عشق حسرت و وصال

0 views
0%

یک روز گرم بهاری داشتم از دانشکده میومدم خونه رفتم تو پارک بزرگ شهرمون نشستم رو صندلی کمی استراحت کنم و کمی خنک بشم زیر سایه درخت اب معدنی گرفتم از دکه خوردم داشتم فکر میکردم که فردا مقاله مو چجوری تحویل استاد بدم چشمم خورد به یه خیلی شیک پوش و قد بلند از جلوم که رد عطرش منو مجذوب خودش کرد بهش نگاه کردم واقعا خوش چهره و خوش هیکل بود نمیدونم چرا یک دفعه تو دلم احساس خاصی بهش پیدا کردم رفت نشست صندلی روبروی من منم بهش خیره شدم و نگاهش میکردم فکر کنم اونم متوجه نگاه من شد ولی به رو نیاورد نیم ساعتی تنها بود و بهش زیر چشمی نگاه ش میکردم دیدم دوتا از دوستای دیگه ش اومدن احوال پرسی و بگو بخند منم بهشون نگاه میکردم و از خنده های اون منم لذت میبردم دوستش اسمشو صدا زد بیا بریم دکه سیگار بگیریم اونا رفتن و من موندم اونجا ولی دیگه نیومدن رفتن راه رفتن منم متوجه شدم و دنبالش راه افتادم تو پارک یکم پشت سرشون بودم ساعت مو نگاه کردم دیدم داره دیرم میشه باید برگردم خونه راه مو کج کردم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس برگشتم خونه تا اخر شب تو فکرش بودم خوابیدم صبح رفتم دانشکده و مقاله مو تحویل استاد دادم یک دفعه به ذهنم زد بیام پارک شاید دوباره ببینمش اومدم چند ساعتی نشستم ولی خبری ازش نشد نا امید شدم از دیدنش یه جورایی هم دلم گرفت که ندیدمش برگشتم خونه همش تو فکرش بودم و باهاش عاشقانه میساختم تو ذهنم یعنی میشد روزی برسه بغلم کنه لبای ناز شو ببوسم اون عطر شو بو کنم اروم بگیرم تو بغلش تو این فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد هم دانشگاهیم بود باهاش خیلی گرم هستم تنها رفیق خوب منه تو دانشکده بهم گفت میاد دنبالم بریم بیرون چرخیدن اولش گفتم حوصله ندارم ولی کلی اصرار کرد منم قبول کردم نه اینکه ناز بیارم ولی اون روز کلا بی حوصله بودم و فقط حالمو اون میتونست خوب کنه حاضر شدم دوستم اومد در خونه تک زد رفتم سوار شدم یه اهنگ عاشقانه گذاشت و رفتیم شنیدن همون اهنگ حالمو بدتر کرد بدجور رفتم تو فکرش رفیقم زد سر شونه م گفت چته بابا چرا دپرسی بهش گفتم هیچی نیست فقط خسته م ولی نمیدونست که چی تو دلم میگذره اون روز هم تموم شد و برگشتم خونه اونشب همش تو فکرش بودم تمام ذهن مو به خودش مشغول کرد ه بود هرجور بود خوابیدم یه بالشتم بغلم کردم احساس میکردم اونه همین احساس پوچش هم لذت داشت برام صبح شد کلاس ساعت یازده داشتم بلند شدم صبحونه خوردم دوش گرفتم خودمو حاضر کردم یکمم به صورتم رسیدم کرم ضد افتاب رنگی زد مو ریمیل و یکم رژ لب که زیاد تابلو نشم زدم بیرون رسید م دانشکده نیم ساعتی وقت داشتم نشستم یه گوشه بعد دو دقیقه رفیقم اومد تا منو دید جا خورد گفت چرا اینجوری شدی گفتم چجوری هیچی نگفت نشست کنارم بهم گفت چی شده چند روزیه تو فکری همش بهش گفتم چیزی نشده رفیق اونم دوباره نپرسید کلاس شروع شد رفتیم سرکلاس تموم شد اومدم بیرون دوستم جلومو گرفت گفت بیا تا خونه برسونمت گفتم نه خودم با اتوبوس میرم گفت مگه مردم بذارم تنها بری با این حال پریشونت و صورت کرم زده ت بهش نگاه کردم گفتم بامزه گفت شوخی کردم رفتم سوار ماشینش شدم رفتیم از جلوی پارک رد شدیم گفتم پیاده میشم میرم تو پارک هوا خوری رفیقم گفت منم میام باهات بهش گفتم نه تنها میخوام باشم گفت باشه داشتم پیاده میشدم بهم گفت یه چیزیت هست نمیگی بهم خداحافظی کردم رفتم تو پارک نشستم رو نیمکت نیم ساعتی گذشت دیدم رفیقش از جلوم رد شد رفت نیمکت بعدی نشست خوشحال شدم گفتم الان که خودشم بیاد منتظرش بودم ولی دیدم رفیقشم رفت نا امید شدم دلم گرفت که چرا نیومد برگشتم خونه رفتم تو اتاق در رو بستم نشستم یه گوشه زانوهامو بغل کردم فکر کردن و رویا پردازی اس ام اس اومد برام بازش کردم رفیقم بود نوشته بود حاضر شو میام دنبالت کارت دارم اونم از نوع واجب منم نوشتم چیکار داری جواب داد حاضرشو میفهمی اومد در خونه تک زد و رفتم پیشش گفتم چته این موقع روز گفت سوار شو تا بهت بگم نشستم و یکم رفتیم دوتا خیابون اونطرف تر یه گوشه پارک کرد رو به من کرد گفت چته رفیق خوبم چرا دپرسی چیزی هم نمیگی نکنه من غریبه م گفتم نه غریبه نیستی ولی چیز مهمی هم نیست که بگم این دفعه کوتاه نیومد و دوباره پرسید گفتم پیله ای هااا گفت تا نگی ولت نمیکنم باید بفهمم رفیقم چشه وقتی این رو گفت تو دلم گفتم عجب رفیق خوبی دارم اینقد بفکر منه دست شو گرفتم ناخوداگاه بهش گفتم عزیزم چیزیم نیست نگران نباش گفت چی گفتی عزیزم خنده ش گرفت به خودم اومدم خودمم خنده م گرفت از حرفم دست شو ول کردم بهم گفت چقدر رومانتیک شدی یه لحظه دلم خواست بغلت کنم من با خنده گفتم نه بابا یکم رفتیم دور دور تو خیابون و بعدشم رفتیم خونه دوباره شب شد اومد تو فکرم باهاش عاشقانه میساختم و بالشت رو بغل میکردم فرداش کلاس نداشتم تا لنگ ظهر خوابیدم بلند شدم ناهار خوردمو نشستم درس خوندن نزدیک غروب بود به سرم زد برم پارک سریع بلند شدم رفتم موهام رو دادم بالا یه کرم و ریمیل و رژ لبمو پر رنگ تر کردم رفتم پارک تا رسیدم جای نیمکت ها دیدم با دوتا از رفیقاش نشسته وااااااای نمیدونی داشتم پرواز میکردم از خوشحالی نشستم و همش بهش نگاه میکردم چقدر خوشتیپ شده بود امروز دلم میخواست بغلش کنم و ببوسمش ولی همش خیال باطل بود ولی همینم برام کافی بود ساعتی گذشت دوتا رفیقش رفتن تنها شد وااااااااای چه عالی حالا تنها بود به سرم میزد برم رو نیمکتش بشینم از نزدیک تر حسش کنم ولی میترسیدم حرکتی انجام بده یک دفعه چشمم به دکه افتاد سریع رفتم چند نخ سیگار گرفتم از اینا که بوی کاکائو میده از دستی کبریت نگرفتم تا به بهونه اتیش برم پیشش رفتم رو نیمکت خودم نشستم الکی از این جیب به اون جیب میکردم انگار دارم دنبال چیزی میگردم دلمو زدم به دریا پاشودم رفتم سمتش هر قدمی که میرفتم نزدیک تر قلبم تند تر میزد میخواستم برگردم ولی یه چیزی بهم میگفت برو رفتم تا رسیدم اب دهنمو قورت دادم سلام کردم البته یکم با ناز گفتم اتیش داری سیگار مو روشن کنم از تو جیبش فندک شو در اورد داد بهم همینجوری هم بهم نگاه میکرد نشستم کنارش ازش تشکر کردم نمیدونید چه تپش قلبی گرفته بودم سیگار از جیبم در اوردم بهش تعارف کردم اولش گفت نه ولی بهش گفتم دوست دارم باهاش یه نخ سیگار بکشم با کمال پررویی گفتم یه نگاهی کرد و یه نخ برداشت شروع کرد به کشیدن ازم پرسید اسمت چیه منم گفتم اسمشو پرسیدم اونم گفت گفتم چه اسم قشنگی داری تشکر کرد باهم صحبت میکردیم منم خوشحال بودم که دارم باهاش میحرفم نیم ساعتی شد که باهاش بودم گفت باید بره جایی خداحافظی کرد میخواستم شماره شو بگیرم ازش ولی رفت خیلی خوشحال بودم رفتم خونه احساس خوبی داشتم شب شد خوابیدم البته با فکر اون صبح شد رفتم دانشکده رفیقم اومد تا منو دید گفت چیه شنگولی منم سلام کردم و دست دادم گفتم مگه قراره همیشه غمگین باشم ازم پرسید موضوع چی بود این دفعه نتونستم در برم بهش گفتم عاشق یک نفر شدم بعد چند روز بالاخره تونستم تو پارک باهاش بحرفم خندید پس بگو رفیق ما عاشق شده منم خندیدم گفتم اره گفت پس خوش بحال طرف منم خندیدم رفتیم سرکلاس اون روز تا غروب کلاس داشتم تموم شد از رفیقم خداحافظی کردم رفتم پارک یک ساعتی بودم خبری نشد ازش برگشتم خونه فرداش رفتم نیومد چهار روز گذشت ندیدمش دوباره دپرس شدم رفیقم متوجه شده بود ولی ایندفعه چیزی نپرسید فقط گفت درکت میکنم رفیق نا امید شده بودم رفتم پارک نشستم رو نیمکت دوساعتی همینجوری تو فکرش بودم یکدفعه صدایی اومد گفت تنها نشستی بخودم اومدم دیدم خودشه وااااااااااااااااااااای از خوشحالی دلم میخواست داد بزنم سلام کردم نشست کنارم احوال پرسییدیم از هم بهش گفتم چند روزی نبودی پارک گفت اره رفته بودم شهرستان منم گفتم اوهوم سیگار ها هنوز مونده بود تو کیفم اوردم بیرون تعارف کردم اونم برداشت کشیدیم بیشتر باهم حرف میزدیم اونم بیشتر سوال میکرد منم جواب میدادم باهم تقریبا صمیمی شدیم منم فرصت رو خوب دیدم شماره شو گرفتم بهش تک زدم اونم شماره مو داشته باشه بعد چند دقیقه دوستاش اومدن منم گفتم میرم گفت بمون گفتم باید برم درس بخونم اونم گفت باشه خداحافظی کردیم من رفتم خونه خیلی خوشحال بودم تقریبا به هدفم نزدیک شده بودم دل تو دلم نبود شب شد بهش اس دادم سلام رفیق خوبی یکم با تاخیر جواب داد خوبم تو خوبی همین شد که باهاش چندین اس دادم و ازش تشکر کردم و بهش گفتم ازش خوشم اومده از اخلاقش و معرفتش کلی ازش تعریف کردم اونم ازم تعریف کرد بهش گفتم میشه امشب شام دعوت من اولش قبول نکرد بعدش گفت باشه مکان و ساعت رو بهش اس دادم یک ساعت وقت داشتم خودمو حاضر کردم به صورتم خیلی رسیدم رفتم سرقرار یک ربع دیر اومد وقتی منو دید تعجب کرد فقط داشت منو نگاه میکرد ولی چیزی نگفت رفتیم سمت رستوران داخل شدیم نشستیم سفارش دادیم من داشتم به گارسون سفارش میدادم اون داشت به من نگاه میکرد اصلا حواسش نبود که گارسون رفته بهش گفتم کجایی نیستی تو باغ بخودش اومد خندید گفت تو باغ تو بودم منم خنده م گرفت باهم صحبت کردیم بهم گفت یه سوال بپرسم منم گفتم جانم بپرس گفت تو همیشه اینقد بخودت میرسی من جواب دادم نه فقط اوقات خاص گفت الان اوقات خاصه گفتم اره تو برام خاصی پرسید چرا خاصم جواب دادم چون رفیق خوب منی گفت تازه باهم اشنا شدیم از کجا معلوم رفیق خوبی باشم برات منم گفتم همین که اومدی اینجا رفیق خوب منی شام رو اورد گارسون شروع کردیم به خوردن من سرمو انداختم پایین غذا خوردن ولی اون داشت بهم نگاه میکرد با خنده گفت رژت پاک نشه خندیدم دست کردم تو جیبم رژمو در اروردم نشون دادم گفتم پاک شد دوباره میزنم ساکت شد شام خوردیم زدیم بیرون بهش گفتم سیگار داری از جیبش بهم سیگار داد یکی هم برای خودش شروع کردیم به سیگار کشیدن تو کوچه خلوتی بودیم بهش گفتم رژم پاک شده گفت اره رژمو در اوردم بهش گفتم برام بزن تعجب کرد گفتم چیه خب الان اینه ازکجا بیارم بزنم تو برام بزن گفت اینجا گفتم اره گفت دوانه کسی میبینه دست شو گرفتم رفتیم پشت ماشین گفتم حالا بزن شروع کرد به رژ زدن برام ماهر بود بهم گفتم چقدر ماهری خندید گفت چندبار برای دوست دخترش زده منم گفتم اوهوم تموم شد بهش گفتم مرسی خشگل شدم بهم گفت خوشگل بودی با لحن خاصی گفت منم بوسش کردم هیچی نگفت رفتیم دوساعتی باهم راه رفتیم و حرف زدیم و سیگار کشیدیم دیر وقت بود ساعت 1شب شده بود گفتم من برم خونه دیروقته بابام کفری میشه گفت اینجوری میری خونه گفتم اره پرسید دعوات نمیکنن گفتم نه خانواده میدونن من ارایش میکنم خندید گفت توراه ندزدنت گفتم خب تو منو تا خونه میرسونی تعجب کرد گفتم چیه توقع داری تنها برم یکم نگاهم کرد گفت باشه رفتیم بسمت خونه ازم پرسید چرا ارایش میکنی نمیترسی کسی اذیتت کنه گفتم چرا اذیتم میکنن گاهی ولی من ارایش کردن رو دوست دارم حتی بهش گفتم چند ماه مشکل داشتم با خانواده بخاطر ارایش کردنم تا اینکه قبول کردن گفت چرا امشب ارایش کردی جلوی من جواب دادم خب من بیرون میرم ارایش میکنم همیشه مخصوصا با دوستای پسرم ولی دانشگاه ارایش نمیکنم دست شو گرفتم تعجب کرد گفتم بذار دستت رو بگیرم خوشم میاد بهم نگاه کرد گفت باشه بهش گفتم عزیزم جواب داد بله گفتم خیلی خوشحالم که کنارتم و دستم تو دستته اونم گفت منم همینطور ازم در مورد رشته تحصیلیم پرسید منم توضیح دادم بهش گفتم تو چی میخونی گفت دانشگاه نرفته ولی سرکار میره و تو یه شرکت مواد غذایی کار میکنه یکم درمورد کارش پرسیدم اونم جواب داد نزدیکای خونمون بودیم بهش گفتم داریم میرسیم کل مسیر هم دستم تو دستاش بود کلی لذت بردم رسیدیم جلوی خونه تعارفش کردم تو گفت باید بره خونه بخوابه فردا میره سرکار منم قبول کردم ازش تشکر کردم تا اینجا با من اومده اونم بابت شام ازم تشکر کرد میخواست بره دستشو گرفتم گفتم دوستت دارم بوسش کردم بهم نگاه کرد خداحافظی کرد رفت من رفتم داخل بهش اس دادم دوباره ازش تشکر کردم اونم تشکر کرد دوباره بهم اس داد نوشته بود خیلی عجیبی ازت خوشم اومده منم گفتم دوست دارم بهش شب بخیر گفتم اونم شب بخیر گفت من خوابیدم صبح شد بهش اس دادم صبح بخیر گفتم بلافاصله جواب داد سلام عزیزم صبح توهم بخیر اصلا انتظار شو نداشتم خیلی خوشحال شدم بهش گفتم شب منتظرتم بیای پارک گفت باشه خداحافظی کردیم خیلی خوشحال بودم رفتم دانشکده کلاس داشتم تموم شد برگشتم خونه منتظرش بودم اس بده غروب بود بهم اس داد من بهش زنگ زدم باهم حرف زدیم گفت پارک نمیتونه بیاد باید خونه بمونه مواظب خواهر کوچیکش باشه چون پدر و مادرش رفتن عیادت منم بهش گفتم حیف خیلی دلم براش تنگ شده ازش خداحافظی کردم دلم گرفته بود اس اومد براموبازش کردم نوشته بود اگه دلت میخواد بیا خونه ما تنهاست با خواهرش منم از خدا خواسته رفتم سریع خودمو حاضر کردم اژانس گرفتم که زود برسم بهش زنگ زدم گفتم جلو خونشونم گفت بیا بالا رفتم بالا نشستم برام اب خنک اورد خوردم نشست کنارم حال مو پرسید و کلی حرف دیگه زدیم بهش گفتم خواهرت کو گفت پیش پای تو خوابید تو اتاقشه گفتم چه خوب نمیدونم چرا گفتم ازم پرسید چیش خوبه موندم چی بگم گفتم سروصدا نمیکنه دیگه نپرسید بهش گفتم اتاقت رو بهم نشون نمیدی منو برد تو اتاقش وااااااای چه قشنگ بود