قسمت قبل خیره شده بودم به بخار قهوه ای که روبه روم بود تمام وجودم چشم شده بود برای دیدنه کسی که عشقمو دزدیده اعصابم به شدت خرد بود حس حسادتی که داشتم کم کم نزدیک بود دیوونم کنه دوست داشتم با همه ی توانم جیغ بزنمو گریه کنم همش خودمو سرزنش میکردم که چرا نمیتونم بچه دار بشم نمیدونستم دارم چکار میکنم من اومده بودم دیدنه کسی که شوهرمو ازم گرفته من دعوتش کرده بودم به خودم اومدم متوجه چشماش پر اشکم شدم با دستم اشکامو پاک کردم و بی حوصله به صندلی تکیه دادم رها سرمو به سمت راستم چرخوندم و بهش نگاه کردم خیلی مسن تر از من و امیر بود امیر واقعا چجوری از این زن خوشش اومده بود حتی به خودم زحمت ندادم از جام به احترامش بلند شم خودمو قانع کردم که وقتی احترام میزارم ک طرفه مقابلم احترامه منو نگه داره سلام چه عجب آنالیز کردنت تموم شد دوست نداشتم جلوش کم بیارم حتی فکر به اینکه امیر حسین به این زنی علاقه مند شده خنده دار بود پوزختدی زدمو گفتم آره میخواستم ببینم کیه که تونسته قلب امیرو تصرف کنه صندلیو از پشت میز کشید بیرونو نشست روش کیفشو گذاشت رو میز خب عزیزم وقتی تو نمیتونی بچه دار بشی اونکه نمیتونه تا اخر عمرش با تو بمونه و تحمل کنه که بچه نداشته باشه چرا این کارو کردی تو که میدونستی زن داره امیر بهم گفت ازم بچه میخواد منم قبول کردم ی صیغه ی 1 ساله خوندیم ولی اوایله رابطه بهم گفت که برای بچه دار شدن زوده و فقط ازم خواست که ارضاش کنم حالم داشت بهم میخورد از این زنی که جلوم نشسته بودو انقد وقیحانه و راحت درباره ی ارضا کردنه شوهرم میگفت کی از زندگیم میری بیرون هروقت امیر بخواد مطمئنی امیر دوست داره اگه کادوهای هرروزه و ابراز علاقه هاشو درنظر بگیرم اره دوسم داره سرمو انداختم پایین چیزی برای گفتن نداشتم دستشو گذاشت روی دستم و گفت البته تعجب میکنم امیرحسین با داشتن ی زنه 22ساله و خوشگلش چرا اومده پیشه من برای هر مردی عشوه بریزی خر میشه از لحن عصبانی و جدیم جا خورد دستمو از زیره دستش کشیدم بیرون بلند شدم کیفمو برداشتم و گفتم اگه مطمئنی دوست داره بغض بدی تو گلوم بود مطمئن بودم اگه حرف بزنم گریم میگیره و به هر زوری بود ادامه دادم باشه مشکلی ندارم باهاش بمون من من فقط خوشحالیشو میخوام از کافه زدم بیرون اشکام بدونه کنترل خودم میریخت سوار ماشینم شدم و حرکت کردم ظبط ماشینو روشن کردمو با شنیدنه آهنگش گریم شدید تر شد غمو تو چشمام دید به حال دلم خندید گفت داره میره واسه مونده دیگه دیره از عاشقی ترسید منم و بغض و یه آه هوا ابری و سرد و سیاه دونه دونه دونه اشکام روی عکساش گرمی دستاش اون کیه باهاش به هر خواهشی بود نموند کنارم یه عمره دیگه دلخوشی ندارم مثه ستاره بود تو آسمونم تا آخرین نفس تنها می مونم یاد نموند میگفت شونه به شونه زندگیمونو میسازیم میگفت تا آخرین نفس نفس هامونو پای هم میبازیم منم و حال و هواش دور شدم از دستاش دیگه میسوزه دلِ دیوونم حالا من موندم و حسرت خاطره هاش منم و بغض و یه آه هوا ابری و سرد و سیاه دونه دونه دونه اشکام روی عکساش گرمی دستاش اون کیه باهاش به هر خواهشی بود نموند کنارم یه عمره دیگه دلخوشی ندارم مثه ستاره بود تو آسمونم تا آخرین نفس تنها می مونم یاد نموند میگفت شونه به شونه زندگیمونو میسازیم میگفت تا آخرین نفس نفس هامونو پای هم میبازیم گوشه ی خیابون زدم تو ترمز سرمو گذاشتم رو فرمونو با همه وجودم زدم زیره گریه هرچقدر گریه میکردم حس میکردم دلم بیشتر میگیره دلم براش تنگ شده بود لعنت به من که هنوز دوست دارم امیر لعنت به من که نمیتونم بچه دار شم اشکامو پاک کردم سرم درد گرفته بود حالت تهوع داشتم یادم اومد برای خونه مواد غذاییمون تموم شده نمیخواستم بخرم یا به امیر بگم ولی نمیتونستم بزارم گرسنه بمونه رفتم سمت فروشگاه مواد لازنیارو خریدم غذای مورده علاقش بود یکم تو خیابونا گشتم که حالم بهتر بشه ولی بهتر نشد که بدتر شد به ساعت نگاه کردم 10 شب بود ماشینو تو پارکینگه خونه پارک کردمو پیاده شدم خریدارو برداشتم دره خونرو که باز کردم چشمم به خریدای روی اپن افتاد معلوم بود امیر خریده دیگه تا الان کدوم گوری بودیییی از ترسم ی جیعه بلند کشیدم که دستشو گذاشت رو دهنمو گفت هیییسسسس اروم چشماش قرمز بود رگ گردنش برجسته شده بود دستشو برداشت نفس راحتی کشیدم خریدارو گذاشتم رو اپن داری میبینی که خرید بودم خرید یه ساعت دوساعت نه این همه وقتتتتتتتتت از فریادش وحشت کردم امیر چرا اینجوری میکنی میگم رفتم خرید یکمم گشتم واسه خودم چرا بهم زنگ نزدی هان ببخشید ببخشید که واسه من جواب نشد هوی با توام دکمه مانتومو باز کردمو درش آوردم شالمم برداشتم انداختم رو مبلو بهش گفتم حالا چیه واسه من غیرتی شدیی چیه رگ غیرتت زده بالا آره تو برو با همون زنای خرابی که باهاشون رل میزنیییی فقط حرف مفت میزدی که باهام میمونی وگرنه منتظر فرصت بودی که بری دنباله کثافت کاریات خودمم نفهمیدم چجوری این حرف از دهنم دراومد فقط وقتی به خودم اومدم که یه طرف صورتم سوخت پشت دستمو گذاشتم رو جای سیلیش با چشمای پر از اشکم بهش خیره شدم هنوز عصبی بود کم کم داشتم میترسیدم ازش چیه صداتو انداختی تو سرت آره رفتم دنباله ی زنی که عرضه ی بچه دار شدن داشته باشه نه تویی عرضشو نداری به جای سرزنشه من خودتو سرزنش کننننننن فهمیدی سرمو اروم به نشونه ی آره تکون دادم برگشتم برم سمت اتاق که شونه هامو گرفتو برم گردوند سمته خودش که منتظره ی اتفاق بودم آره هیچ حرکتی نکردم قیافش به قدری خشن و عصبی بود که هرکسی جای منم بود ساکت میشد هولم داد تو اتاق خواب عقب عقب رفتم تا خوردم به تخت امیرحسین تیشرتشو درآورد و اومد نزدیکم خیلی وقته بهم نرسیدی خانومی لحنش حرکاتش حرفاش به قدری ترسو تو وجودم زنده کرده بود که فقط تونستم نگاش کنم سردرو حالت تهووعی ک داشتم فراموش کردم فقط فهمیدم حمله کرد سمتم و فقط درد بودو دردو درد همه ی بدنم درد میکرد حوصله بلند شدن از روی تختو نداشتم دلم میخواست تا ابد همونجا بمونم اتفاقای دیشب داعم مثله فیلم از جلوی چشمام رد میشد بازم گریم گرفت به خودم لعنت میفرستادم که انقدر ظعیفم و زود به زود گریم میگیره همیشه همین بوده ی دختر کوچولوی خوشحالو شاد که توی 5 سالگی باباشو از دست داده از اون به بعد دیگه نه همدمی داشتم نه کسی که دلم بهش گرم باشه و مثله کوه پشتم باشه تو مدرسه همیشه اول مهر بچه ها با پدر مادراشون میومدن ولی من تنها بودم چون مامانم کار میکرد و نمیتونست منو همراهی کنه با اینکه ته تغاریه خانواده بودم ولی به من کمتر از همه بهم توجه میشد مخصوصا تو سن بلوغم که نیاز طبیعی هر دختری تو این دوره ابراز محبته تو دوره ی دبیرستان با امیر آشنا شدم یکی از پسرای دوستای بابا بود که به قول مامانو باباش ماهارو گم کرده بودن ولی از وقتی فهمیدن ما امیریه زندگی میکنیم همش بهمون سر میزدن و کمکمون میکردن داداشام با امیر حسین دوست شده بودن و همین باعث رفتو آمد امیر حسین شد اون موقع من فقط به فکره درسم بودم ولی محبتای گاه و بی گاه امیر غیرتی شدناش و همه ی رفتاراش کاری کرد که بتونم بفهمم چقدر عاشقشم اومد خاستگاری با این که سنم کم بود ولی حسه اینکه بالاخره ی پشتیبان دارم و عاشقشم اجازه نمیداد سن کمم برام مهم باشه زندگیم عالی بود و امیرحسین همه کسم ولی وقتی دیدیم بچه دار نمیشیم رفتیم دکتر و نمیخواستم به بقیش فک کنم اصلا تو این وضعیت باید به گذشته فکر کنم تاپمو که پایین تخت افتاده بود پوشیدم تقریبا تا زیره باسنم بود نشستم رو تخت سرمو گرفتم توی دستام دیشب کتکاش خشن بودنش ضربه هاش همه و همه بهم این حسو میداد که من دیگه براش مثله اول نیستم و فقط براش ی وسیله ام که خودشو ارضا کنه اروم بلند شدم و رفتم تو حموم تاپمو در اوردم وانو پراز آب کردمو دراز کشیدم توش بعد از نیم ساعت بدنم کرخت شده بود دوشو باز کردم و رفتم زیرش که دره حموم با صدای تقریبا بلندی باز شد با ترس بهش خیره شدم دیگه چی میخواست ازم مگه به اندازه ی کافی دیشب خودشو تخلیه نکرده بود اروم اومد سمتم سرمو انداختم پایین نمیتونستم به چشماش نگا کنم دستشو گذاشت زیره چونمو سرمو آورد بالا به زخم گوشه ی لبم خیره شد خواستم سرمو بکشم عقب که نذاشت و چسبوندم به دیوار و لباشو گذاشت رو لبام با دستم سعی کردم هلش بدم عقب ولی سفت خودشو بهم فشار دادو محکم تر لبامو بوسید این مدت برام بس بود که ازش دور باشم نمیخواستم الان به هیچی فکر کنم حتی اون زنی که باعث شده بود امیر حسین ازم دورشه فقط میخواستم با دلایل مسخره خومو قانع کنم که باهاش باشم لب پایینیشو آروم گاز گرفتم چند لحظه مکث کرد و دوباره ادامه داد اما این بار منم همراهیش کردم چقدر دلم برای طعم لباش تنگ شده بود دستامو گذاشتم پشت سرشو با شدت بیشتری بوسیدمش سرشو برد زیره گردنم میمکید گاز میگرفت و بوسش میکرد سرمو تکیه داده بودم به دیوار حموم و فقط منتظر بودم زود تر شروع شه سینمو گذاشت تو دهنش و شروع کرد به مکیدنش فقط صدای نفسامون بودو صدای دوشه آب لاله گوشمو بوسید جاهامونو عوض کردم ینی اون به دیوار تکیه دادو من روبه روش بودم زانو زدم جلوشو کیرشو گرفتم توی دستم یکم مالیدمش و بعدم سرشو گذاشتم تو دهنم و مکیدمش با دستمم میمالیدمش امیر چشماشو بسته بودو لباشو محکم بهم فشار میداد زبونمو رو همه جای کیرش کشیدم و کلشو کردم تو دهنم اولش یکم نگه داشتم بعد سرمو عقب جلو کردم امیر دیگه نتونست خودشو نگه داره و شروع کرد به ناله های ریز نشست کف حمومو منو خوابوند رونامو گرفت و منو کشید سمت خودش به پهلو خوابید کنارم و لباشو گذاشت رو لبام دستشو کشید روی کسمو تا رونام ادامش داد بعدم دستشو گذاشت رو کسمو مشغوله مالیدنش شد همزمان لبامم میبوسید ناله هام بخاطر اینکه لباش رو لبام بود خفه میشد ولی حسه لذتی که داشتم برام وصف نشدنی بود انگشتو آروم کرد تو کسم سرشو کشید عقب و تند تند انگشتشو عقب جلو کرد سرمو فشار دادم به سینش ناله هام دسته خودم نبود دوست داشتم انقدر این کارو بکنه تا ارضا شم دستشو حلقه کرد دوره کمرم و جاهامونو عوض کرد بی هیچ حرفی به حالت 69 شدیم میدونستم عاشقه این پوزیشنه کله کیرشو کردم تو دهنم و سرمو تندتند بالا پایین کردم امیرحسینم زبونشو میکرد تو کسمو و میمکیدش با دستشم کلیتوریسمو میمالید بلند شدم نشستم رو دهنش و امیرحسینم با کماله میل و با ولع همه ی کسمو تو دهنش جا داد سعی میکردم ناله هام اروم باشه که تو حموم نپیچه و این بین صدای شیره آبم هیجان خاصی به فضا داده بود بلند شدم امیرحسینم بلند شدو بغلم کرد و خوابوندم اومد روم کیرشو کشید رو کسم و فروکردش داخل بعدم محکم و تند تند تلمبه زد دیگه دوست داشتم تو همون حالت تا اخره عمرم بمونمو اون لذت فراموش نشه امیرحسینم نگاهش به چشمام بودومحکم کیرشو میکرد تو کسمو در میاورد و چقدر این حرکتو دوست داشتم چون بیشتر مردا نگاهشون به کیرشونه زیاد مطالعه میکنما واسه همین گفتم این رهای بدبخت که اصلا تجربه نداره ک بدونه کنارم به پهلو خوابیدو منم به پهلو کرد رونمو با دستش کشید بالا و کیرشو کرد تو کسم ناله هام دیگه اونقدری بلند بود که مطمئن بودم همسایه هامونم میشنون ولی کم اهمیت ترین موضوع همین بود دوست داشتم از شدت حس لذتم جیغ بزنم امیرحسینم نامردی نکردو دستشو گذاشت رو کسم و فشار داد شدت تلمبه هاش تند تر شدو ناله هاش سریع تر بلند شدم این دفه خودم نشستم رو کیرش و بالا پایین کردم بعد ی مدتم خودش شروع کرد به تلمبه زدن و ارضا شدو ابشو خالی کرد تو کسم خم شدم ازش لب گرفتم نشوندم رو زمین و خم شد با دستش کسمو مالید و زبونشو کرد تو کسم یکم که مالید دوتا انگشتشوکرد تو کسمو انقدر با کسم ور رفت تا ارضا شدم یکم تو همون حالت بغلم کرد بعدم بلند شدیم خودمونو شستیم و اومدیم بیرون بعد از صبحانه امیرحسین پیشونیمو بوسیدو رفت سره کار و چقدر از خدا ممنون بودم بابت رفتار خوبش رفتم سمت اتاق که چشمم خورد به کارت مطب دکتری که رفته بودم پیشش فکر کردم برم پیشش و اگه راه درمانی برای مشکلم هست پیگیرش شم تا شاید بتونم حسه مادر بودنو تجربه کنم با استرس زل زدم به صورتش با دقت داشت جواب آزمایشاو سونوگرافی هامو نگاه میکرد ی حسی بهم میگفت تموم شد و حتی با عمل ام نمیتونم بچه دار شم ولی از طرفی ته دلم میدونستم میتونم از استرس زیاد هر ثانیه به چیزای مختلف فکر میکردم دکتر روی صندلیش کمی جا به جا شدو گفت خب رها جان من آزمایشارو دیدم و مطالعه کردم مشکل تو از اون دسته مشکلاتیه که با عمل جراحی رفع میشه چون میتونم قطعی بهت بگم 40 درصد کله خانما چسبدگیه رحم دارن دلیلشم میتونه رابطه ی خشن باشه یا مادرزادی اما از اونجا که من سونوگرافیاتو دیدم فکر میکنم که چسبندگیه رحمت بخاطره رابطه ی خشنی بوده که با همسرت داشتی درسته فقط سرمو تکون دادم خب مشکلت با جراحی حل میشه بعد از اونم دوروز باید توی بیمارستان تحت نظر باشی حالا میخوای چکار کنی عمل میکنی خانم دکتر من نمیخوام همسرم از عمل جراحیه من با خبر بشه میتونم به یکی از دوستام بگم این چند روز بیاد کنارم بسیار خب موردی نداره فقط نسخه ای که بهت میدمو تهیه کن و داروهارو مصرف کن الان به منشیم میگم برات پرونده تشکیل بده و درظمن تا قبل از عمل به هیچ عنوان نباید رابطه داشته باشی بله حواسم هست بعد از یک ساعت معطلی بهم گفت سه شنبه ی هفته ی دیگه باید بیام بیمارستان برای عمل تو راه با خواهرم حرف زدم و خلاصه ماجرارو براش تعریف کردم ازش خواستم به هیچ وجه به کسی نگه اولش قبول نمیکرد ولی به هر خواهشو التماسی بود راضیش کردم خیلی خوشحال بودم که بالاخره میتونم مادر بشم موجودی که از گوشت و خونه من بود از وجود تنها عشقم بودو توی بطنم پرورش بدم دکترم بهم تضمین 100درصد داده بود که بعد از عمل میتونم بچه دار بشم نهار قرمه سبزی پختم و بعد از دوش گرفتن با آب یخ نشستم پای درسام فکر کنم 3 ساعتی گذشته بود که حس کردم دستی دوره شونم حلقه شد ترسیدم خواستم جیغ بزنم که دست دیگش جلوی دهنمو گرف هیییسسسس اروم رها چته منم دختر بلند شدمو با اعتراض گفتم امیر این چه کاری بود نمیگی سکته میکنم همینجور که کتشو درمیاورد گفت نه خانومممم جان شما هنوز جوونی هیجان واست خوبه و کتشو انداخت روی تخت رفتم سمتش کراواتشو باز کردم و دکمه های پیرهنشو یکی یکی باز کردم در همون حین گفتم حالا یه جوری با حسرت میگه جووون انگار صدو بیست و پنج سالشه برگشتم که دستمو گرفت و برم گردوند سمت خودش با تعجب نگاش کردم خنده ی مردونه ای کردو چونمو گرفت لباشو گذاشت رو لبام و محکم بوسید هلش دادم عقبو گفتم دیشب بهت رسیدمت چرا سیر نمیشی گفت من هیچوقت از تو سیر نمیشم خوشگلم تو دلم گفتم اره مشخصه اوکی تشریف بیارید برای نهار خواستم برم میزو بچینم که دوباره دستمو گرفت و برم گردوند با حرس گفتم عه امیر چیه با ابرو و چشماش به شلوارش اشاره کردو گفت اونم در بیار لطفا پوفی کردمو زانو زدم جلوش دکمه شلوارشو باز کردم که گفت رها جانم دیگه نباید بری دانشگاه ی لحظه به چیزی که شنیدم شک کردم بهش نگاه کردم که ببینم شوخی میکنه یا نه اما جدیه جدی بود ینی چی ینی همون که شنیدی از ترم بعد حق دانشگاه رفتن نداری برای چی از لحن طلب کارانم عصبی شدو بازوهامو محکم گرفت و با داد گفت چون دوست ندارم نگاهه هر مرده بیناموسی رو زنم باشه فهمیدی سرمو انداختم پایین میزو چیدم موقع نهار نه من حرف زدم نه امیر بعد از جمع کردن میز رفتم روی تخت دراز کشیدم خوابم نمیومد فقط برای اینکه یکم خستگیم رفع بشه امیر اومد تو اتاق و تیشرتشو درآورد انداختش پایین تخت اومد خوابید خواست بغلم کنه که پسش زدم و نشستم رو تخت دستشو تکیه گاه بدنش کردو نیم خیز شد گفت رها این حرکت ینی چی جوابشو ندادم که نشست رو تخت و گفت با توام این حرکتت ینی چی ینی ولم کن هرچی گفتی گفتم چشم گفتی بعد از درست کار نکن گفتم چشم گفتی رابطتو با دوستای مجردت قطع کن گفتم چشم هرچی که گفتی گفتم چشم حالا یادت اومده زن داری توام که تا فرصتو مناسب دیدی رفتی با یکی دیگه حالا چیه یادت افتاده غیرتی شی اگه من برم زیره خواب ی مرده هرزه شم تو چکار میکنییییی جوابش اما فقط سیلی محکمی بود که مهره سکوت زد به لبام با دادو عصبانیت از لای دندونای کلید شدش گفت ببند دهنتو تا همه ی دندوناتو تو دهنت خورد نکردم خفه شووووووووووووووو با ترس نگاش کردم که بلند شد تیشرتشو از پایین تخت برداشتو پوشید از اتاق زد بیرونو بعد از چند دقیقه صدای محکم کوبیده شدنه در لباس صورتی و گشادو چرک بیمارستان و انداختم تو سطل یکم ارایش کردمو از اتاق اومدم بیرون خواهرم ریحانه تو راهرو بود تا منو دید گفت بریم گفتم آره بریم نشستیم تو ماشین ماشینو روشن کردو راه افتاد سرمو به پنجره تکیه دادمو ذهنم پر کشید به هفته ی قبل بعد از اون دعوا امیر کم تر شبا اومد خونه یا خیلی دیر میومد به هر بهانه ای جدا میخوابید دائم دعوا راه مینداخت منم این رفتارشو بهونه کردمو اومدم خونه ی ریحانه و از اونور اومدیم بیمارستان ولی امیر فکر میکرد خونه ی ریحانم و تو این سه روز انقدر زنگ زد که ریحانه مجبور شد مبایلشو خاموش کنه هوی رها گودزیلا هوووووووووی چته ریحانه بگو میشنوم آره جونه عمت یاده بابا بزرگ افتادم که باید ده بار صداش میکردی تا بگه بعله بعدم که میخواستیم واسش سمعک بگیریم میگفت من مشکلی ندارم بیند دیگه تواممممممممممم گمشو پایین منم برم پیشه شوشو جون برووو بمیر با اون شوهرت از خداتم باشه هردومون میدونستیم شوخیه و حاضریم جونمونو برای هم بدیم خداحافظی کردمو بعد از برداشتن چمدونی که واسه رد گم کنی اورده بودم رفتم سمت خونه درو که باز کردم متوجه ی جفت کفش زنونه کنار جا کفشی شدم چمدونمو گذاشتم همونجا رفتم سمته اتاق و دعا میکردم اون چیزی که من فکر میکنم نباشه ریلکس درو باز کردم ولی بادیدنه صحنه ی روبروم قلبم آتیش گرفت عشقه من با تنه نیمه برهنه روی اون زن بود هردوشون متوجه من شدن و نگاهشون به من بود اما من فقط نگاهم به دستی بود که هنوزم روی قفسه ی سینه ی عشقم به صورت نوازش کشیده میشد ادامه دارد نوشته
0 views
Date: September 30, 2019
امید هستم
خانم مطلقه با من تماس بگیره
09361181106