علاقه ام به ماشین و فرناز باتجربه

0 views
0%

تقریبا پونزده سالم بود بدنم هنوز بالغ نشده بود بی مو و کال بودم تصویر مبهمی از رابطه ی دختر و پسر داشتم و چیز زیادی نمیدونستم کلا پسر ساده و آرومی بودم با ظاهر معمولی و لاغر اما خیلی بیبی فیس اون روز مثل هر سه شنبه بعد مدرسه باید کلاس زبان میرفتم از منیریه وارد ولیعصر شدم و آهنگ هم تو گوشم بود با ام پی فور و منتظر ماشین برای تجریش بر خلاف همیشه ماشین نبود و چند دقیقا وایسادم و بعد حرکت کردم به سمت ایستگاه اتوبوس همینجوری تو ولیعصر کنار خیابون میرفتم دیگه حتی به ماشینا هم نگاه نمیکردم و همینجوری میرفتم احساس کردم یه ماشین شاستی بلند آخرین مدل بغلم ایستاد خیلی اون ماشینو دوست داشتم و کلا عشق ماشین بودم و همیشه پولدار ها برام جالب بودن و فکر میکردم اینایی که پشت ماشین مدل بالان آدم های خاصی ان و کلا تفکرم اونجوری بود تو بچگی با بوق ماشین به خودم اومدم یه خانم از توش بهم گفت آقا پسر رفتم سمتش و گفتم بله خانم مسن با لباس های شیکی بود حدودا پنجاه ساله با موهای روشن و ظاهر خوب گفت یه لحظه سوار میشی کارت دارم با توجه به اینکه ترسیدم که بدزدتم اما عشق به ماشین مدل بالا و کنجکاوی به عقلم غلبه کرد و سوار شدم نشستم کنارش گفتم بله خانمه بهم یه لبخند زد و گفت علیک سلام گفتم ببخشید سلام محو ماشین بودم و اونم فهمید اما به روم نیاورد گفتم بله چیکارم داشتین گفت آخه پسر گل هنذفیری گذاشتی تو گوشت داری کنار خیابون به این شلوغی میری نمیگی خدایی نکرده ماشین بزنه بهت اونوقت پدر مادرت چکار کنن گفتم مگه کار خطرناکیه خندید و گفت خب پسر خوب معلومه خطرناکه خیلی از موتورا و ماشینا توقع دارن تو صدای بوقشونو بشنوی و کنار بری گفتم حق با شماس ممنون گفت نیاز به تشکر نیست عزیزم من خودمو جای مامانت گذاشتم گفتم اوهوم گفت اسمت چیه گفتم آرمین گفت خوشوقتم منم فرناز دست داد باهام و سرمو پایین انداختم و کمی به ماشین نگاه کردم گفت چیه عزیزم ماشین برات جذابه گفتم بله خیلی و توضیح دادم گفت ای جان خب میخوای بریم یه جای خلوت یکم باهاش رانندگی کنی گفتم مزاحم نمیشم من بلد نیستم رانندگی لپمو محکم کشید و گفت مزاحم چیه پسر گل نزنی این حرفو دیگه ها معلومه که پسر خوب و مودبی هستی پس بریم گفتم دوس دارم گفت پس حرف نباشه گازشو گرفت و رفتیم تو راه بهم نگاه میکرد و لبخند میزد و سعی میکرد راجب چیزایی که دوس دارم باهام حرف بزنه بهم گفت کجا میرفتی گفتم کلاس زبان گفت عه وا غیبت نخوری عزیزم گفتم نه یه بهونه ای میارم ماشین مهمتره خندید و گفت ای شیطون و دستی هم به سرم کشید رسیدیم تو یکی از محله های شمال تهران خونه های ویلایی گفت عزیزم تو نهار خوردی گفتم نه گفت عه وا ساعت یک و نیمه از صبحم که بیدار بودی دل ضعفه میگیری گفتم عب نداره گفت چی عیبی نداره بیا ببینم ما خونمون اون وره بریم یه چیزی بخوریم منم گرسنمه بعد بریم قام قام منظورش رانندگی بود خندیدم و قبول کردم ماشین رو پارک کرد و وارد خونه شدیم یه آپارتمان بزرگ و فوق شیک که تو عمرم تو فیلما هم ندیده بودم بهم گفت عزیزم راحت باش رفت داخل اتاق و با یه تاپ و دامن اومد بیرون با اون سن پاهای زیبا و بلوری داشت و با دمپایی و پاهای زیباش خود نمایی میکرد از داخل یخچال چیکن استروگانف در آورد و گذاشت داخل مایکرویو و گرمش کرد با سالاد خارجی و آبمیوه میز نهارو چید و گفت بیا گل پسر بخور ببینم شروع کردیم به غذا خوردن و با هم حرف میزدیم تو حین غذا خوردن غذا که تموم شد خواستم برای تشکر ظرفارو بشورم که گفت تو چه پسر گلی هستی اما نیازی نیست ماشین ظرفشور هست بیا بریم یکم استراحت کنیم گفتم پس ماشین دستمو گرفت و گفت بیا عزیزدلم عجله نکن رفتیم تو اتاق خواب و گفت یکم استراحت کن عزیزم من ماشینای از اونی که دیدی قشنگ ترم دارم اما باید زنگ بزنم برام بیارن یکیشون فقط تو پارکینگه گفتم ینی اون قرمزه هم مال شما بود گفت بله عزیزم قشنگ ترشم دارم لبخند زدم و گفت ای جونم رو تخت دراز کشیدم واقعا هم خسته بودم بعد چند دقیقه با آیس پک اومد پیشم و گفت بیا آیس پک بخوریم و خوابید کنارم شروع به خوردن کردیم دستشو گذاشت رو شونم و گفت معلومه حسابی دویدی تو مدرسه ها کلی خسته ای بذار ماساژت بدم گفتم نه ممنون گفت بیا عزیزم دیگه حرف نباشه دراز کشیدم کمی کمرمو مالید بیشتر نوازش میکرد تا بماله یه جوری شدم نوک انگشتاشو بغل رون پام میکشید و گاهی دستش به دودولم میخورد یه جوری شدم هیچی نمیتونستم بگم چون هم حس عجیبی داشتم که دلم میخواست بیشتر دستش به اونجام بخوره هم خجالت میکشیدم آروم آروم دستشو بیشتر رو دودولم میمالید و حالمو خراب کرد نفسام تند شد دیگه دستش فقط رو اونجام بود و میمالید هیچ حرفی نمیزدیم صدای نفس نفس و لرزش های منو مالوندن اونجام از روی شلوار بهم نزدیکتر شد لبهاشو گذاشت رو گردنم و هم دودولمو میمالید و گیردنمو میبوسید و میلیسید یکم که مالید دستشو برد توی شرتم و قشنگ گرفت تو دستش کیرمو یکم مالید یه حس عجیبی داشتم انگار برام جذاب ترین آدم زمین شده بود خیلی هم خوب میمالید و حرفه ای چشمامو کامل بسته بودم نمیخواستم باهاش رو به رو شم اما اون نگام میکرد شلوار و شرتمو کامل کشید پایین منمو پاهای ظریف نوجوانانم و کیر پونزده سانتی نازک و سفید با تخمای کوچولوم اومد سمتم بهم گفت ببینمت چشام بسته بود دودولمو گرفت گفت ببینم چشماتو چشمامو باز کردم موهاش ریخته بود دور گردنش و سن بالا اما آرامش و جذابیت و اعتماد به نفس عالیش منو دیوونه کرده بود تو چشمام نگاه کرد لبخند زد و گفت حال میکنی خوشگل پسر گفتم بله خیلی اومد جلو گفت جووون گفت تو باید مال من بشی آرمین اومد جلو و لبهاشو گذاشت رو لبام دستاش تو موهام تو دستش بودم خیلی خوب لبامو میخورد اولین بارم بود با یه خانم پنجاه ساله لب میدادم قبلا با دختر خالم لب بازی کرده بودم اما الان حسش متفاوت بود یکم لبامو خورد منو خوابوند و نوک سینه هامو میک میزد با یه آرامش و ظرافت و مهربونی خاصی برام میخورم سینه هامو و میگفت جونم به تو پسر قند عسل یکم که خورد اومد پایین شکممو خورد و لباهاشو گذاشت رو کیرم و گفت جوون چه نقلی و گرمه یوهو کلشو کرد تو دهنشو مثل آب نبات میک میزد یه حس پروازی داشتم انگار رو ابرا بودم خیسی و گرمی زبونش منو مست کرد تخمامو میمالید و کیرمو میخورد تخمامو میخورد کیرمو میمالید گاهی کیرمو با لبهاش گاز میگرد تف زیاد روش میریخت اما مراقب بود آبم نیاد هر موقع داشت میومد با دندونش بغل رونمو گاز میگرفت دردم میومد و از تحریکم کم میشد بلند شد لباس و سوتینشو درآورد دوتا ممه ی تقریبا سفت با سایز فک کنم الان بشه گفت هفتاد و پنج انداخت جلوم کمی لک داشت اما سیخ و سفت گفت بیا بهت شیر بدم گلم رفتم جلو گفت بخور اما دندونت نخوره بهش عین آب نبات شروع کردم به میک زدن آه و اوه میکرد میگفت جوون شیر بخور بعد چند دقیقه شرتشو درآورد و کامل لخت شد فقط جوراب های بلند مشکی پاش بود کلا تنش لخت بود یه کس قرمز و سفید گوشتی کاملا بدون مو انداخت جلوم موهامو ناز کرد صورتمو نزدیک کسش کرد و گفت بخورش فدات شم بهم حال بده گفتم نمیتونم گفت چرا گلم با بچگی و سادگیم گفتم ممکنه جیش کنی تو دهنم اومد جلو بوسم کرد و گفت من چرا باید همچین کاری با توی گل پسر بکنم بیا بخورش یکم کسمو بخوری خوشت میاد زبونمو روش گذاشتم و شروع کردم به خوردن آه و اوهش بلند شد میگفت بخووور بخور آرمین کسمو بخووور کس فرناز رو منم تند تند میک میزدم و فرناز موهامو ناز میکرد و میگفت بخور قربون اون لب و دهن کوچولوت بشم یه لحظه دندونم خورد که به شوخی گوشمو گرفت گفت ای پسر بی ادب بعد خندید و گفت دندون نزن جیگر بازم میخوردم میگفت زبونتو لاش بچرخون و آب کسمو بخور منم میخوردم بلند شد و منو خوابوند و نشست رو دهنم کیر منو میمالید با تف و منم کسشو میخوردم و کونش رو بو میکردم میگفت دوس داری خوشمزس کس و کونم خوشت اومده فقط میگفتم اوهوم و میگفت جووون بلند شد از روم شصت و نه شدم کیر و کس همو میخوردیم بازم بعد ده دقیقه بلند شد کسشو حسابی مالید منو خوابوند کسشو گذاشت رو کیرم یکم مالوند و نشست رو کیرم تا حالا اونقد تحریک نشده بودم کیرم تو کس گرم و نرمش آروم بود تند تند شروع کرد به تلمه زدن نوک سینمو نیشگون میگرفت از درد آبم نیاد و تند تند کسش رو روی کیرم میکوبید که کامل بره کسش تو کیرم بعد هفت هشت دقیقه تلمبه زدن تمام بدنم لرزید لذتم به اوج رسید و ارضا شدم آب کمی که از کیرم اومد ریخت تو کسش گفتم وایییی چه خوب بود اما همچنان کمر میزد گفتم بسه گفت الان سیخ میکنی سیخ شد و تلمبه های وحشتناک شالاپ شلوپ رو کیرم میزد و کیرم تا ته تو کسش میرفت بعد ده دقیقه دوباره ارضا شدم و لرزیدم اما همچنان ادامه داشت کارش منو میبوسید و تلمبه میزد کمرم خالی خالی و بیحال بودم یک ربع رو کیرم کمر زد و این بار دوتایی با هم ارضا شدیم فرناز لرزید جیغ زد و منو سفت بغل کردو بوسید و ارضا شد تا ده دقیقه سفت تو بغل هم بودیم و منو بوس میکرد و قربون صدقم میرفت بلند شدم کمرم خالی و حالم بد بود حال بدمو فهمید و گفت ببخشید دورت بگردم خیلی کسم به کیر نقلیت نیاز داشت لبامو بوسید و برام معجون آورد از تو یخچال گفت بخور جون بگیری آرمین جونم خوردم یکم فرناز اومد منو محکم بوسید و گفت کاش تو همسایه ی من بودی روزی سه بار باهات ارضا میشدم گفتم خب من بیچاره میمردم که بغلم کرد و گفت جووون قوبونت بشم کوچولو کم کم قوی میشه کمرت بعد چند ساعت منو برد و رسوند نزدیک خونه و جمعه هم منو برد و به قولش وفا کرد و ماشین داد سوار شدم که همون شبشم سکس کردیم که پنج بار منو ارضا کرد اما برام یه کفش فوق العاده ی ورزشی کادو خریده بود بعد بهم گفت میخوام برات پلی استیشن و گوشی هم بخرم اما باید فکر کنی یه جوری به مامانت اینا بگی نفهمن که بغلش کردم و هزار بار بوسیدمش عین یه فرشته ی مهربون و تکیه گاهم شده بود از اون ماجرا پنج سال میگذره الان بیست سالمه و هنوزم باهم دورادور رابطه داریم و ماهی یک تا پنج بار سکس میکنیم و با همیم و فرناز هم تو خیلی چیزها کمکم کرده و واقعا عاشقانه دوستش دارم و ازش ممنونم و خیلی با ارزشه برام به عنوان فرشته ی شادی و نجاتم میدونمش و حتی با بغضش گریم میگیره انقد که دوسش دارم و اون دوستم داره نوشته

Date: November 3, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *