اسمم هستی 19 سالمه یک روز سرد زمستونی بود حالم گرفته بود طبق عادت همیشه داشتم فیسبوکم چک میکردم که با یک چیز عجیبی مواجه شدم یک فردی که واسم اشنا بود خیلی هم اشنا چند وقتی بود دنبالش بودم و میخواستم باهاش باشم پسر یکی از دوستای بابام بود که بابام واقعا دوستش داره واقعا پسر جذابی بود اسمش حسین و 25 سالشه خوش تیپ و قد بلند از هیکلش هرچی بگم کم گفتم هیکلی ورزیده و مردونه از اون ادم های غد بود که باید کلی روشون کار کرد تا بتونی مخشونو بزنی جفتمون از خانواده های سرشناس این شهر هستیم که کلی پسر دنبال منه و کلی دختر دنبال اون و اصلا به هیچ کس محل نمیدیم خلاصه اکانت دوستی بهش دادم و از روی شناختی که از من داشت تایید کرد 2 روز گذشت تو فیسبوک بودم که بهم پیام داد و بعد از کلی حال و احوال خودم با کمال پر رویی سر قضیه رو باز کردم خلاصه بعد از دو ساعت خایه مالی مخشو زدم و شمارمو بهش دادم از هم خداحافظی کردیمو من رفتم بیرون بهترین بهونه این بود که برم مغازشون چند دقیقه گذشت که بی اختیار دیدم جلو مغازشونم همینطوری از پشت شیشه مغازه نیگاش کردم که متوجه شد سریع خودمو زدم به اون راه و از اونجا فاصله گرفتم و رفتم چند ثانیه گذشت که شنیدم یکی داره صدام میزنه همونجایی که بودم میخکوب شدم اومد جلوم و سلام کرد منم سلام کردم بعد از چند دقیقه که بهم خیره شده بودیم گفت هستی این چه کاری بود کردی واسه چی اومدی اینجا که بی اختیار گفتم عاشقم یعنی عاشقت شدم بهم نگاهی کرد و گفت باشه برو بهت زنگ میزنم دوباره راهی که اومده بودمو برگشتم رسیدم خونه که گوشیم زنگ خورد بعد از کلی حرف فهمیدم اونم دوستم داشته اما وا اینکه من با یکی از همین پسر های دوست بابام بودم دیگه نمیخواسته بهم بگه چند روزی گذشت یک شب که با هم صحبت میکردم بحثمون به سکس رسید فهمیدم تا حالا با هیج کس سکس نداشته اون شب با هم سکس تل داشتیم فهمیدم که خیلی دلش میخواد سکس داشته باشه چند باری هم از خودم عکس گرفتم و کس و کونمو بهش نشون دادم چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه یک روز بهم گفت هستی منو دیوونه کردی باید بایی پیشم منم قبول کردم و قرار شد دو روز دیگه برم خونش منم که از قبل میشناختمش ازش مطمعا بودم و بهش اعتماد داشتم روز موعود رسید و قرار شد من ساعت 3 ظهر اونجا باشم رفتم خونش و وارد اپارتمان شدم تو اسانسور بهش زنگ زدم و گفتم در باز کن الان میرسم بالا از اسانسور خارج شدم و دیدم در اپارتمان بازه رفتم تو خونه و در بستم هرچی صداش زدم جواب نداد که یکدفعه از پشت کمرمو گرفت برگشتم و دیدم داره میخنده خودمو از دستاش جدا کردم و دستشو گرفتم بعد از حال و احوال یک لیوان قهوه همونطور که دوست داشتم واسم اماده کرد و خوردم اخه خیلی خوب میدونست چون چند باری واسم درست کرده بود وقتی مهمونش بودیم با بچه ها بعد از خوردن قهوه سرشو گذاشت رو پام و دراز کشید به چشمام خیره شده بود و اروم دستشو به سرم نزذیک کرد و سرمو کشید پایین که حس کردم 2 تا تیکه گوشت کباب شده داغ رو لبامه با ولع تمام لب های همو خوردیم 10 دقیقه ای گذشت سرمو اوردم بالا سرم درد گرفته بود پاشدم و رفتم تو اتاق خواب گرم کنمو در اوردم و دراز کشیدم یک بلوز نازک و شل پوشیده بودم که سینه هام کاملا معلوم بود یک شلوار جین چسب هم پام بود و تمام هیکلمو نمایان میکرد اومد توی اتاق و چند ثانیه بهم خیره شد اروم اومد و کنارم دراز کشید صورتشو بهم نزدیک کرد و لبامو بوسید بعد از چند بوسه کوتاه لباسامو از تنم در اورد و شروع به خوردن سینه هام کرد و هر از چند گاهی لب میگریفتیم از هم جفتمون خیس شده بودیم روم دراز کشیده بود و کیرشو با دستام گرفتم از رو شورتش کیرشو فشار دادم و شورتشو از پاش در اوردم وای که چه کیر خوش تراشی بود 16 سانت بود و کلفت اروم کنارش زدم و خودم رفتم روش خوابیدم لباشو خوردم و گردن و سینه هاشو لیس میزدم و اروم اروم خودمو رسوندم به کیرش خیس خیس بود کیرشو گرفتم و مالیدمش بعد از چند ثانیه کردمش تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن که اه نالش در اومد هر چند ثانیه ای یه اه ه ه ه ه ه ه بلند میکرد و سرمو محکم فشار میداد چند دقیقه ساک زدم و دراز کشیدم از روش شرتم کسمو لیس میزد و فشار میداد صدای ناله هام بیشتر شهوتیش میکرد و بیشتر زبونشو فشار میداد اروم اروم شرتمو کشید پایین و با دیدن کسم سفید و تپلم عرق از سر و صورتش میریخت سرشو برد وسط پام و زبونشو میکرد تو کسم داد میزدم و سرشو فشار میدادم دلم میخواست کسمو بکنه سرشو اورد بالا و پاهامو بالا کرد و کیرشو مالید به کسم خوشیختانه پرده من ارتجاعی بعد از اینکه کیرشو به کسم مالید اروم گذاشت رو سوراخم و یک کم فشار داد اخخخخخخخخخخخخخخخ بلندی کشیدم و اونم سرشو گذاشت رو گوشم با زمزمه کردن دوستت دارم اروم ترم میکرد اروم اروم تلمبه زدناش شروع شد و تند ترش کرد البته زیاد تو نکرد بعد از چند دقیقه تلمبه زدن داشت ابم میومد بهش گفتم کیرشو در اورد و دهنشو چسبوند به کسم و تمام ابمو خورد منو دو لا کرد به سمت پشت طوری که قنبل کونم جلو کیرش بود یک کم با کرمی که کنارش بود کونمو چرب کرد و اروم کیرشو کرد تو تا به خودم اومدم کیرش کامل تو کونم بود و داشتم از درد میمردم حالا دیگه جر خورده بودم و داشتم درد میکشیدم دستشو گذاشت رو سینه هام و میمالیدشون و فقط میگفت دوستت دارم و قربون صدقم میرفت بعد از چند بار تلمبه زدن کونم گشاد شد و حالا هر دومون لذت میبردیم بعد از چند دقیقه ارضا شد و تمام ابشو ریخت تو کونم کنارم افتاد و از لبامو بوسید و بغلم کرد تمام مدت میگفت دوستت دارم چند روزی گذشت که یک روز بهم گفت میخوام باهات ازدواج کنم و منم خوشحال بودم که دوست داشتن و عشقمون الکی نبود حالا هم دنبال کار های ازدواجمونین و الان با همیم واقعا همو دوست داریم وامیدوارم واسمون دعا کنین همیشه عاشق هم بمونیم امیدوارم داستانم واستون جالب باشه اگه دوست داشتین بازم مینویسم وگرنه دیگه مزاحم اوقات شریف هیچ کدوم از دوستان نمیشم با
0 views
Date: August 21, 2018