عشق کوتاه ۲

0 views
0%

8 9 8 4 9 82 9 9 88 8 8 7 9 87 1 قسمت قبل صدای نفسام بالا رفته بود و عرق تمام پوست بدنمو برق انداخته بود همونطور که داشتم تلمبه های آخرو میزدم خودمو رها کردم چشمامو بستم و فقط حس کردم گرمای کسش و دستایی که دور کمرم حلقه شده بود با یه اه بلند تمام اون حسو خالی کردم و افتادم روش منو پیچوند به پهلو از لبام بوسید ولی من تو حال خودم نبودم من گم شده بودم بین نیاز ها و این احساس این لذت برای من فقط مثل مشروب بود تا منو از حفره ای که تو وجودم بود غافل کنه ولی هیچ چیز دائمی نیست هیچ چیز نمیخواستم چشمامو باز کنم چون نمیخواستم واقعیت زندگیمو ببینم من اینجا چیکار میکنم و این کیه و این رابطه ی لعنتی چیه نمیخوام با هیچ کدوم مواجه بشم ولی همیشه شروع میشه از جام بلند شدم به طرف دستشویی رفتم کاندومو در آوردم یک نگاه به اسپرمای توش انداختم خداحافظ بچه های من حق شما مردن توی کاندوم نبود و با یه پرتاب نه چندان دقیق داخل سطل آشغال یعنی اینقدر بی ارزشیم بخشی از وجودم که میتونست یه انسان باشه و منو بابا صدا کنه الان تو سطل آشغاله یه آبی به دست و صورتم زدم و کیرمو شستم حتی انگار کیرمم از من متنفر شده برگشتم اتاق دراز کشیدم کنارش شروع کرد به حرف زدن آآآآی خیلی خوب بود ولی آخراش نمیدونم چت شده بود انگار لذت نمیبردی گفتم نه برام عالی بود فقط تو حسش بود خیلی خوبی تو بازم یه دروغ دیگه کمی باهم در مورد بچگی و این چرتو پرتا حرف زدیم حال حرف زدنم نداشتم فقط اتاقمو میخواستم و سکوت مطلقشو برگشتم به دنج ترین جای دنیا همونطور پریدم توی تختم و چشمامو بستم مثل یک جسد توی دریا دستا و پاهامو باز کردم و آروم نفس کشیدم حتی نمیخواستم صدای نفس هام برای مرور گذشتم اذیتم کنه 18 ماهه ناهید ازدواج کرده مرور میکنم آخرین باری که تو بغلم بود و حس گرمای بدنش و اینکه با منه اون تنها خلاء بود که نمیتونستم پر کنم و هربار بعد از یک سکس بیشتر جای خالیشو حس میکردم بعد ازدواجش تصمیم گرفتم به هیچ چیز وفادار نباشم و با هرکس که شد و تونستم سکس کنم زیاد موفق نبودم چون آدم زبون بازی نبودم ولی چندین بار سکس داشتم و هر بار بعدش نفرتم از خودم بیشتر میشد هر بار میدیدم بعضیا برای لذ تن فروشی میکنن یا برای پول یا برای هیجانش می فهمیدم این زندگی چقدر پوچه و هیچکس علاقه ای به وفاداری نداره صدای گوشیم نظرمو جلب کرد برگشتم طرفش دیدم لیلا باز داره زنگ میزنه کسی که اتفاقی اشنا شدیم ولی طبق همون برنامه ی همیشگی حرفامون سوق پیدا کرد به طرف سکس شاید تنها کسی بود که بیشتر باهاش آرامش داشتم برداشتم الو سلام لیلا خوبی هیچ معلوم هست کجایی یک هفتس جوابمو نمیدی توام نامرد شدی قصه تلخ نامردی ها همچنان ادامه داره نه ببخش حالم جور نبود میخواستم تنها باشم تو کی حالت خوبه دیوونه دلم برات تنگ شده بود نگرانت بود میدونم دل منم تنگ بود برات مخصوصا برای فحشات خوبه خندید اره عوضی دوس دارم بهت فحش بدم به تو چه ترپچه خیلی ضایع گفتم مال صد سال پیش بود اه هنوز بچه ای یا با این حرفات چیکار میکنی خونه ای اره پی کجا باشم از 9 دیر کنم بابام باز بهم دروغ سنج وصل میکنه میخواستم بگم میشه فردا همو ببینیم اام فردا با اینکه کار دارم باشه عصر بعد شرکت میبینمت همون جای همیشگی خوبه ولی میشه یه جای خصوصی تر باااااااشه خب کجا خونتون باز چته هااان خب معلومه چشه بقول پسرا دچار خارش شده میخوام باهم باشیم دیگه جوری میگه مثلا خجالت میکشه نمیا قایقت جا هست باشه فقط این همسایه میدونی کیر شده باید مثل قبل بیای و ساکتم باشیا هووورا قبول بوووس بای بای الو الو باز قطع کرد دیوونس بخدا فرداش برای عصر ساعت 5 قرار گذاشتیم با هر روش بود اومد تو همین که رسید محکم بغلم کرد و خودشو ول کرد منم به هزار زحمت محکم گرفتمش شروع کردیم لب رفتن رژ لباشو اونی که دوس داشتم زده بود اروم ولش کردم زمین ولو شد گفتم پاشو بیا رو مبلا بشین اولم اون لباساتو در بیار راحت باش خونه خودته گفت چقدر راحت باشم باز آثار خارش گفتم هرقدر دلت میخواد من رفتم آشپزخوه زیر کتریو روشن کردم و میوه های توی پلاستیکو از یخچال در آوردم تا گرم بشه برگشتم دیدم یه شرت صورتی و یه تاب تنشه نشست رو مبل پاشو انداخت رو پاشو میخواست کاری کنه حشری بشم رفتم کنارش دستمو روی رونش کشیدم و از لباش بوسیدم محول خوردن لبای هم بودیم گاهی زبون همو می مکیدیم اون عاشق خوردن گوش بود میدونستم برم انا دیگه کار تمومه نخواستم عجله کنم میخواستم بیشتر لفتش بدم تا بیشتر از اون خلاء دور باشم خلائی که زندگیمو ناقص کرده بود دستمو هرجور بود به کنترل تلویزیون رسوندم کمی صداشو بلند کردم و روباره رفتم رو کار لیلا تابشو دادم بالا سینه های سفیدش بیرون اومدن نوک سینه هاش برجسته بود آماده خوردن شرو به خوردنشون کردم و آروم اومدم بالا رفتم سراغ گوشش تا شروع به خوردن لاله گوشش کردن اهش بلند شد دیگه حرکات کمر و باسنش دست خودش نبود فقط میگفت بکن کمی خوردم تا حسابی داغ بشه عادت ندارم کس بخورم ولی برای اولین بار کس لیلارو خوردم رفتم طرفش سرمو لای دو تا رون سفیدش گذاشتم معلون بود حسابی اصلاح کرده اول نذاشت ولی تا گرمای زبونمو لای کسش حس کرد رام شد پس شرو به لیسیدنش کردم حس بدی نبود ولی عالی هم نبود اما لیلا غرق در لذت بود کسش حسابی داغ و خیس بود برای اولین بار نه بود بدی حس کردم نه طعمی برای خوب بود لبام روی چوچولش گذاشتم و می مکیدم چند لحظه بعد با صدای بلند شروع به اه کشیدن کرد و اخر با رونش سرمو محکم بین پاهاش گرفت و فهمیدم ارضا شد چند ثانیه گذشت روناشو باز کرد و منو کشید روش و از لبام بوسید و گفت خیلی دوووست دارم عالی بود خب عمم بود همینو میگفت و خودش با دست خودش کیرمو بدون کاندوم فرو کرد به کسش گرما و خیسی بینظیری داشت از صورتش فهمیدم درد داره ولی با این حال خودش از کمرم فشار داد تا کیرم کامل توی اون گرما غرق بشه توصیفش آسون نبود و من شروع کردم به تلمه این پوزیش روبرو رو دوس دارم چون اون لحظات میخوام حسشو ببینم با حرکت کمر و لگن کیرمو تا ته فرو میکردم هردو با ناله های کوتاه و صدای نفسها و صدای ضربه کیرم به هم نگاه میکردیم داشت آبم میومد و تند تر تلمبه میزدم ولی نباید توی کسش میریختم میخواستم اخرین لحظات درش بیارم و لیلا فهمید و با دستاش محکم کمرو گرفت بود نگاه عجیبی داشت نتونستم کنترل کنم و تمام آبمو توی کسش ریختم این یک تجربه متفاوت بود ولی باز اون حال به سراغم اومد اون غم اون خلاء انگار دست بردار نیست با لیلا به حموم رفتیم و خودمونو شستیم تو این فاصله هیچ کدوم هیچ حرفی نمیزدیم هردو تو خودمون بودیم و بیشتر من ولی باید میپرسیدم چرا این کارو کرد و این کار میتونه به من و اون صدمه بزنه روی تختم رفتیم نزدیکای هشت بود از لیلا پرسیدم و اون فقط روشو ازم برگردوند و گفت باید زود برم تا برسم خونه وگرنه بابامو که میشناسی گفتم اخه این چه کاری بود اگه حامله بشی چی اخه تو چرا به هیچی فکر نمیکنی با یه لحن عجیب گفت خب بشم اگرم بشم خودم خواستم ولی خیالت راحت قرص انداختم فقط میخواستم تو بیشتر لذ ببری گفتم واقعا برای من بود این گفت اره بوسیدمش کمی از لبای هم بوسیدیم و گفتم مودب شده بودیا امروز نمیخواستم با ناراحتی و اون حالت خاموش از هم جدا بشیم گفت احمق یه بار خواستم مث آدم باهات حرف یزنم نشد اخه تو آدم نیستی خندید تو تو تو فرشته ای گریش گرفت بغلش کردم و چند بار بوسیدمش برای اولی بار بهش گفتم وقتی باهاتم حس آرامش و حس خوبی دارم بعد شنیدنش مثل فرفره پاشد منم پاشدم زود پرید بغلم و گفت فقط همینو میخوام تا نزدیکای خونش بردمش و رسوندمش و قتی برگشتم خونه بهمش مسیج داد گفت حالت اخرای سکس جوریه منو میترسونه چیزی ازم مخفی میکنی نمیدونم چرا گفتم ارهاون سمج تر شد تا بدونه گفتم دفعه بعد بهت میگم اگه خواستین دفعه بعد برای شما هم بگم نوشته

Date: March 21, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *