سلام ب همه ی بچه های گل شهوانی من اسمم میلاده و 21 سال دارم تا ساله اول دانشگاه هیچ دوس دختری نداشتم نه به خاطره اینکه نتونم یا نخوام بلکه چون اصلا تو این فازها نبودم فقط درس میخوندم ساله اخره دبیرستان بودم ک کنکور قبول شدم تو ی دانشگاه خوب ترمه اول بودم ک از دوستم خواستم برای من دوس دختر جور کنه منم که از نظره تیپی نه براد پیتم نه خیلی خوشگلم دوستم ی روز عصر بود ک 1شماره ب من داد گفت اسمش نداست و دختره خوبیه و بهش س بده من س دادم با هم یکم صمیمی شدیم نزدیکه ی ماهی بود ک دوس بودیم ک یه روز ندا بهم گفت براش خواستگار اومده و خانوادش راضین و من دیگه بهش س ندم من تو این ی ماه هنوز ندیده بودمش ک گفتم باشه خوشبخت بشیو بای من برگشتم دانشگاه ک 3ماه بعد ی اس دادم سلام ک اونم اس دادم سلام چطوری یکم ک احوالپرسی کردیم فهمیدم خواستگارش معتاد بوده و پدرش رد کرده بودش از اینجا عشقه منو ندا شروع شد دختر خیلی خوشگلی نبود یعنی ب نظره من خوشگل نبود ولی خیلی ساده و خوش اخلاق و باجنبه بود خیلی ازش خوشم اومده بود من یک برادره 2قلو دارم ک خیلی شبیهه همیم من رفتم دوسته ندا سارا رو با مسعود داداش 2قلوم دوس کردم 3ماهی از دوستی ما میگذشت ک خیلی عاشقه هم شده بودیم ی روز من بحثه لبو با ندا پیش کشیدم و گفتم ک باعث میشه خیلی بیشتر بهم نزدیک بشیم اصلا بهش نمیومد ک حشری باشه رفتیم ی کوچه خلوت تا من خواستم بوسش کنم ک اجازه نداد گفت خجالت میکشه و از این حرفا ب زور راضیش کردم ک از لبش بوس کنم خیلی بهم چسبید ک با اصراره زیاده من قبول کرد بریم اخره کوچه تا باهم لب بگیریم اصلا بلد نبود کونمو گایید از بس گفتم لبتو باز کن 1ساعتی طول کشید تا یادبگیره لب بگیره ازاون لحظه واقعا بدجور عاشقش شدم از اینکه خدا همچین نعمتی رو ب من داده بود خیلی خوشحال بودم تأ اینکه ی روز راضیش کردم ک بتونم ب سینه هاش دست بزنم ساعت 6صبح گاج داشت خونشون نزدیکه خونه ما بود زودی رفتم دنبالش تا بریم ی کوچه خلوت وقتی رسیدم بعده لب و گردن بود ک رفتم سراغه سینش ک دیدم نفسم نمیتونه رو پاهاش وایسته منم بیخیال شدم اینقد حالش بد بود ک حاله منم گرفت ب خاطره کارهایی ک کردم بعده گاج رفتم دنبالش ک دیدم رنگش سفید شده بدجور نگرانش بودم ک متوجه شدم ب خاطره اینه ک اولین بارشه دارن باهاش ور میرن خیلی دوسش داشتم ی کافه بود ک صبح ها ساعت 10 باز میکنه و چون ندا ساعت 8 گاج داشت راضیش کردم بریم اونجا وقتی رسیدم شروع کردیم ب لب گرفتن و من شروع کردم ب خوردن سینه هاش چون ناشی بودیم زیاد مکانمون برای سکس خوب نبود اول ندا رو ارضا میکردم با مالشه کسش و بعدم اون برام جغ میزد تا اینکه ی روز راضیش کردم براش بخورم ک اونم قبول کرد ک برام ساک بزنه دوباره رفتیم همون کافه شروع کردیم تو کاره هم رفتن من شروع کردم ب خوردن کسش تا ارضا شدو من موندم اصرار کردم ک بزاره بکنمش از کون بالاخره اونم قبول کرد اول یواش کلاهکه کیرمو کردم تو کونش ک ی جیغی زد و من از ترس کم مونده بود بیخیالش بشم ولی یواش یواش شروع کردم ب تلمبه زدن تا ابم اومد ک ندا شروع کرد ب گریه کردن میترسید ک کون داده و میگفت تو ولم کنی من چ غلطی بکنم منم بهش اطمینان دادم ک باهاش ازدواج میکنم 10 باری با ندا سکس داشتمو خیلی هم دوسش داشتم طوری ک ی روز صداشو نمیشنیدم مریض میشدم بدجور عاشقش شده بودم همه ی اعضای خانوادم قضیه من و ندا رو میدونستن ک عاشقه همیم تا اینکه ی روز بهم زنگ زدو با نگرانی ب من گفت ک براش خواستگار اومده و خانوادش راضی هستن از اون روز بیخوابی من شروع شد خیلی نگران بودمو هی ب ندا میگفتم تو ازدواج کنی من چیکار کنم ک اون میگفت ن عزیزم اخرش اینه شماره پسره رو میدم باهاش میحرفی بأاین حرفاش بهم ارامش میداد 1هفته ای بود ک از جریان خواستگارش میگذشت ک مادرم بهم گفت اگه واقعا دوسش داری بزار ازدواج کنه اخه پسره دامپزشک بودو خیلی وضعش خوب بود منم رفتم سره نماز بعده کلی ذجه زدنو گریه گفتم ندا باید ازدواج کنی چون من شیعم و تو سنی و خانوادهامون مخالفن ک اونم گریه میکردو میگفت عشقم من فقط تو رو دوس دارمو اگه تو نباشی قبله عقد خودمو میکشم دیگه خیالم راحت شده بود ک میدیدم ندا روز ب روز داره نسبت ب من سرد تر میشه تا اینکه ی شب گفتم ندا داری بازیم میدی واقعا میخوای ازدواج کنی گفت اره پسره رو میخوام ک من داغ کردم گفتم ابروتو میبرم و عکستو پخش میکنم ولی هیچ کاری نکردم داشتم دیوونه میشدم ک چطور ادم اینقد کثیف میتونه بشه بدجور داغون شدم هم روحی هم جسمی و هم احساسی سره عقدشم رفتم تا خراب کنم عقدشو ولی نکردم تا 2هفته غذام فقط گریه بود الان باهر کی دوس میشم ازش میخوام انتقامه ندا رو بگیرم دوستان راهنماییم کنید خواهشا حالم بدجور بده هر چی گفتم کلمه ب کلمش راست بود خواهشا فحش ندید نوشته
0 views
Date: August 17, 2018