سلام خدمت دوستان گل شهوانی من فرزاد هستم این داستان از اونجایی شروع میشه که من 17 سالم بود یه پسر که تازه چشم و گوشش باز شده دوس دختر پیدا میکنه اول دوس دختر دوستم علی بود بعد از 8 ماه از هم جدا شدن خیلی همو دوس داشتن ولی سر جنده بازی های علی از هم جدا شدن من بیشتر اوقات میرفتم پی وی الهه و باهاش درد دل میکردم ولی هیچوقت از حد خودم جلوتر نرفتم یه شب ساعت حدودا 2 و اینا بود که پی ام داد عزیزم خوابه منم خیلی سرد جواب دادم آره بعد انگار ناراحت شد گفت اوکب بای منم نوشتم بای و آف شدم فردا صب وقتی نت گوشی رو روشن کردم دیدم نوشته بود میخواستم خیلی وقت پیش بهت بگم ولی من دوست دارم و بیشتر از خودم به تو فکر میکنم من شوکه شده بودم ینی واقعا خودش بود یه دختر سرد و بی تفاوت نسبت به همه چیز به من میگفت دوست دارم فرداش باهاش قرار گذاشتم که ببینمش راستی من اهل شیرازم و خلاصه توی باغ جهان نما همدیگه رو دیدیم چی میدیدم الهه چقد امروز به خودش رسیده بود دو سالی میشد که پدر و مادرش میخواستن از هم جدا بشن بخاطر همین هیچوقت به خودش نمیرسید کلا تو این دوسال پژمرده شده بود و منم خیلی شب ها باهاش تا صب حرف میزدم تا احساس تنهایی نکنه یه سلام گرم و صحبت های الکی انگار هردو میخواستیم چیزی رو بگیم ولی کلام با ما همراه نمیشد دیگه طاقتم سر اومد دستاشو گرفتم و زل زدم تو چشمای پر کلاغیش بهش گفتم الهه منظورت از اون حرفا چی بود جواب داد همونی که نوشتم آروم اومد تو بغلم گرمی تنش آتیش زد به جونم واقعا حسیه که تا تجربش نکنید نمیفهمینش آروم در گوشم گفت دوست دارم فرزاد نا خواسته برگشتم به چشماش خیره شدم چشامو بستم و فقط تنها چیزی که یادمه گرمای لباش رو لبام بود چقدر دلچسب که بعدا ها فهمیدم قصدش از این کار امتحان کردن من بوده 3ماه از رابطمون گذشت کل شیراز رو باهم شبا رو تا صب میگذروندیم تو بغل همدیگه حتی فکر کردن به شهوت تو اون لحظات منو آزار میداد فرزاد جونم اگه تو نباشی من چیکار کنم _خیالت راحت عشقم تا حلوای همه رو نخورم نمیرم احساس میکنم بابام پیشمه _از بابات بهتر پیشته جیگرم یه کام سنگین از سیگارم گرفتم و آهنگ فو از شاهین رو پخش کردم به همین راحتی روزا و شبا رو باهم میگذروندیم رسیدیم به 6 ماه یه روز خونه دوستم محمد بودم که گفت میخواد بره و تا شب برنمیگرده منم اوکی دادم که حواسم به خونه هست سلام جوجو _سلام غشقم یه خبر خوب _نکنه بابام اینا میخوان برگردن سر خونه زندگیشون عی بابا بازم که تو فکری پس خوب کردم زنگ زدم _مگه چی شده پاشو بیا سرداران خونه دوستم خالیه آدرسو بنویس _باشه بای نمیدونم چی شد که پاشدم اوضاع رو مرتب کردم بعد از 5 دیقه گوشیم زنگ خورد بعله خانوم بود که زنگ میزد خلاصه به هر بدبختی بود اومد بالا و تا در رو باز کردم پرید بغلم و شروع کرد به لب گرفتن سریع ازش جدا شدم و خدایا چی میدیدم یه نانسی عجرم از نوع ایرانیش به هر بدبختی بود چشامو از رو روناش برداشتم و بردمش رو کاناپه نشست بعد از شربت و مخلفات نشستیم پای فیلم عاشقانه اسم فیلمه امیلی بود فیلمی پر از صحنه های عاشقانه و شهوتناک وسطای فیلم بود که ما هم مشغول بودیم دستشو روی کیرم حس کردم دیگه تا تهش رو خوندم که قضیه از چه قراره همونجوری که توی بغل همدیگه بودیم دستم رو بردم از پشت لپ کونش رو گرفتم و یه فشار دادم که در گوشم با صدای دخترونش گفت آخ یواش با تک تک حروف این جلمه من از هم پاشیدم انگار بنزین ریختن روم دستمو کردم تو ساپورتش و شروع کردم به مالیدن کونش و با اون یکی دستم هم سینه هاشو میمالیدم اونم دیگه صداش در اومده بود از پشت دستمو بردم لای پاهاش و کسش رو لمس کردم ای جاااانم خانومی خیس کردی که اینو گفتم و بردمش تو اتاق خواب تو راه لخت شدیم انداختمش رو تخت و رفتم سراغ سینه های سربالا و سفت و گرد سایز هفتادش سرمو با دستاش فشار میداد به سینه هاش میگفت جوووون بخور عشقم محکم تر بخور منم وحشی تر میشدم رفتم سراغ کسش وای چی میدیدم مث پسته ی خندان بود کسش زبونمو از پایین تا بالای کسش رو کشیدم نفسش بند اومد یه لحظه منم دیدم خوشش اومده افتاادم به جون کسش و سینه هاشم میمالیدم اونم همش آه و ناله میکرد و به خودش میپیچید بهش کفتم میخوریش گفت نه بدم میاد منم که دیگه هیچی برام مهم نبود دمرش کردم و اول با سولاخ کون خوش فرمش بازی کردم و خوابیدم روش گفت تورو خدا فقط یواش منم گفتم چشم عزیزم کیرم که سیخ شده بود رو یه تف زدم و اول از پشت گذاشتم لای پاهاش یه آه آروم از روی لذت کشید کیرمو لای کسش حس میکردم خیلی لیز و گرم وااااای چقد کونش نرم بود حدودا 5 دیقه کیرم فقط لای پاهاش بود و عقب جلو میکردم و کسش رو میمالیدم که با گفتن فرزاد دارم میشم و چند بار تکرار و یه لرزش خفیف ارضا شد گفتم خب حالا نوبت منه کونشو باز کردم سر کیرمو گذاشتم در سولاخ تنگش با یه هل سرش رفت تو یه جیغ خفیف کشید و منم تنگار دنیا رو بهم دادن چقد تنگ و گرم و لیز بود نرمی لپ های کونش هم میخورد به بغل های کیرم آروم آروم تا ته کردم توش اووووففف چه کونی داشت _آیییی تورو خدا درش بیار هیییسس میخوام جرت بدم _آخخخخ جون من درش بیار شروع کردم به تلنبه زدن کونش واقعا گشاد شده بود اونم دردش به لذت تبدیل شده بود و هی میگفت جوووون همشو میخوام بکن عزیزم بکن منو فرزادم منم از خود بی خود شده بودم و مث وحشی ها تلنبه میزدم اونوریش کردم و پاهاشو دادم بالا و یهو تا ته کردم تو کونش و افتادم به جون سینه هاش دیگه داشت آبم میومد درش آووردم و سرشو کردم تو کسش که باز دوباره ارضا شد منم کردم تو کونش و پاهاشو دادم بالا و چسبوندم به هم که یهو دنیا جلو چشمم سیاهی رفت کل آب بدنم جمع شد تو کونش اونشب محمد هم نیومد و تا صب 2 بار دیگه باهم سکس کردیم صبحش این حس رو داشتم که بدون الهه زندگی محاله بهش زنگ زدم دیدم گوشیش خاموشه وات رو چک کردم دیدم نوشته ما مال هم نیستیم دیگه نه زنگ بزن نه اس بده یه هفته بعد هم تو اینستا رل جدیدشو دیدم خورد شدم سیگاری شدم و کلا دیگه زندگی برام معنی نداشت 1 سال طول کشید تا تونستم خودمو جمع کنم و الانم زندگی خوبی دارم فقط یه سال و 6 ماه از زندگیم گم شد تباه شد من واقعا نمیدونم چرا اینقد دخترا لاشی ان اما خوشحالم بخاطر اینکه لاشی این داستان من نبودم بعد از اون تو تک تک جاهایی که رفته بودیم سیگار میکشیدم اشک میریختم و فقط به فکر این بودم که گناه این دلم چی بود یه شیشه الکل و یه پاکت وینستون لایت همدم شبای تار من بود زندگی که داشتم براش تلاش میکردم به نابودی کشیده شده بود برای دل ساده ام متاسفم این اتفاق تو زندگی خیلی هامون افتاده زندگی من فقط یه کپی از دیگری بود فقط آدماش فرق داشتن امیدوارم خوشتون اومده باشه 1 لاشینباشیم 1 1 لطفافحشندید 1 نوشته
0 views
Date: May 12, 2019