عشق یا تنفر

0 views
0%

سلام دوستان گلم من محمد هستم 24 ساله قد 180 اندام خوبی دارم و قیافمم بد نیس این اتفاق ماله دو ساله پیشه داستان من از جایی شروع میشه که داخل بیتالک با یه دختر به اسم مریم اشنا شدم اما قصد دوستی نداشتیم بیشتر به عنوان سرگرمی میشد بهش نگاه کرد بعد از دو ماه که از هم خبر نداشتیم بهم پی ام داد و شروع کرد حرف زدن بهم گفت سینگلی گفتم اره گفت یکی از دوستاش به اسم سارا عکس منو تو گوشیش دیده و از من خوشش اومده شماره سارا رو گرفتم و بهش پی ام دادم و با احوال پرسی گرمی روبرو شدم رابطه ما خیلی سریع داشت به جاهای خوب میرسید هر شب دو سه ساعت با هم حرف میزدیم تا این که قرار شد همو ببینیم قرار شد تو یکی از کافه های شهر همو ببینیم که مریم پیشنهاد داده بود من زود رسیده بودم و دل تو دلم نبود که الان میخوام سارا رو ببینم کسی تا به اون روز فقط عکسشو دیده بودم بالاخره لحظه موعود رسید و سارا خانوم اومد از سارا بگم قدش بین 160 تا 165 بود سینه های گرد 75 داشت کون برجسته اما صورتش از دور که دیدمش گفتم کیرت تو سگ چه زشته اما وقتی اومد نزدیک قیافه شیطون و بامزه ایی داشت که خیلی خوشم اومد بعد از سلام و احوال پرسی رفتیم تو کافه و دوتا نوشیدنی سفارش دادیم و شروع کردیم صحبت کردن قشنگ معلوم بود از هم خوشمون اومده بعد از دو ساعت که با هم بودیم خدافظی کردیم و قرار شد که فکر کنیم و به هم نظرامونو راجب همدیگه بگیم صد البته از هم خوشمون اومده بود یک هفته از قرار اول میگذشت که قرار دوم هم گزاشتیم اما این دفعه تو یه سفره خونه دنج نزدیک خونشون بود این دفعه من دیر رسیدم که دیدم روی یکی از تختا نشسته منتظر من بعد از سلام و احوال پرسی و معذرت خواهی بخاطر دیر رسیدن نشستیم و سفارش دادیم سفره خونه پارتیشن بندی شده بود و بین تختا با پلاستیک مات پوشیده شده بود نشستیم کنار هم سرشو گذاشت رو شونم و شروع کردیم صحبت کردن یک لحظه فیس تو فیس شدیم و لبامون رفت تو لب هم اون روز انقدر لب گرفتیم که از لب زده شدم اون روزم تموم شد یک ماه میشد که با هم بودیم که اون روز رسید اون روز تولد یکی از بهترین دوستام بود با اکیپ خودمون که چهار نفر بودیم پسر برنامه باغ ریخته بودیم ساعت 10 صبح رفتیم باغ صبحونه خوردیم رفتیم استخر تا 2 یا 3 اومدیم بیرون رفتیم پایه میز نشستیم و شروع کردیم مشروب خوردن ساعت 8 به سارا پی ام دادم گفتم کجایی گفت خونه دختر خالم هستم شوهرش رفته باغ شبم نمیاد یه لحظه تو کونم عروسی شد و یه شور خاصی داشتم بهش گفتم میخوای شب بیام پیشت در کمال ناباوری گفت میتونی شب بمونی دیگه سر از پا نمیشناختم گفتم اره عزیزم چرا که نه گفت اوکی پس ادرس رو میفرستم ساعت 12 اینجا باش گفتم چشم قربان کس لیسی اون شب دوتا از دوستام خراب کردن بردیمشون درمانگاه تا ساعت 12 درمانگاه بودیم دوستم گفت میرسونمت دمش گرم منو رسوند دم در خونشون بهش گفتم اگه صبح تا ساعت 10 زنگت نزدم به پلیس خبر بده خداحافظی کردیمو من رفتم دم در خونشون زنگ زدم یه خونه یک طبقه بود وقتی سارا رو دیدم نشناختمش یک ارایشه زیبایی کرده بود که با دیدنش همه دلشوره هام از بین رفت با یک تاپ قرمز که چاک سینه هاش قشنگ معلوم بود و یه شرتک سفید اومده بود دم در تا دیدمش یه بوس از لبش کردم و رفتم داخل وقتی وارد سالن شدم تشک دو نفره ایی رو دیدم که با نور چراغ خواب روشن شده بود دیگه طاقت نیاوردم و بقلش کردم و شروع کردیم لب گرفتن وایییییییی چه لبای نرم و گرمی داشت خوابوندمش رو تشک خودمم کنارش خجالت میکشیدم برم سمت سینه هاش اما شهوتی شده بودم اروم دستمو بردم سمت سینه هاش به خنده گفت میخوای چکار کنی گفتم گرسنمه شیر میخوام و یکی از سینه هاشو بیرون اوردم که با مخالفت مواجه نشد شروع کردم به خوردن سینه هاش اه و نالش رفته بود بالا به گفته خودش دختر خالش تو اتاق خوابه درو هم بسته اروم اروم رفتم سمت کسش با دستم کسشو از رو شرتک جینش میمالیدم اما به خاطر ضخامت زیاد بین دستم و کسش زیاد بهش حال نمیداد که شروع کردم باز کردن دکمه های شرتکش وقتی شرتشو در اوردم با یه شرت قرمز که با سوتینش ست بود مواجه شدم از روز شرتش شروع کردم خوردن کسش هر از گاهی هم رونای گوشتیشو گاز میگرفتم وای که چه رونایی داشت داشت دیوونه میشد دیگه که شرتشو هم در اوردم که گفت منو لخت کردی خودت لباس تنته دیدم حق داره شروع کردم لباسامو در اوردن فقط یه شرت پام بود شرتشو با دندون در اوردم یه کس قرمز اینجوری دیدم اول بوش کردم دیدم بوی گل میده وای عاشق بوش شده بودم شروع کردم خوردن کسش سکوت خونه رو صدای اه اه و نفسای سارا شکسته بود حدود 10 دقیقه کسشو میخوردم عاشق کس لیسی هستم که تو این 10 دقیقه سارا 2بار ارضا شد شرتمو در اوردم کیر من 18 سانته و کلفتیشم خوبه بهش گفتم از جلو راه داره که گفت حلقویه تو کونم عروسی شد که دیگه نمیخواد التماس کنم بزاره از کون بکنمش یه تف کوچیک زدم سر کیرم و اروم هل دادم داخل واییییییییی مثل جهنم داغ بود و تنگ نصف بیشتر کیرم رفته بود تو که گفت دیگه نرو منم شروع کردم تلمبه زدن بخاطر الکلی که خورده بودم مطمین بودم ابم به این زودیا نمیاد پس با خیال راحت تلمبه میزدم بعد 5 دقیقه تلمه زدن سگی خوابید که دوباره کردم تو کسش و شروع کردم تلمبه زدن صدای سارا روانیم کرده بود انقدر این دختر حشری بود که نگو و نپرس اه اه هاش دیگه داشت تبدیل میشد به جیغای کوتاه بعد چند مین خستم شد رو کمر خوابیدم بدون این که چیزی بگم شروع کرد ساک زدن خیلی حرفه ایی ساک میزد بعد خودش اومد نشست رو کیرم و بالا پایین میشد فک کنم 6 یا 7 دقیقه بالا پایین میشد که بلندش کردم دستمو زیر رونش گرفتم و تو هوا نگهش داشتم و شروع کردم تلمبه زدن خیلی حال میداد اما درد بدی تو پام اذییتم میکرد که منصرف شدم از این پوزیشن به صورت سگی خابوندمش گفتم قمبل کن قمبل کرد یه سوراخ قهوه ایی کم رنگ پدیدار شد گفتم تیری تو تاریکی بندازم شروع کردم با سوراخ کونش ور رفتن انگشت اولو که کردم تو یه جیغ کوچیک کشید و خودشو داد جلو و گفت چکار میکنی دیوونه یکم کس لیسی کردم و گفتم تو شل بگیر اگه دردت اومد ادامه نمیدم با کلی کلاچ ترمز دوتا از انگشتامو تو کونش کردم از رفتارشم معلوم بود بدش نیومده انگشتامو در اوردم یه تف جانانه زدم سر کیرم و اروم اروم هلش دادم تو کونش این اتفاق نیم ساعت طول کشید اروم اروم سرعت تلمه زدنم سریع تر میشد و صدای سارا هزار برابر بعد از 15 دقیقه تلمبه زدن احساس کردم ابم داره میاد که همشو خالی کردم تو کونه گردش تو این مدت 3 بار دیگه ارضا شد منم که از صبح زود بیدار بودم خستگی عجیبی داشتم کنارش دراز کشیدم رو شکم خوابیده بود و منو نگاه میکرد من اونو بلند شد رفت دستشویی و برگشت لخت کنارم دراز کشید سرش رو بازوم بود و با موهاش بازی میکردم که خوابمون برد ساعت 9 بیدارم کرد یه صبحانه مشتی خوردیم که دیدم در اتاق دختر خالش بازه پرسیدم گفت ساعت7 رفته سر کار ساعت حدودای 10 بود که خداحافظی کردم بخاطر مسایل امنیتی از اون روز 20 روز میگذشت که مریم پی ام داد شوهر سارا اومده و بهش شک کرده نمیتونه بهم پی ام بده دنیا رو سرم خراب شد گفتم مگه شوهر داره فهمید سوتی داده گفت مگه نمیدونستی گفتم نه ظاهرا شوهرش تو پالایشگاه عسلویه کار میکرده 15 روز شیراز 15 روز اونجا باور که نکردم اما وقتی اسکرین شات فرستاد باور کردم و رفتم هر چی از دهنم در میومد بهش گفتم اما هیچ وقت نخوندش و بلاکم کرد از کسی که یه روز دوستش داشتم الان دیگه متنفر شده بودم از اون موقع به بعد منم لاشی شدم معذرت میخوام اگه طولانی بود فقط میخواستم کامل بگم اگر غلط املایی هم داشتم معذرت میخوام اخه داستان اولمه نوشته

Date: August 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *