عموی پست فطرت

0 views
0%

سلام من یه دختر ۲۰ ساله با اندام تپل و سینه های ۹۰ و باسن بزرگم داستان برمیگرده به وقتی که ۹ سالم بودم چون من از لحاظ قد و هیکل از تموم هم سن و سالام درشت تر بودم همیشه سعی میکردم لباسای پوشیده تری بپوشم اون زمان خونه ی ما خیلی دورتر خونه ی پدربزرگم بود من ۶ تا عمو دارم که همه جوونن و آخریش که اسمشو میذاریم سعید ده سال از من بزرگتره و همیشه باهاش صمیمی بودم خب بریم سر اصل ماجرا عروسی عمه ام نزدیک بود و همه مشغول کمک به مادربزگم بودن مامان بعضی شبا تا دیروقت خونه ی مادربزرگ میموند و چون محیط شلوغ بود و منم فوق العاده شر بودم منو نمیبرد یه شب قرار شد که دیر برگردن خونه برای همین سعید اومد پیشم تا تنها نمونم همه چیز عادی بود تا وقتی که ساعت هشت و نیم شد و من بخاطر فعالیت زیادم خواستم بخوابم تو خواب بودم که متوجه شدم یه چیزی لای پاهامه ترسیدم و شک زده از جا کنده شدم که عمو رو دیدم که با قیافه ی ترسیده داره نگام میکنه و کیرش بیرونه همونجوری مات نگاهش میکردم بالاخره یه چیزایی از سکس میدونستم وفهمیدم ک داشت چیکار میکرد یهو عمو به خودش اومد خودشو جمع کرد و اومد بغلم کرد سعی کردم پسش بزنم ترسیده بودم انگار یه کار بی نهایت بد انجام دادم اونم سعی میکرد با حرفاش آرومم کنه و میگفت دیگه کاریت ندارم بیا بغلم بخواب یکم آروم شدم منو بغلش دراز کرد و موهامو ناز میکرد گردنمو ناز میکرد و میبوسید هم استرس داشتم هم خوشم میومد میگفت میخوای یه کاری کنیم که خیلی خوشت بیاد مثل مامان بابا ها با تموم بچگیم میفهمیدم منظورش رو نزدیک ده سالم بود هیچی نگفتم که دستاشو برد زیر لباسم و سینه های تازه نوک زدمو گرفت توی دستش و نوکشو میمالید برای منی که تا حالا دست کسی به سینه هام نخورده بود لذن خیلی زیادی داشت حس میکردم کسم قلقلکش میاد عمو بلوزمو که یه تیشرت آبی بود درآورد و شروع کرد ب خوردن نوک سینه هام من فقط نفس نفس میزدم و دوس داشتم همینجوری بخورتش که یهو دستشو برد زیر شلوارم و کسمو مالید یه وای بلند گفتم که عمو سریع لبمو بوس کرد لختم کرد و گفت میخوام امشب شوهر بشم برات قول بده زن خوبی باشی فقط سرمو تکون دادم کیرشو کمی تف زد و اومد روم جوری کیرشو تنظیم کرد که لای کسم بود و به چوچولم میخورد محکم گردنشو گرفته بودم و سرشو میکشیدم که سینمو بخوره اونم تند تند لاپایی میزد و من پاهامو بهم فشار میدادم تا اینکه حس کردم لای کسم خیسه و عمو آروم تر لاپایی میزنه چند لحظه صبر کرد و دوباره منو بوسید بعد برم گردوند و چهار دست و پا منو نشوند کیرشو لای لمبرای کونم میکشید و میگفت جوووون چه کونی کاش میشد جرش بدم زن خشگلم کاش کستو میکردم عموووویی همینجوری حرفای حشری میزد وکیرشو لای کونم تکون میداد و سرشو فشار میداد توی کونم که خیلی درد داشت و نمیذاشتم بیشتر فشار بده گفتم نکن عمو درد میکنه گفت بخاطر عمویی تحمل کن مگه دوسم نداری مگه زنم نیستی پس بذار بکنمت کس من انقد فشار میداد که دردم میگرفت و میخواستم پاشم ک نذاشت و قفلم کرد درسته هیکلم مثل ۱۷ ساله ها بود ولی تحمل درد نداشتم اونم منو قفل کرده بود از شهوت زیاد چشاش کور شده بود و اشکامو نمیدید فقط کیرشو تف زده بود و فشار میداد توی کونم فقط سرش رفته بود تو کونم و من جیغ میزدم که با دستش دهنمو گرفته بود هی عقب جلو کرد که سر کیرش راحت جاافتاد تو کونم و حالا همشو فرستاد توش کونم میسوخت و انگار پاره شده بود اما نامرد دست برنمیداشت و بیشتر فشار میداد انگار اشکام و دردم تحریکش میکرد که محکمتر فشار بده و تلمبه بزنه ده دقیقه همینجور تلمبه زد و جون جون میکرد که حس کردم توی کونم داغ داغ شد و بدتر سوخت بعد ولم کرد و دراز کشید منم خودمو جمع کردم و از ترس سکس دوباره رفتم توی حموم و درو قفل کردم یک ربع بعد اومد پشت در حموم و شروع کرد به معذرت خواهی و قول گرفتن از من که به کسی نگم با تموم لذتی که داشت این سکس برام دردناک شد چون منو با دنیای سکس و خودارضایی آشنا کرد من بعد از اون هیچ وقت یه دختر عادی نشدم لذت سکس رو چشیده بودم و بارها امتحانش کردم پایان نوشته دختر

Date: May 1, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *