سلام خدمت دوستای عزیزم اسم من رضاست 25سالمه و میخام اولین سکس خودمو با دختر عموم واستون بگم دختر عموی بنده 19سالشه اسمشم راحله است خیلی خشگلو تو دل برو وهیکل سکسی داره ما با خونواده عموم اوایل زیاد رفت وامد نداشتیم اما وقتی بابام میخاست بره زیارت کربلا اومده بودن که بابامو راهی کنن همونجا دختر عمومو دیدم خیلی بزرگ شده بود اخه من دو سال بود که ندیده بودمش همونجا یه دفعه تصمیم گرفتم برم تو مخش ولی بعدا پشیمون شدم پیش خودم گفتم بهش نخ میدم نمیگیره اونوقت ضایع میشم جریان همون طور گذشت تا بابام میخاست برگرده وما تصمیم داشتیم شام بدیم مامانم یه سری لیست داد که تلفنی دعوت کنم که اسم خونواده عمو بود باز همونجا افکار شیطانی امد تو ذهنم موبایلمو برداشتم و از مامنم شماره خونه عموم گرفتم و باهاشون تماس گرفتم مطمئا بودم که دختر عموم بر میداره اخه عمو مغازه داره و زن عمومم اکثرا کلاس خیاطی میرفت خلاصه زنگ زدم یه دفعه یه صدای نازک خشگل وپر از ناز گفت بفرماین یه هو هول شدم گفتم سس سس سلام دختر عمو خوبی عمو خوبه سلام داد گفت مرسی پسر عمو خوبن ولی نیستن گفتم اشکات نداره تو دلم گفتم من از خدامه نباشه یه دفعه خودمو جمو جور کردم که نفهمه هول شدم گفتم اگه افتخار بدین پس فردا به اتفاق خانواده تشریف بیارین خونه ما شام وقتی اینو شنید خیلی خوشحال شد که انگار خیلی وقته منتظره این خبره وقتی استقبال کرد و یه کم دلم قرص شد و رومو زیاد کردم گفتم ماشا خیلی بزرگ شدیا خانوم شدی خندیدو گفت مگه میخاستم بزرگ نشم وقتی اینو شنیدم یه کم سست شدم ولی زود تو ادامش گفت شوخی کردم شمام خیلی خوشتیپتر از قبل شدی گفتم نظر لطفتونه یه دفعه گفتم من انقدر از اومدنه بابام خوشحال نیستم که قراره از دیدن شما خوشحال بشم که دیدم اشمالیم گرفتو اونم گفت منم بیشتر بخاطر شما میام اخه سه روز دیگه امتحان مهم دارم گفتم منت میذارین تو همین حرفا بودیم که مامامنم صدام کرد و من مجبور شدم قطع کنم بهش کفتم دوشنبه شب مشتاقانه منتظرتم و زود قطع کردم تو کونم عروسی بود اخه تا یه حدودی خیالم راحت شده بود که تونستم منظورمو برسونم این دو روز مثل برق گذشت و شب موعود فرا رسید من همش چشمم به در بود که عموم اینا بیان بعد از یه ربع دیدم گوشیم زنگ خورد وای راحله بود ریدم سر جام ترسیدم شاید نیان با ترسو لرز جواب دادم که راحله گفت ما یه کم دیر میام نگران نشین منم گفتم اشکال نداره شما فقط بیاین که راحله با یه خنده قطع کرد جلو در وایسادم تا بیان بلاخره عموی ما تشریف فرما شدن منم استقبال گرم ازشون کردم ورفتیم داخل بعد شام من همش نگام تو نگاه راحله بود تو دلم میگفتم من کی این لبای خوشگلتو میخام بخورم که تو همین فکرا بودم که گوشیم پیام امد راحله بود نوشته بود زیاد فکر نکن یا خودش میاد یا نامش دیگه خیالم راحت شد راحله خانوم گرا داد نگاش کردم درست رو بروی من نشسته بود جواب اسشو دادم کفتم ما تو هفت اسمون یه چراغ قوام نداریم چه برسه وقتی خوند به زور خودشو کنترل کرد تا نخنده مهمونی تموم شد و همه رفتن منم کارایه خونرو انجام دادم امدم بیام بخابم منتظر اس عاطغه بودم که خبری نشد یه تک به گوشیش انداختم اس داد چی شده چراغ قوهت سوخته جواب دادم من دونبال ستاره میگردم جواب داد اشتباه گرفتی داداش وقتی این اسو خوندم ناامید نا امید شدم پیش خودم گفتم ما از این شانسا نداریم طرف دوست پسر داره که اس اومد نوشته بود من ستاره نیستم من ماهم زود جواب دادم ماه من میشی اس داد اگه بشم تا اخر میذاری ماهت بشم گفتم اره مطمئا باش بلاخره مخو دختر عمومو زدم از اون به بع اس امس بازیا و حرف زدنا شروع شد تا یه روز قرار شد همدیگرو ببینیم کل هماهنگیا با من بود راحله قرار بود بیاد بشینه تو ماشین و هیچی نگه که کجا میریمو از این حرفا تو خونه چادر مسافرتی نه نفره رو گذاشتم پشت ماشین ویه زیر انداز رفتم دنبال راحله ساعت چهار بود رفتیم بیرون شهر یه جایی هست که مردم سیزده خیلی مرن اونجا ما وسط هفته رفته بودیم پرنده پر نمیزد چادر علم کردم گفتم برو تو گفت دیونه میگیرنمون گفتم بگیرن میگیم دختر عمو پسر عمویم نامزد کردیم هر سوالیم کنن بلدیم فقط گفتم تاریخ عقدو باید حفظ کنی که گفت ای کلک بس فکر همه جارو کردی خیلش راحت شد رفت تو منم سریع رفتم تو دستو پام از هیجان داشت میلرزید دستشو گرفتم تو دستم بهم گفت چته دستات خیلی سرده گفتم از هیجانه زیاده اخه اولین باره تنهایی داریم حرف میزنیم تو همین حرفا بودیم که من صورتمه اوردم جلو تا بوسش کنم صورتشو گرفت اونور گفت رضا عشقمونو کثیف نکن تورو خدا بذار عشقمون همین جور پاک بمونه کشیدم عقب اخم کردم گفتم به این چیزا که نیست عشقی که با یه بوسه میخاد خراب بشه بزار همین الان تموم بشه داشتم میرفتم بیرون که دستمو گرفت گفت تو رو خدا نرو باشه قبول ولی فقط بوس تو رودروایسی قرار گرفته بود به زور صورتشو اورد جلو منم به جایه صورتش حمله کردم سمت لباش اونم که ترسیده بود فقط میلرزید خوابوندمشو خودم امدم روش دیگه داشت شاکی میشد که زود گفتم راحله عاشقتم نمیدونی چقدر دوست دارم که یه کم اروم شد یواش یواش رفتم سراغ گلوش هیچ احساسی نداشت لامذهب همش میگفت بسه دیگه بریم منم فقط لیس میزدم گلوشو دیدم اصلا حال نمیده بلند شدم عصبانی شدم گفتم مثله اینکه فقط من به تو احساس دارم تو دوسم نداری خودمو جمو جور کردم گفتم بریم روزمونو خراب کردی دست پاچه شد گفت نه من از بعدش میترسم من که کیرم داشت میترکید گفتم از بابت من خیالت راحت باشه تو خودت راضی به با من بودن نیستی دید جو بر علیه من تموم میشه خوابید گفت باشه بیا بغلم من سریع پریدم بغلش شروع کردم به خوردن لباش توگوشش گفتم تو رو خدا هیچی نگو بذار به جفتمون خوش بگذره گفت باشه شروع کردم به خوردن گوشاش زود مانتوشو در اوردم اونم چشماشو بسته بوداز زیر مانتو یه تاب ابی پوشیده بود زود درش اوردم وای چه سینه هایی سفیدو خوش تراش