سلام دوستای حشری گلم داستان من مربوط میشه به اولین سکس زندگیم اونم با کسی ک آرزوش رو داشتم عمه خانوم گوشتیم ک اسمش زهره بود اسم خودم هم حمید و 19 سالمه تعریف از خود هم نمیکنم قدم بلنده ولی لاغرم عمه جونم هم 30 سالشه اما هنوز مجرده یه دختر گوشتی و تقریبا قد بلند با سینه های و کس و کون تپل البته یکم هم شکم داره عشقم داستان من مربوط میشه به اول تابستون96 ینی تقریبا سه چهار ماه پیش که خونوادم پدرومادروداداش کوچیکم رفتن شهرستان و من چون تازه کار پیدا کرده بودم باهاشون نرفتم اتفاقا عمه ی من هم ک شهرستان زندگی میکنه اون هفته اومده بود خونه اون یکی عمم ک شهرک کناری ما هستن خلاصه وقتی باخبر شد ک خونه ما کسی نیست گفت که امشب میام اونجا و واست شام درست میکنم و اینا دیگه بلخره پسر وقتی تو خونه تنهاس حس این کار ها رو نداره خلاصه دم غروب شد و اون اومد منم تو کونم عروسی بود ک عشقم و دیدم یه شلوار لی روشن تنگ پوشیده بود با یه مانتو سیاه ک نه تنگ بود و نه گشاد و تا یه وجب بالای زانوش بود با صورت آرایش کرده و بازم با دیدنش حشر من صدبرابر شد با هم یه روبوسی گرم کردیم و اومد نشست و منم دوتا شربت و اوردم و نشستم کنارش راستش من آدم کم حرفی ام و زیاد نمیتونم سر صحبت و باز کنم و اون بیشتر حرف میزد خلاصه خواست خونه رو جمع کنه ک نذاشتم و گفتم استراحت کنه خودم خونه رو جمع میکنم اونم به زور قانع شد و رفت ک لباس عوض کنه وقتی از اتاق اومد بیرون یه شلوار نخی مشکی خیلی تنگ داشت و یه تیشرت تنگ سفید ک بدجوری سکسیش کرده بود من خودمو عادی نشون دادم ولی با دیدنش واقعا به اوج شهوت رسیده بودم بهش گفتم تو اتاق بخوابه راحت باشه ک گفت نه رو مبل میشینه و تلویزیون نگاه میکنه اون لم داد رو مبل و منم مشغول جمع کردن کثافت کاری های تو خونه بودم ک بعد از بیست دقیقه صدای خروپفشو شنیدم دیدم فرصت مناسبیه سریع کارارو جمع و جور کردم و رفتم بالاسرش واستادم یکی دوتا تکون به بدنش دادم و هیییج تکونی نخورد و بیدار نشد خیلی خرکیف بودم همون لحظه کیرم و دراوردم و اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم جلوش رو زانو نشستم و یه بوس از خط سینه هاش گرفتم مست مست بودم و بعد صورتمو بردم جلوی کسش و بو میکردم و از رو شلوار لیس میزدم دیدم بیدار نمیشه خداروشکر کیرمو گذاشتم رو سینه هاشو میمالوندم و با دستمم کسش رو میمالوندم و بعد کیرمو رو کسش میمالوندم و با دستم سینشو طاقتم داشت تموم میشد دستم و انداختم آروم زیر شلوار و بعدم ب زحمت زیر شورتش و دستم و رسوندم ب کسش وقتی داغیش و حس کردم مردم از شهوت و دیگه بی اختیار محکم کسش رو فشار دادم یهو دیدم از جاش پرید و تا فهمید چی به چیه هلم داد عقب و شروع کرد داد و بیداد منم که عقلمو از دست داده بودم میگفتم عمه چیزی نمیشه خواهش میکنم باهام راه بیا و اونم با حالت بغض میگفت من عمتم خجالت بکش و این حرفاو منم دیگه حرفی نزدم و مث سگ پشیمون شدم و رفتم یه گوشه که فقط نبینمش اونم دیگه هیچ کاری نکرد موقع شام منو صدا زد اما من از تو اتاق جم نخوردم هنوز تو کف گهی بودم ک خوردم بعد از چن بار صدا زدن اومد تو اتاق و با حالتی مهربانانه گفت که من فراموش میکنم تو هم دیگه بهش فکر نکن و بیا شامتو بخور منم بعد کلی من و مت بهش گفتم آخه عمه جون من نمیتونم بهت فکر نکنم اونم دوباره با حالتی جدی گفت که سریع بیا سفره بازه رفتم و هرجوری شده شام رو خوردم و برای اینکه تشکر کرده باشم ظرف هارو جمع کردم و چس کن و زدم تو برق و رفتم که بشورمشون که با خنده اومد و گفت بیا برو اونور بابا خودم میشورم برو خودتو لوس نکن ک منم ی خنده ای کردم و اومدم بیرون از آشپزخونه وقتی موقع ظرف شستن دوباره بدن سکسیش و از پشت دیدم گفتم من نمیتونم از خیر این کس بگذرم آروم رفتم پشت سرش خودم و جسبوندم بهش دستمو انداختم رو سینه هاش و لبامو چسبوندم به گردنش اومد خودشو ازم جدا کنه که با یه حالت کلافگی گفتم زهره تو رو خدا اذیت نکن بذار کارمو بکنم چیزی ک ازت کم نمیشه این همه ناز برا چیه آخه چندثانیه ساکت و متفکر نگام کرد اما من این سکوت و شکستم و نفس داغم و درگوشش ول کردم و گفتم عاشقتم و لبم و گذاشتم رو لباش و شروع کردم مالیدن بدنش دیگه رام رام شده بود و منم خوشحال و سرخوش کشوندمش سمت مبل و سریع تیشرتشو کندمو هلش دادم رو مبل تو چشمای اونم شهوت و میخوندم افتادم به جون سینه هاش یواش یواش صدای ناله هاش داشت بلند میشد ک با دو دستش سرم رو گرفت هل داد پایین و منم با یه لبخند بهش گفتم ای به چشششم و اونم یه خنده شهوتی سر داد ک دیوونه ترم کرد شلوار و شرتشو باهم کشیدم پایین و چسبیدم به کسش اون رو مبل لم داده بود و من کسش رو میخوردن و دو دستم هم رو سینه هاش بود پایان قسمت اول دوست نداشتم اگه کسی حس میکنه داستانم کسشره ادامش بدم پس ادامه داستان بستگی به میل شما داره مرسی که خوندین نوشته
0 views
Date: August 23, 2018