این داستان یا خاطره که واستون میگم مربوط به خیلی سالها پیشه زمانی که من ۱۷ سالم بود اسم من نیما هستش و چون کوچکترین فرزند خونواده بودم اختلاف سنیم با خواهر زاده و برادر زاده هام کم بود بزرگترین اونا فاطی بود که ۳ سال از من کوچیکتر بود از بچگی میونم باهاش خیلی خوب بود ولی خوب خواهرم اینا تهران زندگی میکردن و ما شهرستان بودیم اما کل تابستون رو به جز شوهر خواهرم همه میومدن خونه ما و یادم میاد که من یه ارگ کوچیک داشتم و سعی میکردم باهاش آهنگ بزنم و بچه ها دورم جمع بودن و هر کدوم میخواستن نوبتی هم شده با ارگ بازی کنن که در این حین متوجه شدم که فاطی که ۱۴ سالش بود به طور غیر نرمالی به من چسبیده و یه جوری نشسته انگار بغلمه خلاصه زیاد اهمیت ندادم ولی فاطی که قد تقریبا بلندی داشت سینه هاش تاز درومده بود خوشگل و بسیار جذاب بود این حس و تو من بیدار کرد که میتونم باهاش یه کارایی بکنم منم که در اوج نوجوانی و سکسی گری بودم و هیچ سکس درست حسابی به جز یه بار با یه جنه اونم بصورت کاملا اتفاقی و خیلی کوتاه نداشتم اما همیشه تو ذهنم با دخترای فامیل سکس میکردم و خد ارضایی میکردم مثل دختر خالم یا دختر داییم که تقریبا هم سنم یا بزرگتر بودن ولی فاطی تا اون روز اصلا فکرشم نمیکیردم اون شب من از فکر سکس با فاطی خوشگل و سکسی اصلا نتونستم بخوابم لازم میدنم بهتون بگم که خونه ما اتاقای خیلی بزرگی داشت و اکثرا چون تابستونا شلوغ بود زنو شوهرا مثل خواهرم داماد یا داداش زن داداش تو اتاقای جدا میخوابیدن و معمولا ما بچه ها یه اتاق بودیم اتفاقا من و فاطی رخت خوابارو که پهن میکردن همیشه کنار هم بودیم خلاصه اون شب با هر مصیبتی بود خوابیدم اما فرداش گفتم یه بار دیگه تست میکنم و همون قضیه ارگ بازی رو راه انداختم و این بار از رفتارای فاطی و خودش رو به من مالیدن و نشستن کنارم متوجه شدم که واقعا یه خبرایی هست همه جوره به فکرش بودم که منم یه حرکتی بزنم و باهاش یه کاری بکنم ولی هیچ موقعیتی نداشتیم اما تصمیم گرفتم دیگه شب کارشو بسازم و بی صبرانه منتظر شب بودم تا اینکه شب شد و طبق معمول رختخوابا رو پهن کردن و ما رفتیم که بخوابیم کلی هم صبر کردم که بچه ها بخوابن و با استرس و هیجان زیاد فاطی که دستش از لحاف بیرون بود رو آروم گرفتم و خیلی آروم با دستش و انگشتاش شرو کردم به بازی کردن و حال کردن یه کم دیگه متوجه شدم که اونم بیداره و عکس العمل نشون داد و متقابلا دیدیم دستمو و انگشتامو فشار میده دل تودلم نبود داشتن به آرزوم میرسیدم یه کم بازوهاش و دستاشو مالیدم مطمئن که شدم اونم حشری شده آروم رفتم بغلش کردم و لبامو گزاشتم رو لباش خیلی حرفه ایی شرو ع کردیم به خوردن لبامون باورم نمیشد که فاطی جونم به اون سکس و زیبایی و کم سن و سالی بغلمه هیچ حرفی نمیزدیم فقط نفسامون دستامون و انداممون با هم در ارتباط بود و حس خیلی خوبی بود کیرم داشت میترکید از بس سفت شده بود آروم آرم خیلی با حوصله لختش کردم و خودم هم لخت شدم خیلی خوب یود بدنمون به هم مالیده میشد سینه هاشو میخوردم نازش میکردم و خیلی سکس حال میکردیم با همدیگه و من دیگه طاقت نیاوردم رفتم لای پاهاش و شرو کردم به لیسیدن کس داغ خیسش که موهای کم پشت و ظریفی هم داشت ولی خیلی حال میداد خوردنش و فاطی هم سرمو میگیرفت محکم فشار میراد به کسش تا از نفس نفس زدناش و حالت بدنش فهمیدم که ارضا شد منم که کل آب کسشو مکیدم بعد من کشید بغلش و دستشو برد کیر داغ و کلفتمو گرفت منو خوابوند و با حالت خیلی سکسی رفت واسه ساک زدن از کیر و تخمام انقدر آبدار اروم و خوشگل ساک میزد واسم که دیونم میکرد منم نتونستم طاقت بیارم و بعد از چند دقیقه ساک زدنش دیدیم که آبم میاد خواستم سرشو بکشم کنار اجازه نداد و همشو خالی کردم دهنش و کل آبمو بدون اینکه یه قطرشم بریزه بیرن قورت داد خیلی از این کارش تعجب کرده بودم بعدا که پرسیدنم که قبلا هم خورده بودی گفت نه اولین بار بود فقط از فیلمایاد گرفتم اون شب اولین سکس من با فاطی بود و فقط به همدیگه حال دادیم کار دیگه ایی نکردیم اما بعدها کونشم میکردم و فاطی شده بود الهه ی سکس من نوشته
0 views
Date: August 23, 2018