سینه هارو گرفتم دسم فشار دادم دیدم نالش در اومد فهمیدم نقطه ضعفش سینشه ای سینهاشو خوردم تو فضا بودم اونم دیگه مقاومت نمیکرد یه پنج دقیقه خوردم سینه هاشو رففتم سراغ شلوارش تعجب کردم اخه مقاومت نکرد به راحتی ابه خوردن در اوردم شورت بنفش پوشیده بود اونم در اوردم برش گردوندم دمر خوابوندم گفت میخای چیکار کنی گفتم میخام بذارم لای پات چیزی نگفت یهو گفت نمیخای خیسش کنی بیا برات خیسش کنم همین طور مونده بودم گفت چرا وایسادی تو که همه کار با من کردی میخام بهت خوش بگذره چرخید کیرمو از شلوارم در اورد گذاشت تو دهنش باورتون نمیشه با چه وله ای میخورد گفت یعنی من میخام یه عمر با این کیر سر کنم خیلی گندست رضا فدای کیرت بشم انگار اون راحله نبود کیرمو تا ته میکرد تو حلقش گفتم اینکاره ای ها همین گفتم دست از کار کشید گفت از همین میترسیدم در مکوردم بد فکر کنی گفتم دیونه شوخی کردم بخدا گفت مگه فقط شما فیلم سوپر میبینید گفتم ای شیطون کارتو انجام بده گفت نوبته تو هنر نمایی کنی چرخونمش کیرمو که خیس کرده بود گذاشتم لای پاش یه چند دقیقه همون طور ور رفتم بهش گفتم بذارم تو کونت گفت اخه دردم میاد رضا گفتم اروم اروم میذارم دردت نیاد گفت من امروز مال توام بکن سر سوراخشو ایس زدم اروم گذاشتم دم سوراخش یه تقه زدم کلاش رفت تو یه داد بلن زد گفت در بیار گفتم الان دردش میخابه یه کم که موند جا باز کرد یه دفع با تمام قدرت کردم توش وای چه حالی داد دیدم سینه خیز داره میره توری که چادر داشت چپ میکرد گفتم دیگه تمومه گفت شد گفت چی چیرو تموم شد من که جر خورد یه کم دیگه صبر کردم تا دردش خوابید یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن کیرم داشت قطع میشد از بس که کونش تنگ بود رو زانوهاش وایساد چهار دستو پا گذاشتم تو کونش دیگه درد نکشید یه کم بالا پاین کردم دیدم اهش در اومد هی میگفت من غلت میکنم بهت ندم بکون رضا چقدر حال میده دادن کونمو پر کیر کن بزن از دهنم در بیاد راحله خانوم بالای بالا بود همچین تقه میزدم تخمام در میگرفت راحله گفت کیرتو بمال به کسم گفتم دیگه پرو نشو نه به اون اولش نه به این حالش گفت رضا کیرت تو دهنم عاشق کیرتم رحم نکن به اون سوراخ خیلی وقته بیکاره منم با این حرفابیشتر تحریک میشدم محکمتر میزدم یه هو دیدم داره ابم میاد گفتم داره ابم میاد گفت بریز رو سینه هام در اوردم چرخید همرو خالی کردم رو سینش دو سه قطره ام ریخت رو صورتش بعد که تموم شد گفتم بهش چطور بود گفت رضا نامردی اگه هر ماه یه بار نکنی منو منم گفتم انقدر میکنمت که کونت خون بیاد الان سه سال از اون قضیه میگذره و من فقط تونستم دو بار دیگه بکنمش اخه وقتی دید از من ابی گرم نمیشه به اولین خواشتگارش که طلا ساز بود ازدواج کرد الانم کلی بهم کلاس میذاره انگار نه انگار که به پسر عموش کون داده امیدوارم خوشتون اومده باشه در ضمن داستان واقعی واقعی بود خوش باشین نوشته
0 views
Date: August 31, 2018