عکس سیاه و سفید ۲ و پایانی

0 views
0%

8 9 9 8 3 8 3 8 8 7 9 87 9 88 8 3 9 81 8 8 1 قسمت قبل روشا مثل هر روز صبح به چاه عمیق ذهنم رفتم فرق داشت با همیشه پر شده بود همه ی خاطراتم برگشته بود از وقتی 4 سالم بود و بابام برام عروسک موردعلاقمو خریده بود تا اون تصادف لعنتی که جا به جا هردوشون پرواز کردن تا ازدواجم با سامیار تا کوبیده شدن سرم به دیوار همشون مثل یه فیلم کوتاه بود پر از تصویر اما تصویرایی که 1 ثانیه هم دووم نمیاوردن و جاشونو میدادن بعدی وقتی چشمامو باز کردم سامیار کنارم بود پیشونیمو بوسید روشا خوبی سری به نشونه ی تایید تکون دادم میرم واست اب بیارم انتخاب سختی بود اینکه بگم همه چی یادم اومده و با ادمی که خودش باعث این روزام بوده زندگی کنم یا ترکش کنم ولی این ته بی معرفتی بود با صدای برخورد لیوان با میز چشمامو باز کردم نشست کنار تخت و دستمو نوازش میکرد چیزی میخوای برات بیارم نه فقط تنهام بذار از اتاق رفت بیرون و درو بست ترک کردنش کار درستی نبود سامیار مردی بود که عاشقش بودم با اینکه میدونست پدر و مادر ندارم ولی باز مثل یه خانوم باهام رفتار کرد حتی اولین بار به خواسته ی من سکس کردیم تو این یک سال هم همه جوره هوامو داشت حقش نبود به خاطر اشتباه کوچیکی که کرده عشقم بهش از بین بره هیچی شیرین تر از مرور خاطرات نیست اولین بار همون روزی که کیرشو اروم فشار داد توی تنم حسی که توی تنم میپیچید درد بود اما لذت داشت ضربه میزد توی رحمم و موهام و سینه هام با هر ضربه اش تکون میخورد به کونم چک میزد و ناخونام کل ملافه ی روی تخت رو لمس کرده بود ارامش بعدش بوسه هاش روی لبام شب عروسیمون که بر خلاف هر زوج دیگه ای سکس نکردیم و تو بغل هم خوابیدیم روزی که فهمیدیم باردارم همون سونو گرافی سیاه و سفید و 1 سال جا موندنم از عشقمون از اتاق رفتم بیرون سامیار داشت ظرف هارو میشست چقدر تنش خواستنی بود پوست لعنتیش اون سرشونه های پهن بعد از یک سال حقم بود اولین چیزی که بخوام تنش باشه یاد روزایی افتادم که ظرف میشست و منم واسش ساک میزدم بی اختیار بغلش کردم لبام رو کشیدم روی بازوی لختش روشا عزیزم چی شده فکر میکرد هنوز روشاییم که هیچی ازش نمیدونه بازوشو به دندون گرفتم اخخخ روشا تو بغلم برگشت محکم بغلش کردم دستش روی موهام کشیده میشد چی شده عزیزدلم چی شده خانومم روی پنجه وایسادم لباش رو گرفتم لای لبام جواب بوسه هامو نمیداد معلوم بود شک شده ولی دستش خزید زیر لباسم لبامو با ولع یک ساله میمکید و گازای ریزم شروع شده بود لبش لایه دندونام بود روشا یادته لبامو کشیدم رو استخوان فکش اره یادمه سامیار همه چی یادمه جسارتش با شنیدن این حرف بیشتر شد لباسمو از تنم کند و دستش کشیده میشد روی تن برهنه ام بعد یک سال نمیخوای بغل سینک ترتیبتو بدمم هرجا بخوای میتونی ترتیبمو بدی از زمین بلندم کرد با شونه اش در اتاق رو باز کرد و منو انداخت روی تخت تیشرتشو در اورد و اومد روم لاله ی گوشم لای لبای داغش بود دلم لک زده واسه تنت روشا لبامون جفت هم شد باز قفسه ی سینه ام بالا پایین میشد سامیار دستشو گذاشت روش و لباش رو برد سمت گوشم اروم باش خوشگلممم دستش خزید پشتم بند سوتینمو باز کرد زبونشو میکشید روی سینه ام اروم میمکید و توی چشمام نگاه میکرد موهاش رو ناز میکردم و سعی میکردم بیشتر سینه ام رو توی دهنش جا بدم شکمم رو میبوسید و شورتمو از پام در اورد بالای کوسمو اروم میبوسید دستشو گرفتم و کشیدمش بالا نشستم روی کیرش اب کسم شلوارشو خیس کرده بود سرشونه اش رو میک میزدم و زیر چونشو گازای ریز میگرفتم از زیر گلوش میک میزدم تا بالای کیرش از روی شلوار میمالیدمش درش اوردم و اروم کشیدم روی صورتم عینه همیشه سفید داغ با رگ هایی که من عاشقشون بودم زبونم بی اختیار روش کشیده میشد سرشو لیس میزدم و میک های گنده میزدم که لبام روش کشیده بشه نفس های نامنظمش حس لذت رو توی وجودم به تصویر میکشوند تخماش لایه فشار و میکای لبام له میشدن و سامیار با چنگ زدن موهام نشون میداد که دارم کارمو درست انجام میدم تا ته توی حلقم جاش دادم لذت توی چشمای پف کرده و خمارش موج میزد بلندم کرد بغل تخت وایسادم تنمو روی تخت انداختم و سامیار میکشیدش روی کونم اههههه فشار داد توی کسم بعد از یک سال حس کردن تن سامیار قشنگترین حس دنیا بود اروم ضربه میزد توی رحمم موهام رو از پشت گرفته بود و اتاق پر شده بود از صدای چک های سامیار به کونم یکم که ضربه زد با صدای دورگه اش زمزمه کرد اماده ای اههههه ارهههه به پشت خوابیدم روی تخت پاهامو باز کردم و سامیار اروم شروع کرد به کردنم مچ پاهامو گرفت و گذاشت روی تنه اش کف پاهامو میبوسید و تلمبه میزد از ریتم نفساش فهمیدم که داره ارضا میشه بعد از چندتا ضربه اتیش تنش تنمو سوزوند سامیار تن لختش و نگاه میکردم موهاشو میبوسیدم قرار گذاشتیم این یک سال رو فراموش کنیم با صدای شانا به خودم اومدم بابا سامی مامان میگه نمیریم پارک راضیش کن برییم از لحن لوسش قند توی دلم اب میشد کی میتونست به این فسقلیه دوست داشتنی نه بگه شانا دخترم میبینی که داداشیت مریضه بذار یکم خوب شه بعد میریم تن ظریفشو کشیدم توی بغلم موهاش رو بوسیدم همه چیش عینه روشا بود حتی عطر موهاش از اتاق خارج شدم باز اون راهرو باز عکس سیاه سفید ولی این دفعه 3 تا بود روشا شایان رو بغل کرده بود و داشت بهش شیر میداد لبخندی روی صورتم نشست بعد اون همه سیاهی حالا سفیدیا بود که زندگیمو پر کرده بود نوشته

Date: March 16, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *