سلام اسم من مونا هست و ۳۲ سالمه همسرمم ۳۵ سالشه و ما الان ۱۹ سال از اشنایی و ازدواجمون میگذره من راهنمایی بودم که با همسرم دوست شدم و هر دو دیوانه وار عاشق هم شدیم و بعد ۷ سال دوستی ازدواج کردیم و الانم دو تا بچه داریم یه پسر ۸ ساله و یه دختر ۴ساله خداوند از همه چی برامون سنگ تموم گذاشته بود اوضاع مالیمون عالی بود و همه چی بر وفق مراد سالی چند تا سفر خارجی میرفتیم و همیشه از در کنار هم بودن بیشترین لذت رو میبردیم نه من به خیانت هرگز فکر کرده بودم و نه همسرم با همدیگه بهترین سکس ها رو داشتیم طولانی و لذت بخش اما داستان های سکسی و سکس های ۳ نفره تاثیر خودشو رو مغز ما گذاشته بود و همیشه موقع سکس همسرم برای اینکه منو حشری کنه یه همچی حالتایی رو توصیف میکرد که فکر کن الان با یه کیر کلفت دیگه داشتیم دوتایی میکردیمت و ازین حرفا و خیلی خودشو مشتاق نشون میداد که دوست داره سکس منو با یه نفر دیگه ببینه اما روز بعدش که حال و هوای سکس از سرش افتاده بود میگفت باهات شوخی میکردم میخواستم حشری بشی وگرنه تصورشم حالمو بهم میزنه و نمیتونم تورو با کسی تقسیم کنم و من خوشحال میشدم از شنیدن این حرفاش تااینکه تو یکی از سفرامون به کوشی اداسی که تو یه هتل بزرگ بودیم که اغلب هم روس و اروپایی بودن بازم شبا موقع سکس این حرفا رو میزدیم تااینکه یه شب خیلی مست کرده بودیم هر دو و البته اینم بگم تو اکثر سفرا تنها میرفتیم و بچه ها رو نمیبردیم اونشب تو دیسکو خیلی رقصیدیم و هر دو حسابی مست بودیم یه پسر جوون آلمانی که گویا تنها هم اومده بود خیلی میومد سمت من و باهام میرقصید و مثلا داشت از من رقص ایرانی یاد میگرفت شوهرمم انگار بدش نمیومد وقتی منو با اون میدید هر دو خسته بودیم و تصمیم گرفتیم زودتر از دیسکو بیایم بیرون که تا جون داریم بریم یه سکس درست حسابی هم بکنیم وقتی اومدیم بیرون این پسره هم با ما اومد بیرون و شروع کرد با ما حرف زدن و همش جلو همسرم از من تعریف میکرد که چه همسر زیبا و سکسی داری همسرمم که مست بود و هیچی حالیش نبود بهش گفت اره الانم میخوام برم یه سکس اساسی باهاش داشته باشم اونم گفت چه عالی منم میتونم تو سکستون شرکت کنم همسرمم گفت اره چرا که نه من در همون حالت مستی بازم میفهمیدم که اخه این چه غلطیه که میخوایم بکنیم به همسرم گفتم من نیستم من فقط حرفشو میزدم اما در عمل نیستم گفت یه شب که هزار شب نمیشه باید از زندگی لذتشو ببریم تا خواستم چیزی بگم دیدم رسیدیم در اتاق و ۳ تایی رفتیم تو و همسرم امون نداد شروع کردن بوسیدن من و لباسامو در اوردن اون پسره هم داشت نگاه میکرد همسرم منو انداخت رو تخت به اون پسره اشاره کرد بیا من که اولش خجالت میکشیدم کم کم روم باز شد و خجالت جای خودشو داد به شهوت اونشب نفهمیدم کی تموم شد و خوابم برده بود صبح من و همسرم بیدار شدیم دیدیم پسره که رفته و حالا که مستی از سرمون پریده بود و شهوتی در کار نبود خجالت از همدیگه و عذاب وجدان اومده بود سراغمون اون چند روز هیچکدوممون حرفی در مورداون شب نزدیم دیگه سکس هم نداشتیم و بعدبرگشتن به ایران کم کم اختلافات شروع شد همسرم که از چشماش به من بیشتر اعتماد داشت دیگه الان فکر میکنه من هر جا میرم میخوام برم زیر یکی بخوابم سکسمون خیلی کم شده و گهگداری هم که سکسی باشه دایم بهم میگه اینجوری بهت نمیچسبه نه دوتا کیر میخوای همش کنایه که خوب اون شب کیف میکردی و فلان کار و میکردی میگه درسته من مست بودم و یه جیزی گفتم اما اگه تو خوشت نمیومد تن به این کار نمیدادی و حالا که زیر زبونت مزه کرده دیگه سکس تنهایی با من چشمتو نمیگیره دیگه هر دو داریم به طلاق فکر میکنیم ما خوشبختترین زوجی بودیم که تو تموم فامیل زبانزد بودیم همه حسرت زندگی و خوشبختی و عشق ما دو نفرو میخوردن اما با یه اشتباه جبران ناپذیر زندگیمونو به فنا دادیم و بچه هامونم بدبخت کردیم معلوم نیست چی سرمون بیاد و سر بچه هامون به خاطر یه شهوت و لذت چند ساعته که البته لذتی خاصی هم نداشت و همون سوس های دو نفره عاشقانه هزار بار ارزش داره به اون رابطه های کثیف ولی خب اشتباهی بود که من مرتکب شدم ولی خواهش میکنم شماها نکنید اینکارو حتی حرفشم تو رابطه هاتون نزنین اینکارا واسه همون فاحشه های خیابونی و الافایی خوبه که اهل زندگی زناشویی نیستن و عشقی تو رابطه هاشون نیست تورو خدا به زندگی هاتون رحم کنید و این افکار مزخرف رو حتی با فکرتونم راه ندین نوشته
0 views
Date: August 26, 2018