اتاقش تعجب کردم پر از گل های خشک شده بود ازش پرسیدم اینا رو از کجا اوردی گفت بیشترش خریدم برای یکی ولی هیچوقت نتونستم بدم بهش پیله نکردم بفهمم کیه نشستم پای کامپیوترش برام روشنش کرد یه بازی ماشین داشت شروع کردیم به بازی کردن همینجوری هم حرف میزدیم بهش گفتم از من خوشت میاد گفت اره گفت خیلی فرق میکنم با بقیه هم جنسهام بازی تموم شد البته اون برنده شد منم زورم اومد ویشگون کندمش اونم با مشت زد به بازوم دردم گرفت خیلی داشت اشکم در میومد ازم عذرخواهی کرد یه دفعه بوسم کرد این اولین بار بود که بوسم میکرد قند تو دلم باز شد منم میخواستم بوسش کنم که صورت شو چرخوند لباشو بوسیدم به جای لپش چه فازی گرفتم اونم جا خورد ولی هیچی نگفت رفت رو تختش دراز کشید باهم حرف میزدیم منم رو صندلی نشسته بودم بهش گفتم میشه بیام کنارت دراز بکشم گفتم کمرم درد میکنه صندلی اذیتم میکنه البته الکی گفتم که برم کنارش اونم قبول کرد دراز کشیدم بهش گفتم خیلی دوسش دارم اونم گفت منم دوست دارم خیلی خوشحال شدم بهش گفتم میشه تو بغلت دراز بکشم گفت برای چی منم گفتم خوشم میاد اونم گفت باشه رفتم تو بغلش وااااااای چه فازی دلشت خیلی گرم بود خودمو کامل چسبوندم بهش گفتم میخوام بیشتر حست کنم دودقیقه ای هیچی نگفتیم حس کردم که راست کرده منم خودمو بیشتر بسمت کیرش فشار دادم داشتم دیونه میشدم بهش گفتم میشه تیشرتت رو دربیاری بی معطلی در اورد تعجب کردم بهم گفت توهم در منم در اوردم وااااای حالا لخت بودم تو بغلش باورم نمیشد داشتم به ارزوم میرسیدم توبغلش بودم ناخوداگاه دست زدم به کیرش جا خورد ولی هیچی نگفت منم ادامه دادم کاملا راست شده بود منم حشری شدم بهش گفتم عشقم میشه من زنت بشم گفت اره اینو گفت اشکم سرازیر شد لبمو چسبوندم به لباش شروع کردیم با چه مهارتی لبامو میخورد اومد سراغ گردن و لاله گوشم لیس میزد یه لذتی خاصی تمام وجود مو گرفته بود شلوارشو در اوردم چه کیر بزرگ و خوش فرمی داشت بهم گفت مال تو هستش منم کردمش تو دهنم براش میخوردم با تمام مهارت چه لذتی میبرد عشقم شلوارمو در اورد باسنمو دست میکشید میگفت مال منه منم گفتم مال عشقمه جرش بده یه تف انداخت رو سوراخ مو سر کیرش رو گذاشت یه فشار اروم دادرفت تو گفت وای چ نرم و داغه گفتم شروع کن تلمبه زدن رو شروع کرد حالا دیگه مال اون شده بودم داشت کونمو میکرد چه لذتی میبردیم از هم قربون صدقه هم میرفتیم حالا شده بودم زنش چند دقیقه ای تلمبه زد گفت خانومم داره ابم میاد گفتم بریز میخوام بچه دار بشم ازت با تمام قدرت تلمبه میزد داد عجیبی کشید تمام ابشو خالی کرد داخلم منم زیرش ارضا شدم بهترین سکس زندگیم بود همینجوری کنار هم دراز کشیدیم تو بغل هم نوازشم میکرد بهش گفتم میشه باهم باشیم برای همیشه اونم گفت اره مال منی بوسم میکرد اونشب تموم شد برگشتم خونه تا صبح باهم اس بازی میکردیم و قربون صدقه هم میرفتیم از اونموقع تا الان باهم هستیم و هرروز باهم میچرخیم و یه روز نبینیم همو دیونه میشیم روی من خیلی غیرت پیدا کرده بدون اون جایی نمیرم حتی روزایی که سرکار نمیره منو تا دانشکده میرسونه هفته ای یکبارم باهم سکس میکنیم منم میمیرم براش امیر علی عشقم عاشقتم از طرف کامی نوشته

Date: February 24, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *