عشق تلخ

0 views
0%

قبل از هرچیزی بگم ک این داستان اصلا تخیلی نیست و کاملا واقعیته درضمن شماهایی که از داستانا خوشتون نمیاد خب نخونید بعدشم لطفا فحش ندید خب دوس ندارید نظر ندید داستان من سپیدم 18سالمه اما از مشخصات ظاهریم بگم قدم 172 وزنم68 از خود تعریف نباشه خیلی هم خوشگل و خوشتیپم قضیه از اونجایی شروع میشه که من سال سوم راهنمایی بودم که بای پسری به اسم رضا اشنا شدم ک پسرعموی دوستم بود رضا زیاد خوشگل نبود ولی خیلی خوشتیپ بود قدش 182 ولی لاغر بود وزنشو نیدونم من اون موقع زیاد از سکس چیزی نمیدونستم و تازه با سکس اشنا شدم اون موقع بچه بودم گذشت وما دوتا بد عاشق هم شدیم یه روز بهم زنگ زد و گفت که بیا خونه عمو میخوام ببینمت منم فک کردم زن عموش اینا هستن چون اونا خبر داشتن با همیم خلاصه رفتم دیدم دربازه در زدمو رفتم تو ولی هیچکس خونه نبودرضا از اتاق اومد بیرون منم نشستم رو مبل اومد کنارم نشست راستش داشتم از ترس میمردم گفت چته چرا دستات میلرزه گفتم هیچی مهم نیس پرسیدم پس بقیه کجان خندید داشتم میمردم که دستمو گرفت گفت نترس بخدا کاریت ندارم فقط میخوام با هم حرف بزنیم تنها باشیم همین یکم خیالم راحت شد ولی باز ترس داشتم کم کم داشت بهم نزدیک میشد که سرمو گذاشت رو شونش منم دیگ هیچی نگفتم یکم ک اروم شدم صورتمو بوسید اروم لباشو به لبام نزدیک کرد من بلد نبودم لب بخورم اما اون خوب میخوردشالمو کشید موهامو نوازش کرد میخواست لختم کنه ک مامی زنگ زد برم خونه و خدا بدادم رسید گذشت بعد یک سال ک من سال اول دبیرستان بودم ک سخت باهم دعوامون شد و به جدایی کشید یروز زنگ زد من مدرسه بودم که بیا میخوام ببینمت شاید جدا نشدیم منم با هزار بدبختی از مدرسه زدم بیرون بش گفتم ک زنگ بزنه مدرسه بگه داداشمه برام مرخصی بگیره ولی کاش نمیرفتم خلاصه اومد دنبالمو و رفتیم خونه خواهرش خونه خواهرش نزدیک خونه خودشون بود رفتیم تو هیچکی اونجا نبود کنارم نشست ودستشو انداخت دور گردنم لباشو قفل کرد به لبام راستش منم بدم نمیومد چون خیلی حرفه ای لب میخورد منو خوابوند خودشم اومد روم لبامو زیر گردنمو خورد دکمه ی مانتومو باز کرد گفتش ک گرمه هرکاری کردم مانعش شم نشد زورش زیاد بود دستامو گرفت با اون یکی دستش هم دکمه هامو باز میکرد ولی تی شرتم هنوز تنم بود بلوز خودشو دراورد خوابید روم لبامو میک میزد اروم اروم دستشو برد زیر لباسم ک دستشو گرفتم نمیدونم چرا ولی یهو مث وحشیا شد ی ان تی شرتمو سوتینمو دراورد روم نمیشد خودمو جم و جور کردمک ولو شد روم سینه هامو میخورد با ی دستش سینمو میمالید اون یکی سینمو هم که تازه دراومده بودن میخورد شکممو لیس میزد میخواست دکمه شلوارمو باز کنه ک داد زدم ولی گوش نکردو بازش کرد بش گفتم نکش پایین پریودم باور نکرد کشید پایین دید دوباره شلوارمو پام کرد ولو شد رومو همه بدنمو خورد گفت ابت میاد منم فک کردم منظورش اینه ک تشنته گفتم نه مرسی بعدها فهمیدم چ سوتی لالیگایی دادم رفت دستشویی و خالی شد برگشت لباسامو تنم کرد و بوسم کردو گفت خدافظ برا همیشه من موندم دنیایی از غم 5 ساله اون رفته و من هنوز دارم میسوزم پایان نوشته

Date: October 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *