عشق بدون مرز ۵

0 views
0%

قسمت قبل چند روزی میشد که امبر اومده بود پیش ما زندگی می کرد ما یه اتاق کار داشتیم که اونو تبدیل کردیم به اتاق امبر اون خیلی سخت چیزی ازمون قبول میکرد جداییش از اشلی سخت ترین چیزی بود که تو زندگیش تحمل کرده بود حتی سخت تر از جدایی ما دو تا من فهمیده بودم که اون فقط به زمان نیاز داره تا بتونه دوباره خودشو پیدا کنه یه روز صبح از صدای داد زدن اون بیدار شدم با وحشت دویدم از پله ها پایین و دیدم که امبر و تیم با هم دیگه دارند بازی آنلاین میکنند این اولین باری بود که امبر واسه کاری به غیر از غدا خوردن و حموم و دستشویی و سرکار رفتن از اتاقش میومد بیرون اون به صفحه مانینتور نگاه میکرد و داد میزد بمیر مادرجنده تو هیچی نیستی و بعد دیوانه وار میخندید داد زدم سرش تو که منو از ترس سکته دادی اوه متاسفم رزی به گمونم زیادی بازی رو جدی گرفتم خوشحالم که میبینم از جات بلند شدی امبرلی حتی اگه مجبور باشی اینجوری دیوونه بازی در بیاری اون که هنوز حواسش به بازی بود گفت من ای حروم زاده من دیوونه بازی در نمیارم فقط تصمیم گرفتم امروز صبح وقتی بیدار شدم بیام یه خورده بازی کنم خوشحالم که میشنوم گوش کن شاید بتونیم امروز بریم بیرون با هم و یه کاری بنیم این بهت کمک میکنه که ذهنت از چیزای دیگه پاک کنی تیم اعتراض کرد برید بیرون الان الان خیلی مشغولیم فکر نکنم مطمئنم که قرار نیست شما کل روزو مشغول بازی کردن باشید دیگه دارم از بازی کردن خسته میشم من با رزی موافقم تیم که کاملا نا امید شده بود گفت باشه خیلی خب ما اون روز رفتیم بیرون و کلی تفریح کردیم گلف مینیاتوری بازی کردیم که من جفتشونو تو اون شکست دادم اونا یه بازنده تمام عیار بودند تو یه پارک قدم زدیم رفتیم سینما و تو یه رستوران شام خوردیم به نظر میومد که امبر داره بهش خوش میگذره و باید اعتراف کنم به منم خوش گذشت دیگه واسه سه تامون عادت شده بود که آخر هفته ها رو با هم بریم بیرون تو طول هفته امبر واسه ما شام درست میکرد اون واقعا آشپز خوبی بود و می گفت این کمترین کاریه که میتونه واسه ما انجام بده تیم از این که یه نفر تو خونه هست که میتونه باهاش بازی کنه خوشحال بود و من از اینکه امبر موقع خرید منو همراهی میکنه لذت میبردم تنها نکته منفی این بود که من مجبور بودم موقع سکس با تیم آروم تر باشم ما هنوز هر شب با هم سکس داشتیم ولی مجبور بودیم که صدامونو پایین نگه داریم تا امبر نشنوه یه روز وقتی نشسته بودیم و صبحونه می خوردیم امبر به نظر درباره موضوعی هیجان زده میومد اون گفت میخوام یه چیزی رو اعلام کنم من به اندازه ای که بتونم یه خونه واسه خودم بگیرم پول ذخیره کردم یه جا اون طرف شهر پیدا کردم و برنامه دارم که تا یه ماه دیگه برم اونجا نمیدونم چجوری از جفتتون بابت کارایی که تو این مدت واسم کردید تشکر کنم نمیدونم که اگه شماها نبودید چه اتفاقی واسم میافتاد من از این که اون انقدر یک دفعه تصمیم به رفتن گرفته تعجب کرده بودم فکر میکردم که اون اینجا رو دوست داره یا شاید اون یه خورده فضا میخواست من گفتم اوم این عالیه ولی تو مطمئنی که آمادگیشو داری فکر نمیکنی که بعد از اتفاقی که واست افتاد هنوز یه خورده زود باشه نه من کاملا آمادگیشو دارم من که نمیتونم تا ابد پیش شما بمونم باید کم کم زندگیمو شروع کنم تیم گفت خب ما تو هر زمینه ای که بتونیم بهت کمک میکنیم من آرزو میکردم که ای کاش اون میتونست تا همیشه اینجا بمونه بودن اون اینجا رو دوست داشتم تیم هم از بودن اون اینجا خوشحال بود چرا اون نمیتونست واسه همیشه اینجا بمونه این فکری بود که تو چند هفته بعد همش تو ذهنم تکرار میشد یه شب من رو تخت دراز کشیده بودم سعی میکردم که بخوابم که تیم خم شد سمت من و گفت هی بازم خوابت نمیبره جواب دادم نه به خاطر رفتن امبر هستش نه نه بیخیال رز تو هر وقت چیزی ذهنتو مشغول میکنه خوابت نمیبره بهم نگو که دلت واسش تنگ نمیشه خب معلومه که دلم تنگ میشه تو دلت تنگ نمیشه واسش آره این که اون اینجا بود خوب بود اگه تو نمیخوای که اون بره چرا ازش نمیخوای که اینجا بمونه اون تصمیمشو گرفته نمیتونم به زور اونو اینجا نگه دارم به نظرم درست میگی اون بالاخره یه روزی باید میرفت حالا سعی کن یه خورده بخوابی عزیزم اون برگشت سر جاش و خیلی سریع خوابش برد من میخواستم که امبر کاری رو که به صلاحشه و خوشحالش میکنه رو انجام بده ولی نمیدونم چرا انقدر احساس ناراحتی میکردم اون روز روز قبل از رفتن امبر بود ما تصمیم گرفتیم که واسه خداحافظی با اون بریم بیرون ولی تو کل زمانی که بیرون بودیم اصلا به من خوش نگذشت تنها چیزی که تو فکرم بود این بود که از فردا اون پیش ما نیست بعد از این که برگشتیم خونه سه تایی تو اتاق نشیمن نشستیم بیشتر تیم و امبر بودند که با هم حرف میزدند و من اصلا حال و حوصله حرف زدن نداشتم امبر که حس کرده بود ناراحتم گفت رزی چت شده جواب دادم هیچی نشده میدونم که یه چیزیت هست رزی داد زدم من خوبم باشه وقتی که صدام رفت بالا امبر ترسید و خودشو جمع کرد تیم که دید امبر رو ترسوندم گفت از رز ناراحت نشو اون فقط قراره دلش واست تنگ بشه و هنوز نمیدونه که چجوری با رفتنت کنار بیاد امبر لبخند زد و به من نگاه کرد رزی قرار نیست که جای خیلی دوری برم ما هنوزم مثل همیشه قراره همدیگه رو ببینیم و با هم بریم بیرون دیگه تحملم تموم شد و خودمو ریختم بیرون تو نمیفهمی نه این دقیقا مثل وقتیه که بچه بودیم تو اومدی تو زندگیم من از با تو بودن خوشحال بودم و بعد ترکم کردی نمیخوام که دوباره از پیشم بری بهت گفته بودم که من همیشه عاشقت میمونم و هنوزم عاشقتم در حای که گریه میکردم ادمه دادم ولی همزمان عاشق تیم هم هستم نمیتونم از بین شما یکیتون رو انتخاب کنم من جفتتونو خیلی دوست دارم چرا این باید یه چیز بد باشه چرا ما نمیتونیم با هم باشیم چرا نمیتونم عاشق جفتتون باشم احساساتم به عقلم چیره شده بود دویدم طبقه بالا و تو اتاق خوابم و درو قفل کردم نمیدونستم که بعد از این حرفایی که زدم چه اتفاقی میخواد بیفته من جلوی تیم اعتراف کرده بودم که عاشق امبر هستم مطمئن بودم که اون از من ناراحته من قلب اونو شکسته بودم یعنی ممکنه اون ازم طلاق بگیره خیلی احساس حماقت ناراحتی و شرمندگی میکردم تقریبا یه ساعت بعد شنیدم که می زنند به در اتاق رز میتونم بیام تو رفتم سمت در و درو باز کردم اونا جفتشون اونجا وایستاده بودند امبر پرسید منم میتونم بیام تو سرمو تکون دادم و جفتشونو تو اتاق راه دادم رز وقتی که تو این بالا بودی امبر به من درباره اتفاقایی که بینتون افتاده گفت من که هنوز هق هق میکردم گفتم گمون کنم دیگه راهی واسه مخفی کاری نبود رز من از قبل میدونستم من سرمو گرفتم بالا و با تعجب به تیم نگاه کردم جزئیاتشو نمیدونستم ولی از اون روز با ونسا میدونستم که تو و امبر حتما یه گذشته عشقی داشتید من اونقدرا هم پرت نیستم متاسفم نمیخواستم که تو حس کنی که اون واسه ازدواجمون یه تهدیده نمیخواستم همونجور که سالها پیش اونو از دست دادم تو رو هم از دست بدم رز تو همیشه به من وفادار بودی وقتی که ما با هم آشنا شدیم تو منو به زندگی برگردوندی اگه تو نبودی احتمالا من تا الان خودکشی کرده بودم من هیچ وقت اعتماد به نفس نداشتم به خاطر همین روز اولی که همدیگه رو دیدم با تو صحبت نکردم فکر میکردم که کسی به زیبایی تو هیچ توجهی به من نمیکنه ولی تو هیچ وقت تسلیم نشدی و به من اعتماد به نفسی دادی که دنبالش بودم رز من همیشه عاشقت میمونم مهم نیست چه اتفاقی بیفته من تیم رو بغل کردم و بوسیدم و گفتم ممنونم ازت امبر اشکاشو از رو صورتش پاک کرد و گفت منم هیچ جا نمیرم دیگه ولی من فکر میکردم که میخوای بری خونه خودت نه فقط نمیخواستم به عنوان یه رقیب واسه ازدواجتون به حساب بیام اصلا نمیدونستم که تو هم هنوز همون احساسی که من نسبت به تو دارم نسبت بهم داری راستشو بخوای من به خاطر سختی زیاد مدرسه آشپزی رو ول نکردم از قصد ول کردم اونجا رو وقتی که من تو پاریس بودم تنها چیزی که میتونستم بهش فکر کنم تو بودی احساس میکردم که بزرگترین اشتباه زندگیمو کردم و وقتی برگشتم اینجا و دیدم که تو ازدواج کردی این احساس بیشتر شد وقتی پدر و مادرم گفتند که تو واسه عروسیت اونا رو دعوت کردی قلبم شکست میدونستم که مجبورت کردم که قول بدی که کسی رو واسه خودت پیدا کنی ولی اون موقع یه ب خشی تو من آرزو میکرد که کاش رو قولت نمی موندی ولی با این حال خوشحالم که رو قولت موندی تیم خیلی آدم خوبیه و همونقدر که من عاشقتم اونم عاشق تو هستش من با اشلی دوست شدم چون از تو ناامید شده بودم ولی تو کل این سال ها نمیتونستم تو رو فراموش کنم تیم چرخید سمت امبر و گفت من میتونم رز رو با تو شریک بشم اگه تو مشکلی با این موضوع نداری تو عاشق اونی منم عاشق اونم اونم عاشق جفتمونه هیچ مشکلی نمیبینم تو میبینی به هیچ وجه من حاظرم واسه اون بمیرم اون هیمشه کنارم بوده من با تموم وجودم عاشق اونم اگه قراره که من اونو با تو شریک بشم مشکلی نداره من که دوباره گریم کرفته بود لبخند زدم و گفتم نمیدونم چی بگم تیم گفت تو نمیخواد هیچی بگی ولی میشه لطفا انقدر گریه نکنی کم کم داری منم گریه میندازی و هیچ کس دوست نداره گریه یه مردو ببینه اون میخواست منو به خنده بیاره و موفق بود من گفتم عاشق جفتتون هستم و دستمو انداختم دور گردن جفتشون و کشیدمشون سمت خودم اول تیم رو بوسیدم و بعد هم امبر رو بوسیدم ما میتونیم اینو شدنیش بکنیم گور بابای مرزهای قدیمی واسه عشق تنها حد و مرزی که لازم داریم اونیه که خودمون تعیین می کنیم اگه ما هممون خوشحالیم فقط همینه که مهمه نه اونا جفتشون همزمان گفتند آره من نمی خوام که هیچ کدوم از شما به اون یکی حسودی کنه پس اگه خواسته و تقاضایی دارید الان بگید اونا جفتشون وایستادند اونجا و یه لحظه فکر کردند بالاخره تیم گفت اگه تو میخوای که با امبر سکس داشته باشی من میخوام که اونجا باشم و ببینم اگه امبر میخواد که موقع سکس ما پیشمون باشه از نظر من مشکلی نداره به نظرم اگه همه یه جورایی با هم باشیم دیگه چیزی واسه حسودی نیست امبر گفت من زیاد علاقه ای به دیدن سکس ندارم ولی اون به نکته خوبی اشاره کرد اگه همه با هم باشیم دیگه در مورد سکس هیچ رازی بینمون وجود نداره یک دفعه یه چیزی رو فهمیدم که هر وقت من با یکی از از اونا سکس داشته باشم اون یکی باید بیرون بمونه من اینو نمیخواستم اگه اونا میتونند که بی خیال حسودیشون بشند منم باید همین کارو میکردم من پرسیدم شما از نظر سکسی چه حسی به هم دارید اونا جفتشون با تعجب بهم نگاه کردند و از سوالم کاملا شگفت زده شده بودند بینید اگه قراره این رابطه پابرجا بمونه باید احساساتمونو به زبون بیاریم دیگه هیچ جایی واسه حسودی دروغ و پنهون کاری وجود نداره ما باید همه چیزو با هم درمیون بذاریم من توقع صداقت دارم بعد از یه سکوت طولانی تیم به امبر نگاه کرد و گفت خب من فکر میکنیم که تو جذاب هستی امبر که از خجالت سرخ شده بود خندید از روزی که تو و رز دوباره همدیگه رو دیدید ما دوستای خوبی واسه هم بودیم و من هیچ وقت هیچ قصد و نیت سکسی درباره تو نداشتم ولی این باعث نمیشد که هیچ وقت سکس با تو در کنار رز رو تو خیالتم واسه خودم نسازم به نظرم هر مردی یه تخیلات سکسی اینجوری داره امبر لبخندی زد معمولا اگه یه مرد همچین حرفی به اون میزد امبر با اون برخورد خیلی بدی میکرد ولی الان خوشحال به نظر میومد امبر گفت من اوم منم از دوستیمون لذت می برم مخصوصا وقتی با هم بازی آنلاین میکنیم من این حسو دارم که ما یه تیم هستیم از اون گذشته رز تمام جزئیات سکستون رو واسم تعریف میکرد و این باعث میشد باعث میشد که کنجکاو بشم از وقتی که فهمیدم که رز ازدواج کرده همیشه این واسم سوال بوده که چی باعث شد که اون به سمت یه مرد کشیده بشه چون میدونستم که اونم قبلا مثل من لزبین بوده امبر خنده ریزی کرد و گفت من منم ممکنه بعضی موقعها راجع بهش فکر کرده باشم ولی هیچ وقت به اون افکار عمل نکردم خیلی خوشحال بودم که اون دو تا راحت احساساتشونو ابراز کردند چیزی که اونا گفتند منو بی نهایت هیجان زده کرده بود من گفتم فکر نکنم تعجب کنید اگه بدونید که تو تخیالتم سکس همزمان با جفتتونو تصور کردم من جفتتونو به یه اندازه دوست دارم میخوام که همه با هم عشق بازی کنیم همین الان بیاید بیخیال همه چی بشیم و ببینیم به کجا می رسیم امبر گفت اوم من هیچوقت هیچوقت با یه مرد نبودم تا حالا من سعی کردم آرومش کنم و گفتم نگران نباش بهت یاد میدم تا حالا هیچوقت هم هیچ اقدامی واسه جلوگیری از بارداری نکردم تیم گفت من چند تا کاندوم تو دراور بغل دستت دارم این فعلا تا وقتی که به فکر یه راه طولانی مدت باشیم کارمونو راه میندازه امبر لبخند زد و گفت خیلی خب پس بیاید شروع کنیم یه لحظه به جفتشون نگاه کردم همه داشتند لبخند میزدند این یه رویایی بود که هممون داشتیم و الان داشت به واقعیت تبدیل میشد من تیم رو در آغوش گرفتم و لباشو با لبای خودم لمس می کردم وقتی که اون داشت با عطش زبونمو میخورد دو تا دست رو رو سینه هام حس کردم ولی اونا دستای تیم نبودند امبر همیشه سینه های بزرگ منو دوست داشت و معلوم بود که خیلی دلش واسشون تنگ شده یه لحظه از بوسیدن لبای تیم دست برداشتم و رفتم سراغ لبهای امبر اون تیشرتمو از تنم در آورد و پرتش کرد اون طرف سریع سوتینمو باز کردم و پستونامو آزاد کردم تا هرکی میخواد بتونه لمسشون کنه تیم جفت سینه هامو گرفت تو دستاش و فشارشون میداد و امبر دستشو لای سینه هام بالا و پایین میبرد و اونا رو ماساژ میداد تقریبا یه جوری که انگار ذهن همو میخوندند امبر و تیم همزمان خم شدند و هر کدوم یکی از سینه هامو تو دهنشون گرفتند نوک سینه هام به خاطر تماسی که با زبونشون داشت بزرگ و سفت شده بود دستمو بردم زیر لباس امبر و سینه های خوشگل و نرمشو تو دستام گرفتم از بین تموم زنهایی که باهاشون بودم از جمله ونسا سینه های امبر رو از همه بیشتر دوست داشتم تیم تمرکزشو برد رو گردنم و من هم همزمان با ممه های امبر بازی میکردم من یکی از دستای تیم رو گرفتم و گذاشتم رو سینه راست امبر این اولین بار بود که دست یه مرد به سینه های امبر میخورد اون تو عکس العمل این اتفاق یه خورده لرزید تیم رو از گردنم جدا کردم و به سمت سینه امبر که تو دستش بود هدایتش کردم تیم همزمان با من که سینه چپشو تو دهنم گرفته بودم سینه راستشو تو دهنش گرفته بود امبر از روی لذت آه میکشید و دستاشو تو موهای ما کرده بود من گفتم هممون به نظر خیلی زیاد واسه این مهمونی لباس تنمونه رفتم رو تخت و شلوارمو در آوردم امبر هم اومد کنار منو همون کارو انجام داد تیم گوشه تخت واستاد و لخت شد امبر همزمان که داشت شرت سیاهشو در میاورد یه نگاهی به کیر راست تیم کرد که شق و رق وایستاده بود امبر که تعجب زده شده بود گفت وای چقدر کلفته بهش گفتم بهش دست بزن چهار دست و پا رفتم سمت تیم و اونم همین کارو کرد صورتمون فقط چند سانت با کیر کلفت تیم فاصله داشت دست امبر رو گذاشتم رو کیر تیم اون آروم اونو میمالید و نوازش میکرد و سفتیشو حس میکرد پوستش خیلی نرمه ولی کیرش خیلی سفته این اصلا مثل دیلدوهایی که داشتم نیست تیم با غرور گفت مطمئنم که همیچ چیز جای کیر واقعی رو نمیگیره خم شدم و سر کیرشو لیس زدم و گفتم خجالت نکش امبرلی من یه طرف کیرشو لیس میزدم و همزمان امبر اون طرفو میلیسید لبامونو به هم فشار دادیم و هم دیگه رو می بوسیدیم و کیر تیم بین لبهامون بود و کیرشو کامل ساک میزدیم دستای امبر هنوز رو کیر تیم بود و واسش جق میزد تیم ناله میکرد و معلوم بود از این که دو تا زبون همزمان رو کیرش بالا و پایین میرند خیلی خوشش اومده به امبر گفتم ساکش بزن من نگاه میکردم که امبر چجوری کیر شوهرمو تو دهن کوچیکش میبره خیلی حس خوبی داشت اون خیلی با سروصدا کیر شوهرومو میخورد فقط تا جایی که دستش بود کیرو میکرد تو دهنش به همین خاطر من دست امبر رو از رو کیر تیم برداشتم در حالی که سعی میکردم بهش آموزش بدم گفتم نترس تو از پسش بر میای امبر خیلی آهسته کیر تیم رو بیشتر و بیشتر تو دهنش فرو میکرد و تا اونجا پیش رفت که کل کیر تو دهنش بود و تا حلقش رسیده بود تیم الان داشت با صدای بلند ناله میکرد و زبون بلندش امبر داشت کیر تیم رو می لیسید کارش چطوره عزیزم تیم جواب داد اون معرکه است تو چی از کیرش خوشت اومده امبرلی اون بدون اینکه وایسته گفت اوومممممم همینجوری ادامه بده من نقشه های دیگه ای دارم رفتم پشت امبر تا شروع به خوردن کس و کونش کنم هیچوقت ندیده بودم که اون انقدر حشری بشه کسش انقدر خیس شده بود که آبش داشت میچکید رو تخت همینکه دهنمو گذاشتم رو کس خیسش میتونستم صدای نالشو از روی کیر تیم بشنوم صدای ناله تیم و صدای ساک زدن امبر و صدای زبون من رو کس امبر یه آهنگ زیبا ساخته بود که کل اتاقو پر کرده بود رفتم بالاتر و زبونم سوراخ مخملی تنگشو پیدا کرد میدونستم که اون چقدر لیسیدن سوراخ کونشو دوست داره صدای ناله هاش وقتی که من داشتم زبونمو تو سوراخ کون تنگش جلو و عقب میکردم بلندتر شده بود به امبر اشاره کردم که بچرخه جوری که کونش به طرف تیم باشه از تیم پرسیدم کونش قشنگ نیست تیم جواب داد من عاشق کون جفتتونم چرخیدم سمت امبر و گفتم یادته که چقدر دوست داشتی کونتو با کیر مصنوعی بگام یه کیر واقعی خیلی بهتره دوست داری که تیم کونتو بکنه اون با خوشحالی گفت آره من کیر تیم رو سمت سوراخش که قبلا با آب دهنم خیسش کرده بودم بردم واسه همین سرش راحت رفت تو وقتی که دو سه سانت رفت تو امبر یه تکونی خورد و وقتی که نصف کیرش تو بود امبر اونو همونجا متوقف کرد اون که نفس نفس میزد گفت یه لحظه وایستا بذار جاش باز شه میخوای درش بیارم نه میتونم تحملش کنم نگاه کردم و دیدم که کیر تیم سوراخ کونشو شدیدا باز کرده بود تف کردم رو کیرش تا یه خورده لغزنده تر بشه امبر با شجاعت گفت خیلی خب بیشتر همزمان که اون کیرشو تو کون امبر فرو میکرد امبر از روی لذت و درد ناله میکرد بالاخره اون تونست و کل کیرش تو کون امبر بود تیم گفت لعنتی اون خیلی تنگه و شروع به تلمبه زدن کرد امبر کاملا به کلفتی کیر تیم عادت کرده بود دردش تموم شده بود و فقط لذت مونده بود شوهرمو نگاه میکردم که داشت بهترین دوستمو از عقب میکرد اون کم کم سرعتشو برد بالا امبر از شدت لذت جیغ میزد بعد از یه مدت اون داشت با تمام توان و سرعتش تو کون امبر تلمبه می زد و تخمهاش به شدت میخوردند به کس خیس امبر رفتم جلوی امبر و زبونشو کردم تو دهنم و مشغول خوردن زبونش شدم کیر شوهرمو تو کونت دوست داری عاشقشم من عاشق کیر شوهرتم رزی منو بکن تیم همینجوری تو کونم تلمبه بزن محکم تر منو بکن دوست دارم که همزمان که تو تو کونم تلمبه میزنی رزی هم کسمو واسم بخوره تیم به پشت رو تخت دراز کشید و امبر وایستاد و بعد نشست رو کیر تیم و دوباره کل کیر تیم رو تو کونش فرو کرد اون نشست رو کیر تیم و با سرعت و هیجان شروع به بالا و پایین رفتن کرد و پاهاشو کاملا از هم باز کرده بود من سرمو بردم سمت کس خوشمزه امبر و همزمان که اون کون میداد چوچولشو واسش ساک میزدم کسش به همون خوبی و خوشگلی و خوشمزگی قبلش بود من از تخم های تیم شروع میکردم به لیسیدن و میومدم بالا تا برسم به بالای کس امبر و بعضی موقع ها هم وایمیستادم و یه خورده چوچولشو میخوردم تیم فریاد زد دارم میام امبر میخوام که آبمو تو کونت خالی کنم همینجوری ادامه بده منم دارم ارضا میشم رزی تو هم همینجوری به خوردن کسم ادامه بده اونا جفتشون فریاد و ناله بلندی از روی لذت کشیدند و تیم آبشو داغ و چسبناکشو تو کون امبر خالی کرد و همزمان امبر هم به ارگاسم رسید اونا جفتشون به سختی نفس میکشیدند و عرق کرده بودند وقتی که امبر خودشو ول کرد و دراز کشید رو بدن تیم کیر تیم از کونش اومد بیرون اومد تیم به آرومی سینه ها و شکم امبر رو می مالید وای خدای من چه حالی داد آبش تو کونم خیلی داغ و چسبناک بود و من عاشق اینم من گفتم میدونستم که عاشقش میشی رزی تو هم باید اینو امتحان کنی اجازه بده که منم وقتی که تیم داره تو رو میکنه کستو بخورم تیم که نفس نفس میزد گفت خانمها یه دقیقه به من وقت بدید تا حالم بیاد سرجاش شما دو تا فعلا یه خورده به هم ور برید امبر یه لبخندی به من زد و به پهلوش رو تخت خوابید میدونستم که اون چی میخواد یکی از کارای مورد علاقمون تو اون سالها حالت قیچی بود یعنی جوری که پاهامون بین پاهای هم دیگه هستش و کس هامونو به هم میمالیم رفتم نزدیک اون و پاهامو کردم بین پاهاش و کسمو میمالیدم به کسش ما به هم گره خورده بودیم و کس خیس همدیگه رو رو کس خودمون احساس میکردیم من دلم واسه این احساس و این که چوچولش بخوره به چوچولم تنگ شده بود من به اوج رسیدم که باعث شد کس هامون خیس تر و لیز تر از قبل بشه و امبر هم انگار نمیخواست هیچوقت متوقف بشه اون کسشو با هیجان به کسم می مالید و می کوبید و ناله می کرد تا اینکه اونم ارضا شد بعد از اینکه اون وایستاد رفتم رو اون و کسمو گذاشتم جلوی دهنش زبون بلند و سکسی امبر راهشو تو کسم پیدا کرد و همزمان که با زبونش تو کسم تلمبه میزد من رو زبونش بالا و پایین میرفتم اون تقریبا یه جورایی با زبونش داشت کس منو می گایید وای امبرلی زبونت خیلی بهم حال میده دلم واسش تنگ شده بود همینجوری ادامه بده و با زبونت کسمو بگا خودمو خم کردم به جلو و دو تا از انگشتامو تو کس خیسش فرو کردم آب کسش به شدت جاری شده بود و باعث شد که انگشتام لیز بشه و به راحتی تو کسش فرو بره امبر هم انگشتشو کرد تو کسم و انگشتشو با آب کسم خیس کرد و بعد به سوراخ کونم فشارش داد اون انگشتشو کرد تو سوراخ کون تنگم و همزمان که اونو تو کونم جلو و عقب میکرد دور کونمم میچرخوند و همزمان با اینا کسمم واسم میخورد احساس میکردم که تو آسمونام من این کار اونو جبران کردم و انگشتامو تو کونش فرو کردم سوراخش هنوز به خاطر آب تیم داغ و چسبناک بود و قطره های کوچیک آب تیم وقتی که با انگشتم اونو می گاییدم ازش میریخت بیرون و م افتاد رو تخت وقتی که امبر انگشتاشو از کونم آورد بیرون احساس کردم که سر کیر تیم داره وارد کسم میشه امبر چوچولمو واسم میخورد و تیم هم داشت تو کسم تلمبه میزد و تا دسته کیرشو تو کسم فرو میکرد امبر راست میگفت اینجوری که همزمان که دارن میکننت یکی کستو بخوره خیلی حال میداد وای بکن منو جفتتون خیلی دارید بهم حال میدید همینجوری ادامه بدید تیم محکمتر منو بکن امبر کسمو و چوچولمو با اشتیاقی که همیشه ازش سراغ داشتم می خورد و تیم با تمام قدرت و سرعت داشت کسمو می گایید حالی که تو اون لحظه داشتم غیر قابل وصف بود وقتی که به اوج رسیدم یه داد بلند از روی لذت زدم اونشب من لذت بخش ترین ارگاسم کل عمرمو تجربه کردم چشمام سیاهی می رفت و نفس نفس می زدم و اتاق دور سرم می چرخید امبر همینجور به خوردم کسم ادامه داد و کل آب کسمو خورد از روی امبر اومدم پایین و کنارش دراز کشیدم در حالی که نفس نفس میزدم گفتم این فوق العاده بود امبر با هیجان گفت می دونم خیلی چیزای جدید دیگه ای هم هست که دوست دارم امتحان کنیم خوب حالا چکار کنیم من که از هیجان امبر خندم گرفته بود گفتم مثل اینکه خیلی عجله داری نه تیم یه لبخند معنی دار زد و گفت من یه چیزی به ذهنم اومده اون اومد رو تخت و به پشت دراز کشید رز میدونی که من چقدر عاشق اینم که موقع سکس تو رو کیرم سوار بشی من سرمو تکون دادم و گفتم آره اینم میدونی که چقدر دوست دارم که بشینی رو صورتم تا من کستو بخورم من که فهمیده بودم که تیم چه نتیجه ای می خواد از این حرفا بگیره گفتم اوه خیلی شیطون شدی و من عاشق این چیزاتم من نشستم بین پاهای تیم جوری که کیرش لای قاچای کونم بود امبرلی بشین رو صورتش جوری که روت به من باشه چشمای امبر برقی زد و یه لبخند از روی رضایت و خوشحالی زد اون کسشو گذاشت جلوی دهن تیم و من کیر راست شده و بزرگ تیم رو گذاشتم جلوی ورودی کسم خیلی خب امبرلی با شمارش من یک دو بشین همزمان که من نشستم رو کیر تیم و کیرش تو کسم فرو رفت امبر هم کس خوشمزش رو گذاشت رو دهن تیم تیم همزمان که من رو کیرش بالا و پایین میرفتم کس امبر رو کرده بود تو دهنش و داشت حسابی بهش حال میداد کسش خوشمزه نیست عزیزم تیم که نمیخواست کس امبر رو ول کنه همونجور که دهنش پر بود گفت اومممممممم وای رزی شوهرت خیلی خوب کسمو میخوره و این که همزمان تو رو هم میبینم که رو کیرش بالا و پایین میری منو بیشتر حشری کرده من واقعا از این حالت خوشم اومده بود دستمو دراز کردم تا سینه های امبر رو بگیرم و همزمان که رو کیر تیم بالا و پایین میشدم محکم سینه های امبر رو فشار میدادم امبر هم خم شد به جلو و سینه هامو بشگون می گرفت و صورتشو آورد جلو و مشغول لب گرفتن از من شد بعد از چند دقیقه یه اتفاق فوق العاده افتاد من احساس کردم که دوباره دارم ارضا میشم ولی همزمان میتونستم بفهمم که تیم هم نزدیک ارضا شدنشه و جوری که امبر هم ناله میکردم میدونستم که اونم ارگاسمش نزدیکه تیم واسه دومین با اونشب ارضا شد و کل آبشو ریخت تو کسم من و امبر هم با هم زوزه و فریاد بلندی کشیدیم و همزمان با هم به ارگاسم رسیدیم ما هر سه تامون همزمان با هم ارضا شده بودیم و این فوق العاده و باورنکردنی بود من و امبر از روی تیم اومدیم پایین و رو تخت کنار هم دراز کشیدیم تیم که هنوز نفس نفس میزد منو تو آغوشش گرفته بود امبر با خنده گفت واو من که دارم میمیرم از خستگی بعد از این همه فعالیت فکر کنم بهتر باشه برم تو اتاقم و یه خورده بخوابم خیلی جدی گفتم تو هیچ جا نمیری از الان به بعد اینجا اتاق تو و تخت تو هم هستش واقعا متاسفم فقط زیاد به این جور چیزا عادت ندارم من امبر دوباره اومد رو تخت و منو بغل کرد من دستمو دور کمر اون حلقه کردم و تیم هم همین کارو با من انجام داد ما سه تایی همونجا فقط دراز کشیده بودیم و از این لحظات لذت می بردیم رزی بله به نظرم این چیزیه که از همون اول تقدیر ما بوده و قرار بوده اینجوری بشه منم همین فکر می کنم من هیچوقت خوشحال تر از الان نبودم تیم هم حرف ما رو تایید کرد و گفت منم همینطور من که کاملا خسته و بیحال شده بودم خیلی سریع کنار دو تا عشق زندگیم خوابم برد ترجمه

Date: July 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *