با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز امیر هستم ۳۰ ساله در حاله حاضر اوضاع خیلی خوبی دارم این ماجرا اتفاقاتی هستکه برام افتاده و دوست دارم برای شمام بگم بریم سره اصله داستان در ضمن یکم طولانیه از صبره شما سپاس گذارم من قدم ۱۸۸ وزنم ۹۵ کیلو هست کلا درشتم قیافم معمولی ورزشکارو اینام نیستم تا حالا رنگ ورزشم ندیدم اما عادیم خوبم ۱۸ سالم که بود تازه دیپلم گرفته بودم داشتم میخوندم واسه دانشگاه تو یه طلا فروشیم کار میکردم اهله دختر بازیو اینام بودم اما نه حرفه ای بهم کم پا میدادن دخترا چراشو نمیدونم با اینکه بد نیستم یه روز تو مغازه بودم که یه خانوم با دخترش امدن واسه خرید دختره قدش یکم کوتاه بود یکم تپل سفیییییید و ناز انصافا وقتی امدن داخل من شروع کردم به حرف زدن دختره حواسش به من بود اینو میفهمیدم مامانش رفت بیرون من یه کارت به بهونه شماره مغازه با شماره خودم دادم بهش گفتم قیمت طلا خاستین بزنین به موبایلم گذشت و رفتن من با یه دختره دوست بودم اینکارم کردم اسمش فهیمه بود بعد از ظهر دیدم فهیمه زنگ زد و یکم بد وبی راه گفت و قطع کرد باهمم هیچ ارتباطی نداشتیم حتی دستم ندادیم بهم منم از خدا خاسته بیخیالش شدم زنگ نزدم واسه خایه مالی با یه اس بای تمومش کردم هم شاد بودم هم ناراحت اما گذشت فرداش از یه شماره عمومی یکی بهم زنگ زد دیدم همون دختر دیروزیس اسمش پریسا بود و دوس صمیمیه فهیمه خخخ امده بود که منو تست کنه ببینه من چجوریم که منم کلا گند زدم بعد که فهمیدم داستان چیه یکم دری وری گفتمو گوشیو قطع کردم بعدم پشیمون که چه دختره نازیو پروندمش جو گیر شدم خلاصه گذشت یکی دوروز بعدش یه اس امد برام با یه خط موبایل ثابت ببخشین همین من هرچی پیام دادم شما زنگ زدم جواب نداد اس داد پریسام بابته کاری که کردم شرمنده از این حرفا منم هی باش حرف زدم باهاش جور شدم خیلی دختره باحالی بود اونی بود که من میخاستم اونم خیلی منو دوست داشت ولی نمیتونست بیرون بیاد مکافات داشتیم خلاصه عاشق و شیدایه هم شدیم واقعا واسه اولین بار حسه خوبی داشتم به یه نفر اونم منو میخاست از ته دل در مورده سکسم حرف میزدیم میدونستم چی دوست داشت کامل برام میگفت به جایی رسیدم که بی اون یه ثانیه هزار دقیقه میشد بعد اون قبول شد دانشگاه وقتش ازاد شد و من نتونستم جایی قبول بشم همش باهم بیرون بودیم ماشین و اینام نداشتم پیاده با اتوبوس تاکسی اینجوری میرفتیم همینجور همش دست مالیش میکردمو اونم دوست داشت مکان نداشتم تا اینکه خانوادم رفتن سفرو منم به یه بهونه هایی نرفتم باهاشون با پریسا هماهنگ کردم رفتم دنبالش اوردمش خونه وقتی رسیدیم خیلی هوا سرد بود رفتیم باهم پایه بخاری به شیطونی خندیدن اصلا فکر سکس باهاش نبودم فقط عشقمونو میدم من نشستم رو مبل گفتم چی میخوری برات بیارم که گفت هیچی امد نشست کنارم یکم به چشمای خمارش نگاه کردم بهش گفتم میدونی چقدر دوست اونم گفت اره میدونم منم میمرم برات تا اینو گفت بوسش کردم پرید تو بغلم محکم فشارش دادم اونم منو فشار میداد گفت امیر میشه ماله هم باشیم که گفتم هستیم تا اخرش باهمیم لبامون قفل شد تو هم داغ کردم اونم همینجور شروع کردیم به لب خوردن واقعا خوب میخورد اروم دکمه مانتوشو باز کردم کتمم کندم اونم همینجور لخت شدیم رفتیم تو بغله هم چون ریزه بود یکم راحت تو دلم جا میشد منم بی امان میخوردمشو غرق لذت بودیم کونشو میمالیدم براش یه هو تا زبونمو گذاشتم به گوشش یه اهه بلند کشید حشری بود بد جور منم همینجور اروم شرتشو کندم اونم دستش به کیرم بودو میمالید سینه هاش بزرگ بودن خوب بود افتادم به جونشون به خوردنو مالیدن بعد گفت تو بخواب اون هنوز ارضا نشده بود شروع کرد به ساک زدن برام کیرمم معمولیه یکم کلفته جون جون میکرد منم دستم به کونش بود و میمالیدم تو اوج بودیم که گفتم من میخاام گفت چی زدم به کونشو گفتم جنیفرو دیگه اخه خیلی خوب بود خوابید به پشت و گفت امیرم اروم فقط منم حشری بودم وحشتناک وای که چه کونی داشت دیگه ندیدم مثلش بدونه مقدمه خوابیدم روشو کیرمو گذاشتم رو سوراخه کوچیکه کونش یه فشار دادم هیچی نگفت یکم دیگه سرش رفت تو دیدم گفت ارووم عشقم اروم بوسش میکردمو کیرمو فشار میدادم تو کونش خیلی گرم بود جوری که اتیش گرفت کیرم اونم دردو با لذت داشت کیرم از ساکی که زد برام خیس بود واسه همین راحتر رفت تو یکم عقب جلو کردم تو کونش بی اختیار ابم امد همشو ریختم تو کونش یهو گفت جووون سوختم بی حال شدم خوابدیم پیشش اونم امد تو دلم گفتم تو نشدی که گفت تو واجبتر بودی وقت زیاده رفتم یه رختخواب اوردم پهن کردمو لخت خوابیدیم تو بغله هم حسه واقعا خوبی بود حرفای عاشقونه از این کارا تا شب سه بار دیگه کردمش که اونم ارضا شد خیلی دوباره رفت و فرداش کارمون همین بود یه هفته پیشم بود همش حتی یه شب به بهونه خوابگاه و دانشگاه موند پیشم و همه مدلی سکس داشتیم غیر از کسش این داستان گذشتو عشقه بی پایانه ما ادامه داشت تا اینکه من اوضاع زندگیم ریخت بهم پدرم ورشکسته شد مریض شد بعدم فوت کرد و من حالم داغون بود پریسا هم دمم بود اما من اخلاقم ریخت بهم چون شرایطه بدی داشتم سیگاری شدم مشروب میخوردم قرص چت بازی و پریسام کم کم دل سرد شده بود منم تا ۶ ماه ریشمو نزدم کلا ادم بد اخلاقی شدم اون همه مهرم نسبت بهش کم شد تا اینکه یه روز به خودم امدمو دیدم خیلی بد کردم به همه یهو بیخیاله همه چی شدمو به خودم رسیدم خیلی ماشین بابام که برام مونده بود یه زانتیا مشکی بود خلاصه تیپه حسابی زدم به خودم رسیدمو زنگ زدم پریسا میخاستم غافلگیرش کنم گفت دانشگاهم تا ساعت ۳ راست میگفت میدونستم ساعتشو رفتم یه شاخه گل خریدم با یه کادو که از دلش در بیارم رفتم دمه دانشگاه اما نگفتم بهش منتظر شدم بیاد یهو دیدم از در امد بیرون رفتم پایین که برم جلو پیشش دیدم یه ماکسیما وایساد جلو پاش اونم سوار شد یه پسره بود که معلوم نبود کیه منم قاطی کردم اصلا خشکم زد پریدم پشته ماشینودنبالش رفتم زنگ زدم به گوشیش گفتم کجایی گفت با مامانمم امدیم خرید فهمیدم که عشقو همه چی بگا رفته نمیتونستم همینجوری ولشون کنم واسم افت داشت خیلی تو ترافیک یهو زد به سرم ماشینو دادم کنارو پریدم پایین دمه پنجره ماشین زدم به شیشه وقتی برگشت منو دید خشکش زد منم دره ماشینو باز کردم شاخه گل و بهش دادم گفتم عشقه نو مبارک امدم که یهو پسره صدا کردو شروع کرد بدو بیراه گفتن رفتم طرفش از ماشین پیاده شد وقتی زدم تو صورتش افتاد رو زمین پریساهم دنبالم بودو میگفتم توضیح میدم یه سیلیم خرجه اون کردمو رفتم گوشیو خاموش کردم رفتم پیش دوستم به مشروب خوردن خیلی حالم بد بود همه چیو سیاه میدیدم بعدم رفتم لبه رودخانه ی شهرمون نشستم هزار تا فکر تو سرم بود گوشیو روشن کردم دیدم زنگ زد به التماس منم گفتم تمومه همه چیو قطع کردم و گذشت بعد از اون ماجرا رفتم سربازی بعد که از اموزشی امدم زنگش زدم خیلی تحویل گرفت و گفت فکرت بودم الان ۵ماه خبر ندارم منم حسه انتقامم گل کرد ازش خاستم بیاد که همو ببینیم اونم امد وقتی امد دیدم خیلی خوب شده بهتر از قبل یکم حرفیدیمو دست میزد به سرم که کچل بود و میخندید منم بردمش سمته خونمون که خالی بود اول گفت نمیام اما من به هر سختی بود بردمش رفتیم تو خونه تا رسیدیم بغلش کردم بوسیدمش شروع کردبه گریه یه مشت دروغ تحویلم داد منم چون تو کف بودم باور کردم بغلش کردمو لبمو گذاشتم رو لبش یکم لب بازی کردیم رفت سره لاله گوشش نقطه حساسش که حشری شد دیگه لختش کردم اونم واسم ساک میزد حسابی انگشتمو کردم تو کونش اما از کونه تنگ خبری نبود دیگه معلوم بود حسابی داده منم چهار دستا پاش کردم کرد تا ته تو کونش اونم هی اخ و اوخ میکردبا ولع خاصی میکردمش میزدم رو کونش که حسابی سرخ شد ارضا شد منم ابم امد ریختم تو کونش خوابیدیم پهلو هم یهو گفت امیرمیخام هنوز از جلو بکن گفتم نه دیونه حشری الان نمیفهمی چی میگی گفت نترس بکن دیدم انگشتشو کرد تو کسش من از لیسیدن واین کارا بدم میاد منم شروع کردم مالیدنش چوچولشو میمالیدم حسابی اونم اخو اوخ میکردکیرمو میمالید اروم انگشت کردم تو کسش دیدم اوپن شده اما نپرسیدم چرا قبلش کوس پولی کرده بودم اما این خیلی محشر بود خلاصه کیرمو اروم گذاشتم دمه کسش التماس میکرد میگفت بکن منم عذابش میدادم یهو تا ته کردم توش دیدم جیغش رفت بالا نفسش بند امد خیلی تنگ و داغ لیز بود حسابی منم هی میکردمش و تلمبه محکم میزدم جوری که دو سه بار ارضا شد امد خوابید روم نشست رو کیرم پاین بالا میشد حسابی دوباره به حالته سگیش کردم و میکردم نمیدونم چقدر طول کشید اما زیاد بودو خیلی حال دااد بهم نزدیکه امدنم بود که دوباره از پهلو کسش ابش زد بیرون بیحااال شد حسابی منم کیرمو کشیدم بیرونو ابمو ریختم رو شیکمش ولو شدم پهلوش دوباره باهم جور شدبم یه چند ماهی حسابی میکردمش چون شهره خودمون سرباز بودم میتونستم جیم بشم بعد چند مدت دوباره دعوامون شدو کلا دیگه زدیم بهم و ندیدمش بعد اون هم سکس زیاد داشتم هم دوست دختر تو مدلای مختلف بعده خدمتم چسبیدم به کارو اوضاعم خیلی خوب شد بعد ها فهمیدم ازدواج کرده با یه مردی که ده سال ازش بزرگتر بود دیگه کلا بیخالش شدم با اینکه هنوز هیچکی مثله اون نبود واسم گذشت تا تابستون ۹۵ یعنی همین امسال من خط موبایلم هیچ وقت عوض نکردم و همیشه همین بوده من الان یه شرکت دارم یه رستورانم دارم اوضاعم خوبه خیلی تابستون تو دفترم بودم گرمه کارام یهو یکی تک زد رو گوشیم بهش محل ندادم دوباره زد زنگش زدم دیدم جواب نمیده دوباره زد تا گفت الو دلم ریخت دیدم پریساس فوری شناختمش حال و احوال کرد گفت ازدواج کردم یه دختر دارم ۳ سالشه الان بعد فهمیدم با شوهرش رابطش خیلی بده اما دیگه بیخیالش شدم اما کاش اون بچه ی من بودو پریسا اینکارارو نمیکرد باهام میدونم خیلی طولانی شد دوستانه عزیز من دفه اولمه مینویسم اگه بد بود ببخشین نظراتتونو دوست دارم فقط خیلی فحشم ندید اینم از داستانه زندگیم ولی به پریسام گفتم که هیچ وقت ازدواج نمیکنم شب و روزتون خوش عزیزان نوشته
0 views
Date: August 3, 2019