که قانع نشده بود گفت اوه آهان در حالی که داشتم میرفتم بالا گفتم دیگه وقت ندارم باهات کل کل کنم باید آماده شم امبر همیشه سر موقع میومد من تازه خشک کردن موهامو تموم کرده بودم که صدای بوق ماشینش از جلوی در خونه اومد دویدم پایین تا با تیم که پشت کامپیوترش نشسته بود خداحافظی کنم گفتم خداحافظ عزیزم و سریع رفتم تو همون ماشین قراضه ای که امبر از دبیرستان داشت نشستم دستگیره بیرون هنوز خراب بود و امبر از تو درو واسم باز کرد خوب کجا بریم رزی فکر کردم یه جایی رو در نظر گرفتی خوب به نظرم میتونیم بریم فروشگاه من میخوام کفش بخرم و بدمم نمیاد که از مغازه لوازم آشپزخونه چند تا ابزار آشپزی بگیرم مشکلی نداره ولی به نظرت این قراضه ما رو تا اونجا میرسونه اون گفت همین قراضه کلی خاطرات خوب تو خودش داره که بعضیاشو مطمئنم یادت میاد من لبخندی زدم و گفتم آره یادمه امبر داشت به این موضوع که جفتمون بکارتمونو تو این ماشین از دست داده بودیم اشاره میکرد به خاطر اون بود که من انقدر به کس علاقه داشت من و اون اولین نفر همدیگه بودیم اون ماشین خاطرات زیادی رو زنده میکرد مخصوصا اینکه چجوری تو دبیرستان آشنا شدیم اون سال آخری بود و من سال دوم ما تو یه سالن مطالعه بودیم و اتفاقا کنارهم مینشستیم ولی هیچ وقت با هم حرف نزدیم تا اون روز که من تو دوران دبیرستان یه آدم کاملا متفاوت بودم من همیشه خوب و خوشگل بودم و هستم ولی اون موقع ها مطمئن میشدم که همه بدونند که من خوشگل و خوش تیپم من تا جایی که دبیرستان اجازه میداد دامن کوتاه تر میپوشیدم اون روزا پاهای خوشتراشم همیشه تو دید بقیه بود من خیلی آدم اجتماع گریزی بودم هیچ دوستی نداشتم هیچ وقت سر قرار با کسی نرفتم و هیچ قصدی واسه جلب توجه هیچ کسی نداشتم من یه تضاد عجیب شخصیتی داشتم لباسایی میپوشیدم که توجه ها رو به خودش جذب کنه ولی هیچ کدوم از اون توجه ها رو نمیخواستم خیلی از پسرا به من درخواست دوستی داده بودند ولی من به همشون جواب رد میدادم در مورد دخترا این بدتر هم بود من کسی بودم که باعث میشد توجه دوست پسراشون به جای اونا به من باشه و طبیعتا کلی دشمن داشتم اون روزم یه روز مثل همیشه بود درسهای احمقانه و مردم آزاردهنده همینجوری بود تا وقتی که رفتم به سالن مطالعه آقای رایدلی گفت من یه چند لحظه باید برم بیرون همه سر جاتون بشینید و سروصدا نکنید اون همون معلمی بود که وظیفه خسته کننده مراقبت از ما رو بر عهده داشت نمیدونم چرا خودشو با دادن این دستورا اذیت میکرد درحالی که میدونست ما دقیقا برعکسش عمل میکنیم بعد از این که حرفش تموم شد از اتاق رفت بیرون فیل و دوست دخترش بث پشت میز روبروی من نشسته بودند فیل یه احمق به تمام معنا بود که ظرفیت مغزش از یه پشه کمتر بود بث هم از نظر هوش و عقل مثل فیل بود اون یه تشویق کننده معمولی کلیشه ای خنگ بود فیل چرخید و به امبر که کنار من نشسته بود نگاه کرد و سعی میکرد وقتشو بگذرونه سلام چی داری میکشی عجیب غریب امبر هیچ توجهی به حرفش نکرد فیل که معلوم بود قصد اذیت کردن داره گفت هوی دختره لزبین دارم با تو صحبت میکنم امبر همونجوری که حواسش به نقاشیش بود جواب داد برو در خودت بذار بث از صندلیش بلند شد و تو صورت امبر گفت چی گفتی دختره اوسگول میخوای همینجا تا میخوری بگیرم بزنمت فیل در حالی که داشت میومد پشت میز ما و پشت بث گفت مواظب باش عزیزم که یه وقت لب نگیره ازت کی میدونه که چه جور آدمیه این فیل نقاشی امبر رو گرفت و پاره کرد و در حالی که بث داشت میخندید انداختش رو میز جلوی امبر بث با غرور گفت وقتی که به دوست پسر من بی ادبی کنی این چیزا سرت میاد من دیگه صبرم توم شده بود کتابمو بستم و محکم زدمش به میز که باعث شد یه صدای بلند تو اتاق پخش بشه که همه از جاشون پریدند داد زدم میشه خفه شید شما دوتا فیل برگشت طرف من و با حالت مسخره گفت که اینطور پس این دختره دوستته چرا خودت نمیای اینجا منو مجبور نمیکنی که ساکت شم اعصابم خورد شده بود و سعی هم نکردم که خودمو آروم کنم من تو این شهرت داشتم که کسی جرات نداشت با من در بیفته ظاهرا این دو تا احمق یاشون نمیومد من کی هستم وقتش بود که بفمن من کی هستم پریدم این طرف میز و دو قدم برداشتم و قبل از این که بتونه تکون بخوره محکم تخماشو گرفتم اونا رو محکم فشار میدادم و میچرخوندم اون از درد داشت جیغ میکشید بث همینطور که میومد جلو دستور داد ولش کن جنده خانوم من در حالی که تو چشاش خیره شده بودم محکم گفتم یه قدم دیگه بیای جلو خایه هاشو میکنم و فرو میکنم تو حلقت جنده خانوم اون از جاش تکون نخورد آقای رایدلی برگشت تو اتاق چه خبر شده اینجا من مستقیم تو چشای فیل نگاه کردم و گفتم اگه هر کدوم از شما به اون دست بزنید دستش بندازید نکاهش کنید یا حتی تو جهتی که این دختر نشسته بگوزید کاری میکنم که از این به بعد خون بشاشی فهمیدی فیل با ناله گفت بله فهمیدم خوبه تا ولش کردم فیل پخش زمین شد آقای رایدلی برای اینکه مطمئن شه که همون کارو با اونم نمیکنم تو راهمون تا دفتر مدیر پشت من وایستاده بود این اتفاق کوچیک باعث شد که سه روز از مدرسه اخراج بشم اون شب یه کتک مفصل از بابای الکلیم خوردم ولی بعدا فهمیدم که ارزششو داشته سه روز بعد وقتی که برگشتم به مدرسه همه نگاه ها به من تغییر کرده بود چشای پسرا به جای اینکه به فکر دید زدن من باشه پر از ترس شده بود الان وقتی که رفتم تو اتاق مطالعه دیدم که فیل به جای اینکه همون جای قبلیش عقب سالن بشینه قسمت جلوی سالن نشسته امبر هم همون جور ساکت مثل همیشه نشسته بود من میخواستم برم سر کار خودم و ببینم این سه روزی که نبودم چه تکالیفی داریم که شنیدم که امبر آروم کفت ممنون بابت اون روز بهش نگاه کردم امبر بازم به نقاشی خودش خیره شده بود آروم بهش گفتم خواهش میکنم هیچ کس تا حالا اینجوری پشت من در نیومده بود من با صدای بلند جوری که بث که سر همون جای همیشگیش نشسته بود بشنوه گفتم خوب حقشون بود بهتره از این به بعد اونا حواسشون جمع باشه و کاری بهت نداشته باشند املر بالاخره سرشو از رو برگه اش آورد بالا و به من نگاه کرد اون صورت خوشگلی داشت ولی یه جورایی رنگ پریده به نظر میومد مخصوصا وقتی صورتشو با رنگ موهای سیاهش مقایسه میکردی اسم من امبره منم رزالین هستم اون گفت همه اسم تو رو میدونند تو واسه خودت اسم و رسمی پیدا کردی اینجا من با کنچکاوی پرسیدم نه بابا بعد اونوقت چه جور اسم و رسمی پیدا کردم خب پسرا که یه جورایی ازت میترسند دخترا فکر میکنند که جنده ای و همه ازتفکر میکنند که یه عوضی هستی خندم گرفت درونم این چیزا رو دوست داشت این که مسگن عوضی و ازم میترسن مشکلی نداره ولی جنده اصلا به من نمیخوره من تا حالا با کسی نخوابیدم جوری که لباس میپوشی چیز دیگه ای میگه شاید ولی این سزای کسایی که اینجوری فکر میکننه من دوست دارم اینجوری لباس بپوشم خوشم میاد که یه سری احمق بی شعور نگام کنند ولی نتونند بهم دست بزنند ما هر روز همینجور بیشتر و بیشتر تو سالن مطالعه با هم صحبت میکردیم چند هفته بعد ما دوسای تغریبا خوبی واسه هم شده بودیم من از این که میتونم با کسی صحبت کنم که از من نمیترسه یا منو جنده و عوضی نمیدونه خوشحال بودم اون به من گفته بود که اونم مثل من هیچ دوستی نداره ولی برعکس من اون همیشه سعی میکرد که توجه کسی رو به خودش جلب نکنه اون روز یه آخر هفته دیگه تو مدرسه بود و ما مثل همیشه داشتیم تو سالن مطالعه با هم حرف میزدیم نظرت چیه که شنبه با هم بریم بیرون یه فیلم هست که خیلی دوست دارم برم ببینم ولی نمیخوام که تنها برم من میتونم بیام دنبالت من خودم ماشین دارم من با خوشحالی جواب دادم حتما خیلی عالیه من حاضر بودم هر کاری بکنم تا از بابای همیشه مستم دور باشم مخصوصا الان که قرار بود واقعا با یکی برم بیرون و تفریح کنم اون با خوشحالی گفت عالیه شنبه میبینمت من خیلی هیجان داشتم واسه روزی که میخواستم با امبر بگذرونم تو خونه نشسته بودم منتظرش و زمان برام خیلی کند میگذشت تا بالاخره اومد دم در خونه من صدای بوق ماشینو از دم در شنیدم و دویدم سمت در بابای مستم جلوی درو گرفت و گفت کجا داری میری بیرون نگران نباش اون پسر نیست اون زد تو صورتم صورتم سوخت ولی من بدتر از اینا رو هم تحمل کرده بودم گوش کن چی میگم دختر اگه جایی میخوای بری باید از من اجازه بگیری و من یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم که جایی بری از کی تا حالا این که من کجا میرم و جه کار میکنم واست مهم شده اون داد زد و دستشو بلند کرد نکنه یکی دیگه میخوای من گفتم نه قربان حالا شدی دختر خوب یه آبجو دیگه از یخچال واسم بیار بعدش میتونی بری ولی حواست باشه که دوباره دست گل به آب ندی و واسه کسی مشکل درست نکنی وگرنه یه کاری میکنم که خونه واست مثل جهنم بشه خونه همیشه جهنم بود و فرقی نمیکرد که من کی بیام خونه یا چه کاری بکنم من حاضر بودم هرکاری بکنم تا اون دست از سرم برداره آبجوشو آوردم و گذاشتم رو میز و رفتم بیرون سمت ماشین امبر رفتم تو ولی اون مجبور بود که در رو از تو واسم باز کنه سلام رزی آماده ای که چه اتفاقی واست افتاده اون با نگرانی پرسید جای دست بابام هنوز رو صورتم بود معمولا تا برسم به مدرسه از رو صورتم پاک میشدند ولی الان جایی واسه پنهون کاری نبود هیچی نمیخوام دربارش صحبت کنم مگه نگفتم بهت که منو رزی صدا نکن امبر باید فهمیده بوده باشه که چه اتفاقی واسم افتاده با یه لحنی که میخواست باهم همدردی کنه گفت متاسفم فقط از رزی خوشم میاد تو هم اگه بخوای میتونی منو امبرلی صدا کنی من از امبرلی فقط به خاطر این بدم میاد که خالم منو به این اسم صدا میکنه و خیلی بچه گونه است به نظرم من از این کشف حداکثر استفاده رو کردم ولی امبرلی خیلی بامزه است انقدر که دوست دارم لباس صورتی تنت کنم و موهاتو ببافم خفه شو وقتی که منو رزی صدا کنی منم امبرلی صدات میکنم امبرلی حالا که اینجوری شد از این به بعد فقط رزی صدات میکنم من با شوخی گفتم اگه بخوام به خاطر این کار بزنمت چی منم از خودم دفاع میکنم خوب به نظرت حالا قبل از این که فیلم شروع بشه به نظرت چه کار کنیم فرقی نمیکنه هر جا تو میگی بریم ما اون روز خیلی جاها رفتیم من اون روز فهمیدم که بزرگترین تفریح اون بازی های ویدئویی هست وقتی که رفتیم خرید اون تو مغازه به همه بازی های کامپیوتری نگاه میکرد من به نظرم این بازیا واسه پسرای نوجوون بود ولی اون گفت که این بازیا راه خوبی واسه فرار از واقعیته من نمیتونستم اونو سرزنش کنم منم واسه فرار از واقعیت کتاب میخوندم وقتی که تو مدرسه بودم یا وقتایی که تو خونه بیکار بودم خودمو با کتابام مشغول میکردم رمان های عاشقانه کتابای مورد علاقه ام بود ولی بعضی موقعها کتابای علمی هم میخوندم همه میگفتن که دانش باعث قدرته امبر همیشه علاقه من ئبه کتابای عاشقانه رو مسخره میکرد چون که من یه دختر آشوبگر و یه کتابخون و یه آدم رمانتیک بودم فیلم خوب بود حداقل این بود که منو نبرده بود به یه فیلم کمدی عاشقانه که خیلی راحت میشه پیش بینی کردش اون یه خورده نزدیک من نشسته بود موقع فیلم ولی من اصلا هیچ فکری دربارش نکردم وقتی که فیلم تموم شد من به حکومت نظامی نزدیک میشدم من با ترس داشتم برمیگشتم به خونه اون روز با امبر بهترین روز من تو یه مدت زمان خیلی طولانی بود یه چیزی تو اون بود که باعث میشد من تموم عصبانیت و مشکلاتمو وقتی که با اونم فراموش کنم اون منو رسوند در خونه چراغای خونه خاموش بودند امیدوار بودم که بابام خواب باشه امبر ماشینو خاموش کرد و به من نگاه کرد امروز خیلی بهم خوش گذشت رزی بهتره بازم از این کارا بکنیم آره به منم خیلی خوش گذشت ولی بهتره که من زودتر برم تو خونه من در ماشینو باز کردم که برم بیرون و اون موقع بود که اون اتفاق افتاد امبر دست منو قبل از اینکه بتونم پیاده بشم گرفت وقتی که سرمو چرخوندم اون منو به طرف خودش کشید و لبامو بوسید من خشکم زده بود نمیدونستم چه کار کنم یا اینکه چه احساسی دارم اولین بوسه من منو خیلی گیج کرده بود و حس بدی داشتم و عکس العملم داد زدن سر امبر بود با فریاد گفتم چی کار داری میکنی متاسفم من فقط از تو خوشم میاد و نمیدونستم که تو هم از من خوشت میا یا نه ما با هم دوستیم ولی من اصلا نمیدونستم که تو واقعا همجنسبازی هیشکی نمیدونه یا حداقل مطمئن نیست من تا حالا نذاشتم کسی بفهمه تا الان اون یه جوری نگام کرد که انگار میخواد گریه کنه خواهش میکنم به کسی نگو و من متاسفم اگه تو رو ناراحت کردم خواهشا از من متنفر نشو من نمیدونستم چی بگم سرم درد میکرد هنوز گیج بودم من درو بستم و رفتم تو خونه بدون اینکه حتی یه کلمه حرف بزنم من نمیتونستم بخوابم تمام فکرمو بوسه ای که اون از لبم کرده بود پر کرده بود اگه انقدر حس خوبی داشت پس چرا من انقدر احساس بدی نسبت بهش داشتم با توجه به کتابایی که خونده بودم من همیشه اولین بوسمو واسه خودم تصور میکردم ولی این جیزی بود که اصلا انتظارشو نداشتم من هیچوقت احتمال نمیدادم که ممکنه که لزبین باشم من باید احساساتمو جمع و جور کنم و باید دوباره با امبر صحبت کنم دوشنبه شد مثل همیشه تو سالن مطالعه بودیم من کنار امبر نشستم اون معمولا همیشه از من استقبال میکرد ولی این دفعه چیزی نگفت سلام امبر ما باید صحبت کنیم اون خیلی رک و پوست کنده بدون اینکه سرشو از برگه اش بیاره بالا گفت هیچ چیزی واسه صحبت کردن نیست ببین من بابت کاری که شنبه کردم متاسفم شاید الان و اینجا مناسب نباشه واسه صحبت کردن دربارش میشه بعد از مدرسه بیای خونمون دنبالم تا بتونیم با هم صحبت هم بکنیم اون یه لحظه وایستاد بعد از چند ثانیه اون چرخید و گفت باشه میام اونجا من یه لبخند کوچیک تحویلش دادم اونم همین کارو کرد من خیالم راحت شده بود که دوستیمون هنوز سر جاشه بعد از مدرسه همونجور که خواسته بودم اون اومد در خونمون بابام اون موقع خونه نبود و کسی نبود که جلومو بگیره اون در ماشینشو از تو برام باز کرد و با هم رفتیم تا چند دقیقه هیج کدوممون هیچ حرفی نزد من هنوز داشتم سعی میکردم که فکرمو بذارم رو هم تا ببینم چی بگم و چه کار کنم بالاخره من سکوتو با عذرخواهی کردن از اون شکستم من میخواستم دوباره ازت بابت رفتاری که کردم عذر بخوام اون در حالی که چشماش به جاده بود گفت عیبی نداره من اصلا نمیدونستم که چه جوری بگم تو منو به عنوان بیشتر از یه دوست به من علاقه داری اون در حالی که محکم فرمونو گرفته بود گفت خوب الان دیگه راه برگشتی نیست من گند زدم به بهترین رابطه دوستانه ای که تو کل عمرم داشتم من باید دهنمو میبستم و چیزی نمیگفتم من بهش گفتم تو به هیچ چیزی گند نزدی امبر من هنوز میخوام که دوست تو باشم و خوشحالم که رازتو به من گفتی اون با لبخند گفت ممنونم من میترسیدم که تو از دستم فرار کنی میشه یه جا ماشینو نگه داری من میخواستم باهاش روراست و بدون اینکه جاده حواسشو پرت کنه صحبت کنم اونا یه جایی پیدا کرد و ماشینو نگه داشت ببین من قرار نیست فرار کنم خیلی دل و جرات میخواد که کاری که تو انجام دادی و من خشکم زده بود سرم پر از فکرای مختلف بود نمیدونستم که به چه سمتی دارم میرم و چی میخوام بگم اون با سردرگمی پرسید و چی من با خجالت گفتم و اون بوس همشم بد نبود اون درحالی که منو خجالت زده میدید پرسید تا حالا شده که اه به بودن با یه دختر فکر کنی نه هیچ وقت واسم پیش نیومده من خیلی عادت داشتم که همه رو از خودم دور کنم و اصلا نمیدونستم وقتی که این اتفاق واسم بیفته باید گه کار کنم به خاطر همین اون شب من عصبانی شدم میدونی آخه من تا حالا هیچوقت با کسی نبودم اون دستمو گرفت دوباره ایندفعه نمیکشید منو و فقط دستمو گرفته بود من نمیخوام که تو وقتی پیش منی احساس ناراحتی کنی اینجوری نیست راستشو بخوای من پیش تو راحت تر از هر کس دیگه ای هستم خیلی خوبه من میدونم که ما خیلی وقت نیست که با هم دوستیم ولی من احساس میکنم که سالهاست تو رو میشناسم تو تنها دوست واقعی هستی که من تو کل زندگیم داشتم من دوباره با خجالت گفتم واسه منم همینطوره اون موقع بود که یه احساسی اومد سراغم من به امبر یه جوری متفاوت از قبلا نگاه میکردم اون خوشگلترین چشمای قهوه ای که تا حالا دیده بودم رو داشت موهای سیاهش به پوست سفیدش جلوه خاصی میدادند اون ریزه و لاغر اندام بود ولی سینه هاش یه جورایی بزرگتر از چیزی که معموله واسه اندامش بودند اون خیلی خوشگل بود ئاسه اولین بار من داشتم راجع به یه زن دیگه فکرای سکسی میکردم اون به من حس خیلی خوبی میداد این چیزی بود که میدونستم من مغزمو خاموش کردم و اجازه دادم که قلبم منو هدایت کنه خم شدم و جلو با احساس اونو بوسیدم هیچ چیزی به غیر از این که لباش لبای منو لمس کنه اهمیت نداشت من اون دیگه موقع میدونستم که عاشق اون شدم اون بوسیدنو متوقف کرد و پرسید از کجا یاد گرفتی که اینجوری لب بگیری تو اولین نفری هستی که تو کل زندگیم بوسیدم من فقط چیزایی که تو کتابا خوندمو اجرا کردم تو باید این کارا رو به منم یاد بدی منم تا حالا هیچ کسی رو نبوسیدم و فکر کنم الان یه قدم از تو عقب ترم ما در حالی که پیشونی هامونو به هم میمالیدیم خندیدیم من پرسیدم خوب حالا قراره کجا بریم نمیدونم فکر نکردم اصلا بهش حالا همینجوری میریم تا به یه جایی برسیم آیا باید اینو به عنوان یه راز نگه داریم امبر گفت فعلا آره همه از قبل فکر میکنند که من همجنسبازم و واسه من این چیز زیادی رو تغییر نمیده ولی واسه تو همه چیزو تغییر میده من نمیخوام که تو هم اون جهنمی که من هر روز دارمو داشته باشی اهه از این به بعد بسپارشون به من از این به بعد هرکس بخواد به تو چرت و پرت بگه با من طرفه اون خندید و دستشو گذاشت رو صروتمو و گفت عاشقتم رزالین من گفتم منو رزی صدا کن و یه بار دیگه شروع کردیم به لب گرفتن ادامه نوشته

Date: July 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *