سلام هیربد هستم میخوام از اولش شروع کنم الان بیست یک سالمه اما این خاطره ماله 4 سال پیشه از بچگی رابطه ام با خاله ام خیلی خوب بود خیلی دوسم داشت و خیلی دوسش داشتم ازم 24 سال بزرگتره خالم متاهله و دوتا دختر هم داره از بچگی خیلی چیزارو به خالم میگفتم اما به مامانم نمیگفتم حتی 15 سالم که شد اونم خیلی باهام دردودل میکرد شوهر خالم از نظر مالی و خیلی خوب بود فقط از نظر عاطفی بعضا جنسی اصلا یک زن رو درک نمی کرد اینارو خالم بهم گفته بود خیلی دلم براش میسوخت یواش یواش زندگیشون یجوری شد که طلاق عاطفی گرفتن یعنی فقط همخونه بودن یه نکته ی جالب این بود که خالم هر وقت هر جا شب مهمون میشد باید تنها توی یه اتاق می خوابید که بعدها فهمیدم به خاطر اینه که شب ها عادت داره فقط یه شرت پاش باشه حتی توی سردترین هوای سال خالم توی یه شهر دیگه زندگی می کرد خیلی دوسش داشتم یه بار سره یه قضیه ای باهاش قهر بودم اون موقع خالم خونه ما بود خونه ی ما توی منطقه سردی بود نسبتا اما خونمون امکانات گرمایشی خوبی داشت تا اینکه روزه جمعه خانوادم میخواستن برن به ویلایی که داشتیم ویلامون توی یه منطقه کوهستانی فوق العاده سرد بود برای برف بازی میخواستن برن من و خالم باهم صحبت نمی کردیم و این برای جفتمون سخت بود تا اینکه شب شد خانوادم زنگ زدن و گفتن به خاطر کولاک نمیتونن اون روز بيان و فردا میان شب هوا سرد بود مامانم به خاطر اون قضیه همیشه کلفت ترین پتوی خونه رو میداد به خاله ام خاله بدون بچه هاش و شوهرش اومده بود خونمون شب ساعت حدود 2 بود خاله ام اون شب چون مامان بابام نبودن رفت روی تخت اونا خوابید بین خواب و بیداری بودم رفتم توی اتاقش احساس کردم بیداره بیدار هم بود گفتم خاله گفت جونم گفتم بیام پیشت بخوابم خیلی سرده هوا گفت بیا وقتی رفتیم کنارش کشیدمش تو بغلم تازه یادم افتاد اون موقع که خالم شبا فقط با یه شرت میخوابه دستم دقیقا زیره سینه های 75 خاله ام بود پوست سفیدش توی شب برق میزد اون موقع 17 سالم بود طبیعی بود تحریک شم دستاش رو گذاشته بود روی دستام ازم پرسید چرا باهام قهر بودی براش توضیح دادم و ازش عذرخواهی کردم لبام رو گذاشتم پشت گردنش برگشت به سمتم بغلم کرد سینه هاش چسبیده بود به بدنم دیگه سرمای هوا رو احساس نمیکردم خواب کاملا از سرم پریده بود دستاش رو شونه ام و کمرم بودم دستای من دقیقا یکم بالاتر از باسنش بود نتونستم تحمل کنم دیگه گردنشو میخوردم که صداش نشون میداد لذت میبره سرمو گرفت توی دستاش و لبامو با ولع می خورد باسنشو میمالیدم درگوشم گفت دوست دارم هیربد گفتم منم همینطور کیرم کاملا بلند شده بود تیشرتمو در آورد از تنم زبونشو روی بالاتنه ام می کشید بدنم تو پر بود چون از 14 سالگی باشگاه بدنسازی میرفتم آوردمش بالا و لباشو گاز گرفتم سینه هاش تو دستم بود چشاش بسته بود خیلی آروم گفت بسه دیگه بکن منو خواهش میکنم ازت گفتم چشم چجوری دوست داری گفت نمیتونم تو چشات نگاه کنم به پهلو میخوابم بکن توش به پهلو خوابید کیرمو آروم بردم توی کسه داغ و خیسش نفسش داشت بند میومد از لذت آروم تلمبه میزدم با دستام سینه هاشو میمالیدم وقتی که نوکشو فشار میدادم دیوونه میشد بعد از حدود سه دقیقه احساس کردم دارم ارضا میشم که نزاشتم آبم بیاد و برای چند ثانیه تلمبه نزدم که خالم جیغ زد تورو خدا بکن منو جرم بده هیربد خواهش میکنم ازت خالتو جر بده کیرمو تا ته کردم تو کسش و با بیشترین شدت تلمبه میزدم با دستم چوچولشو مالیدم که جیغ بلندی کشید و آبش با فشار پاشید رو کیرم خیلی حشری بودم همچنان تلمبه میزدم که آبه منم اومد برای چند دقیقه تو همون حالت بی حرکت بودیم بلندشد اومد روم لبامو برای حدود5 6 دقیقه خورد بهم نگاه کرد و گفت بازم میخوام توانم کم بود اما نمیخواستم نشون بدم که کم آوردم کیرمو گرفت تو دستش کلی باهاش بازی کرد ناگفته نمونه که قبلش رفتم دستشویی بعد از 10 دقیقه بالاخره سیخ شد یکم توف زد بهش و با حرکت غیر منتظره ای نشست روش بعد از 10 دقیقه ازش خواستم پوزیشنو عوض کنیم دوباره داغ شده بود بهم گفت میخوام سگی بکنی منو میخوام با تلمبه هات بدنم بلرزه کردم تو کسش صداش همه جارو برداشته بود بعد از 5 دقیقه ازم خواست که موهاشو بگیرم تو دستم باورم نمیشد که این همون خاله ی آروم و مهربونم باشه بعد از چند دقیقه آبم اومد اون دوبار ارضا شده بود جونی تو بدن هیچکدوممون نمونده بود از اون به بعد خالم دیگه نزاشت سکس کنیم اما لب میگیرم ازش بعدا براتون تعریف میکنم که چجوری تونستم توی استخر مخشو راضیش کنم نوشته هیربد
0 views
Date: August 23, 2018