سلام دوستان من پارسا هستم 16 سالمه یه پسر خیلی خوشکل با موهای بلند و مشکی چشای درشت قهوه ای پر رنگ و مژهای بلند و پوست صاف و سفیده سفید این داستانی که مینویسم اصلا داستان سکس نیست یک داستان رمانتیک و عشقی هست ماجرا از 1 سال پیش شروع شد من اصلا به دخترا اهمیت نمیدادم خیلی مغرور بودم به قول دوستام به جای اینکه من دنبال دخترا باشم دخترا دنباله من بودن خلاصه هم پسرا رو حیرون کرده بودم هم دخترا رو من یک دوست داشتم که اسمش امیر محمد بود اونم خوشکل بود ولی نه به اندازه من ولی خیلی دنباله دختر ها میرفت یک روز تو خونه بودم اصلا حوصله نداشتم نمیدونستم چکار کنم که دیدم شماره یک نفر رو گوشیم افتاده نگاه کردم شماره آشنا نبود هی تک زنگ میزد منم خیال کردم که یکی از دوستامه میخواد اذیت کنه منم گوشیم رو گذاشتم رو بی صدا بعدش رفتم خوابیدم ظهر شده بود 5 ساعت خوابیده بودم رفتم یه سر به گوشیم زدم دیدم 124 تا تماس بی پاسخ هست همشون هم یک نفر با خودم گفتم وای خدا این عجب انرژی داره بعدش یه دونه پیام اومده بود نوشته بود که پسر خاله ی من اگه تو رو ببینه با چاقو میزنتت بعدش نوشته بود که اگه میخوای من میتونم یه کاری برات بکنم منم که اصلا از این چیزا ترسی نداشتم بهش گفتم که دست شما دردنکنه نمیخواد کاری برام بکنی بگو بیاد با چاقو بزنه ببینم میتونه اخه من اون موقع دانه1 کاراته و دانه 2 رنجر کماندو داشتم و از هیچی نمیترسیدم بعدش دیدم نوشته بیشعور کثافت گمشو منو بگو که میخواستم برای این کاری بکنم توف منم دیگه جوابشو ندادم بعد یه مدت دوباره دیدم برام پیام فرستاده نوشته بود میخوای همدیگه رو ببینیم منم که نمیتونستم بگم نه چون که اگه میگفتم نه میگفت این ترسیده منم گفتم باشه خیال میکردم پسره ولی تو پارک قرار گذاشتیم بعد که من رفتم سر قرار هی بهش زنگ میزدم میگفتم تو کجایی میگفت تو پارکم منم هی سر تکون میدادم نمیدیدمش بعد بهم گفت لباست چه رنگیه منم رنگ لباسم رو گفتم و گوشی رو قطع کردم بعد 1دقیقه دیدم که یکی داره از پشت صدام میزنه رومو برگردوندم دیدم یه دختر خوشکل با چشای سبز و حدوده 1 70 قدش بود واساده جلوم وای خدا خیلی خوشکل بود تا حالا دختر مثل اون ندیده بودم بعد من گفتم ببخشید کاری داشتین گفت من همونم تو تلفن باهاتون قرار گذاشتم وااای خدا خیلی جا خوردم باورم نمیشد از اون جوابی که بهش داده بودم پشیمون بودم دوست داشتم همون لحظه بغلش کنم ولی این کار رو نکردم غرورم رو لتمه دار میکرد دستش رو آورد جلو سلام کرد منم دست دادم باهاش سلام کردم بعد که نشستیم رو نیمکت پارک داستان زندگیش رو برام گفت منم داستانمو براش گفتم وقتی فهمید ورزشکارم خیلی خوشحال شد بعد که با هم حسابی حرف زدیم بعد میخواستیم از هم جداشیم من خیلی دوست داشتم بوسش کنم ولی روم نمیشد تا اینکه اون سرشو اورد نزدیک و بوسم کرد منم نامردی نکردم یه بوس ابدار از لپ هاش کردم بعد خداحافظی کردیم راستی اطلاعات ظاهری اون اسمش ستاره بود رنگ پوستش سفید لب های زیبا خوشکل صورت خیلی خیلی زیبایی داشت قدش 1 70و وزنش هم تقریبا 55 60 بود منم که داشتم برای اولین بار تو عمرم عاشق میشدم رفتم خونه خیلی سرحال بودم با همه احوال پرسی میکردم خلاصه اون روزها خیلی مهربون شده بودم بعد چند روز که بیشتر از 1000 تا اس ام اس رد و بدل کرده بودیم من و ستاره یه قرار با هم گذاشتیم اینبار تو خونه ما بود چون مامان و بابام سالگرد ازدواجشون بود و هر دو رفته بودن فرانسه برای یک هفته بعدش که ستاره قرار بود ساعت 3 بیاد خونمون منم خونه رو اماده کرده بودم بعد که رو کاناپه روبرو تلوزیون نشسته بودم داشتم فیلم میدیم از ترجمه دار ها هندی بود بعد دیدم صدای زنگ میاد فیلم رو قطع کردم رفتم در رو باز کنم دیدم ستارست واقعا خوشکل شده بود مثل ستاره های اسمون شده بود مانتو تنگ و خوشکل سیاه و لپ های قرمز و لب هاش رنگ خون بود اومد تو نشست رو مبل منم رفتم ابمیوه بیارم بعدش ابمیوه اوردم یکی دادم دست ستاره تشکر کرد منم کنارش نشستم در گوشش گفتم ستاره واقعا خیلی خوشکل شدی ستاره هم یه لبخندی زد منم از رو مبل بلند شدم دستشو گرفتم بلندش کردم محکم بغلش کردمو بوسیدمش نمیدونین چه حسی داشت انگار داشتم رو ابرا پرواز میکردم بعدش لب گذاشتم رو لبش خیلی حال میداد ستاره هم لبامو با اشتیاق میخورد بعدش مانتوشو از تنش دراوردم یه کرست قهوه ای و شورت قهوه ای خیلی بهش میومد منم نتونستم خودمو کنترل کنم دوباره بغلش کردم گفت پارسا گفتم جون پارسا گفت نمیخوای با من سکس کنی گفتم من با کسی که دوسش دارم هیچوقت سکس نمیکنم نمیدونم از این حرفم خوشحال شد یا ناراحت ولی وقتی از بغلم جداش کردم دیدم اشک تو چشاش جمع شده با یه چهره مظلومانه داره نگام میکنه منم میدونستم دردش چیه بردمش تو اتاقم کرست قرمزش رو دراموردم یه سینه کوچیک ولی خوشکل داشت شروع کردم به خوردن سینش خیلی حال اه اهش بلند شده بود بعدش همینجوری لیس میزدمو میرفتم پایین تا به کوسش رسیدم شرتشو دراوردم وای چی میدیدم یه کوس خوشکل و بی مو کاملا خیس شده بود منم دست بردم زیر باسنش واقعا بزرگ بود و نرم محکم فشار دادم و با اشتیاق شروع کردم به خوردن کوسش خیلی اه اه میکرد انگار داشتی دنیا رو بهش میدادی منم ادامه دادم تا یه چیزی ریخت رو صورتم ستاره اه بلندی کشیده ابش اومده بود سرمو گذاشت رو سینش بهم گفت پارسا دوست دارم واقعا ازت ممنونم منم که حال نکرده بودم روم نمیشود که بهش بگم کیرمو بخور ولی اون یه دفعه شلوار تنگی که پام کرده بودم رو دراورد کیرم رو دید کلی قربون صدقه رفت منم خیلی حال کردم کیرمو کرد تو دهنش خیلی حرفه ای ساک میزد منم واقعا داشتم حال میکردم یه دفعه با یه لرزشی ابم ریخت تو دهن ستاره اون همشو قورت داد گفت به به چه شیرین بود منم باخنده گفتم نوش جونت خلاصه پسر خالش که 18 سالش بود بعد 4 روز با چند تا پسر قلدر جلومو گرفتن منم هی بهشون میگفتم که بد میشه براتون برین پی کارتون منم 3 تاشونو زدم افتادن زمین نفر چهارمی رو خواستم بزنم با چا قو کرد تو بازوم بعدش چهارمی رو زدم زمین خلاصه بازوم 43 تا بقیه خورد ولی هنوز که هنوزه با ستاره ارتباط دارم و حتی یک روز بدون لبهاش نمیتونم طاقت بیارم نوشته
0 views
Date: August 3, 2018