فرار از خانه پدری

0 views
0%

سلام این داستان برمیگرده به ۳ سال پیش وقتی من تازه وار ۲۰ سالگیم شده بودم اسمه من موناس از خودم بگم براتون قد ۱۶۰ وزن ۵۶ و سینه هام ۷۰ داستانه من از اونجایی شروع شد که خودارضایی میکردم و خودم پرده خودمو زده بودم تو خونه پدریم با زن بابام و دخترش مشکلات زیادی داشتم که یکروز تصمیم به فرار از خونه گرفتم و صبح بجای دانشگاه راه افتادم تو خیابونا و تو سرم پر از فکر بود میترسیدم دلشوره داشتم از طرفی هم میدونمستم پدر به پلیس اعلام کرده که فرار کردم برای همین هر قدمی که برمیداشتم خیلی مواظبه اطرافم بودم همینجور قدم میزدم که ماشین جلوی پام نگه داشت ۲ تا پسر تو ماشین بودن به اسم امید وامین ازم پرسیدن کجا میری گفتم هرجا شما برین و ازم پرسیدن تا کی وقت داری گفتم تا همیشه و سوار شدم تو ماشین همش ازم تعریف میکردن ولی میدونستم فقط برا کردنه رسیدیم جلوی یه خونه خیلی بزرگ که اونا گفتن پیاده شو رسیدیم اول اونا رفتن که وقتی در خونه باز شد یه دختر اونجا بود که امین بهم گفت نامزد صاحبخونس که اصلا از ما خوشش نمیاد به من گفتن برو تو اتاق نا نگفتیم بیرون نیا که دختره بره رفتم تو اتاقو نشستم کلی فکر و خیال تو سرم بود که چه اتفاقی قراره بیفته که یهو در باز شد امین و امید با هم اومدن تو گفتن لباساتو درار اینم بگم که من خیلی حشریم خیلی منم از خدا خواسته لباسامو دراوردم که امین اومد سینه هامو خورد و امید هم حالا داگی گذاشته بود تو کسم فقط داشت کسمو میکرد بدون هیچ نوازشی که امین بلند شد و شروع کرد فیلم گرفتن منم مانع نشدم و اصلا به روی خودم نیوردم امید هم از کسم کیرشو دراورد و گفت نمیخوام ابم اینجوری بیاد منو برگردوند و با تخماشو سوراخ کونش نشست رو صورتم حس خوبی داشتم ادمای تمیزی بودن و این موضوع خیالمو راحت کرده بود کمکم دیدم صدای ناله هاش بلند شده که بلافاصله کیرشو کرد تو دهنم و تمامابشو خالی کرد کارش که تموم شد بدون هیچ حرفی از اتاق رفت حالا من فقط منتظر بودم که ازاد بشم و از اتاق بیام بیرون بالاخره صدامون کردن امین پیش من مونده بود و باهم رفتیم بیرون من تا صاحبخونه رو دیده بودم یه پسر قد بلند که خیلی بدن خوبی داشت اسمش نوید بود اون از همه مهربون تر باهام رفتار میکرد نشستیم به صحبت کردن که من خیلی خوابم گرفته بود تقزیبا شب شده بود اما میدونستم امشب تا صبح کار دارم پس با اجازه نوید رفتم و دوش اب سرد گرفتم که خوابم هم بپره اومدم بیرون اول جا خوردم چشمام از تعجب داشت درمیومد چون حالا امین و نوید و امید لخت با کیر راست کرده منتظر من بودن خیلی ترسیده بودم اما چاره ای نداشتم یا باید بهشون میدادم یا میرفتم تو پارک میخوابیدم پس تصمیم گرفتم خودمو در اختیارشون بذارم اول کیر ۳ تاشونو ساک زدم من عالی ساک میزنم وقتی حسابی کیراشون سفت شد شروع نوید شروع کرد تو کسم تلمبه زدن کیرش از امید و امین بزرگتر بود و احساس میکرذم تا ته رحمم میره امین هم داشت کونمو انگشت میکرد که جا باز کنه امید هم همچنان کیرش تو دهنم بودنزدیک ارضا شدنم بود که یک درد شدیدی تا مفز سرم تیر کشید که فهمیدم امین کیرشو تا ته جا کرده تو کونم فقط درد داشتم به غلط کردن افتاده بودم اما فایده نداشت چون اونا اصلا توجهی نمیکردن بعد از مدتی دیگه درد نداشتم که اونا فهمیدن دیگه صدایی ازم در نمیاد و فقط نفسام تند شده بود امین تو کونم و نوید تو کسم تلمبه میزد امید هم تخماشو گذاشته بود تو دهنم که یدفعه نوید کیرشو از کسم بیرون کشید انگار هماهنگ بودن که باید چیکار بکنن چون نوید تا کیرشو دراورد امید هم کیرشو از دهنم دراورد رفت سراغ کسم میخواست گشادش کنه شروع کردن دونه دونه انگشتاشونو تا جایی که من اعتراض نمیکردم جا میدادن تو کسم منم داشتم حال میکردم امید یه دستشو کامل کرده بود تو کسم هم حس لذت داشت هم احساس پارگی میکردم نمیدونستم میخوان چیکار کنن اما بالاخره فهمیدم امید سر کیرشو گذاشت تو کسم با دستش هم لبه کسم و میکشید که باز بشه که نوید هم اومد و همون کار امید و تکرار کرد امین هم کیرشو دراورد از کونم چون سختش بود که بخواد بکنه حالا فقط ۲ تا کیر میرفت تو کسم و من تو اسمونا بدم خیلی لذت میبردم که یهو لرزیدم تمام تنم داغ شد و یک عالمه اب از کسم اومد اونا هم با دیدن این صحنه ۳ تایی ابشونو خالی کردن رو سینمو صورتم این روال هرشب ادامه داشت ببخشید اگر بد نوشتم اولین داستانم بود اگه خواستین بگین ادامه بدم نوشته دختر

Date: November 6, 2019

One thought on “فرار از خانه پدری

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *