فرار ماریا دختر همیشه حشری از خانه

0 views
0%

قسمت قبل زن شدن ماریا بعد از اینکه شوهرخاله ام پرده ام رو زد دیگه برای سکس آزادتر شدیم تو هر فرصتی سکس میکردیم شوهرخاله ام باورش نمیشدمن یه دختر12ساله اینقدر شدید حشری باشم یه روزی تو انباری مثل همیشه سکس میکردیم پسرشوهرخاله ام که پسرخاله ناتنی من میشد متوجه سکس ماشد چند روزبعدکه ازراه مدرسه می اومدم جلوراهم روگرفت وبهم گفت که بایدبه اونم بدم وگرنه همه چیز روبه پدروبرادرم میگه منم ترسیدم همون روز تویه کوچه خلوت منوچسبوندبه دیواروکیرش رو که راست شده بودتوکسم کرد ازکیرش خوشم نیومدچون مثل کیر باباش بزرگ وکلفت نبود دوسه دفعه که عقب جلو کرد ابش اومد آبش روتوشلوارمن ریخت من تازه داشتم تحریک میشدم ولی اون آبش اومده بود وقتی بخونه رفتم ظهربود مادرم با مادربزرگم توخونه ما نمازمیخوندن پدروبرادرم خونه نبودن به بهانه ای خونه خاله ام رفتم شوهرخاله ام حوله روبرداشته بودکه حموم بره من شهوتی شده بودم کیر میخواستم موقعیت مناسب نبود ولی هرجوربود پنهانی به شوهرخاله ام گفتم کیرمیخوام شوهرخاله ام به بهانه برداشتن یک وسیله ازپشت بوم خونه ما روپشت بوم خونه مااومد منم رفتم روپشت پشت کولرقایم شدیم وخودم سریع شلوارشوهرخاله ام که شورت هم نپوشیده بود پایین کشیدم کیرش رو تودهنم کردم خیلی ساک نزده بودم که صدایی اومد ترسیدیم و ول کردیم شوهرخاله ام به بهانه سرد بودن اب خونه ما اومدحموم کنه منم تویه فرصت برای دستشویی رفتن خودم روتو حموم انداختم شوهرخاله ام در حموم روازداخل نبسته بود توحموم براش خوردم وکیرش خودم گذاشتم دم کسم وازش خواستم منو تند تند بکنه داشتم می مردم شوهرخاله ام میگفت تو دختر کیر هستی باید همیشه کیربخوری توحموم دوبارمنو ارضا کرد بعدازحموم من که مواظب بودم سرم خیس نشه پشت سرشوهرخاله ام موندم اون درب روبازکرددیدکسی نیست خودش بیرون رفت تا من خواستم بیرون برم دیدم دایی ام داره منو نگاه میکنه دایی ام متوجه شد من وشوهرخاله ام باهم توحموم بودیم وقتی منو تو تنهایی گیراورد بهم گفت چرا باشوهرخاله ام توحموم بودم من جرات حرف زدن نداشتم سرم پایین بود اون منو دعوا میکرد من چشمم به وسط پاهاش بود شهوت منو گرفت دایی ام منو دعوا میکرد منم دست زدم کیرش روازرو شلوارگرفتم یادگرفته بودم چطورکیر رو مالش بدم اومدمنو هل بده که دست کردم تو شلوارش کیرش رو دراوردم وتودهنم کردم دایی من یه 18سالش بود چند سالی ازمن بزرگتربود میدونستم تاحالا باهیج دختری سکس نکرده کیرش روبا ولع خوردم تا ابش اومد اون هیجی نمیگفت وتندتندنفس میزد وقتی ابش اومدتوصورتم پاشید ازم پرسید چند وقته که سکس میکنم بهش گفتم چیکارداری من سکس دوست دارم دایی ام حیرتزده بود من بچه بودم یه دختربچه 12ساله که تا حالا با سه نفر سکس کرده بودم دایی ام موضوع روبه کسی نگفت ولی ازاون به بعد اونهم بامن سکس میکرد اون سال شوهرخاله ام پسرش ودایی ام توهرموقعیتی که پیش می اومد منو میکردند من هیجوقت ناراحت نمیشدم چون واقعا سکس رودوست داشتم هیجکس غیرازاین سه نفرنمیدونست که من پرده ندارم اندامم بزرگترمیشد همیشه به من غرمیزدند که چرا چاق میشم چون خونه خاله ام زیادمیرفتم پدرم غرمیزد با کوچکترین بهونه ای منو کتک میزد برادرم هم مثل پدرم بود برادرم به روابط صمیمی من ودایی ام شک کرده بود یه روز که من ظرف میشستم دایی ام کیرش رو دراورد ازپشت توشلوارم کرد وبرادرم این رو دید اون به کسی چیزی نگفت ولی من رو مفصلا کتک زد بحدی که تا چندروزنمیتونستم از جام بلند بشم وشوهرخاله ام بهم پیشنهادفرارازخونه روداد وگفت منو پیش یکی ازدوستاش میبره که دنبال یه خدمتکاربرای خونه اش هست وچه بهترازمن که هم میتونم بهش بدم وهم جای زندگی دارم البته تو یه استان بزرگ دیگه بود من موافقت کردم شوهرخاله ام با دوستش حرف زده بود یه هفته بعدازاینکه من 13ساله شده بودم بادوستام به مسجدرفتیم وازاونجا من به خیابونی که شوهرخاله ام گفته بود رفتم وازاونجا باشوهرخاله ام ومردی اشنا شدم که منو برای خدمتکاری خونه اش میخواست بعدازچک وچونه ای که اونا زدند وشوهرخاله ام قول دادهیجکس دنبال من نیاد من با اون اقا رفتم من هیجی نداشتم دست خالی رفتم یه دختر13ساله تپل با لباس خونه وچادرگلی بودم که سوارماشین شیک اون مرد شدم وازشهرمون فرارکردم کسایی که خاطرات من رودنبال میکنند میدونم که هرچه ازاینده ام وخاطراتم بگم باورنمیکنید چون تصورش برای شماها سخت هست ولی واقعیت داره من یه دختربچه که از9سالکی با سکس اشنا شدم تو13سالگی ازخونه فرارکردم ویه زندگی جدیدی روشروع کردم که هم عجیب بود وهم خوب بود فحش ندید ادامه نوشته

Date: August 20, 2024

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *