فرانوش و عشقش

0 views
0%

نمی دونم از كجا شروع كنم … هنوز هوا تاریك نشده بود….. تو حال و هوای خودم بودم … نمی دونستم كاری‬ كه كردم درست بود یا نه ؟‬ … ‫من با این همه مثبت بودنم … چرا باید این كار ور می كردم … مثلا بچه مثبت كلاس بودم … بچه مثبت‬ ‫…. مدرسه بودم …. اخه چرا من‬ ؟ ‫همه چیز از اون كلاس لعنتی شروع شد …. توی اون كلاس ها من معلم بودم … جوون ترین معلم …… برای‬ ‫دخترها و پسر های ۱۵ و ۱۶ ساله درس می دادم … خوب درسم خیلی خوب بود و به خاطر اینكه مخ‬ ریاضیات شهر به حساب می اومدم از من دعوت كرده بودند كه درس هم بدم‬ . ‫توی كلاس ها خیلی از دختر ها از من خوششون اومده بود … خوب طبیعی بود … یه پسر ۱۸ ساله بیاد درس ریاضیات دانشگاهی رو براشون تشریح كنه خیلی زیاد بود‬ . ‫اما این وسط یه دختره بود كه بیشتر با من قاطی می شد …… اسمش فرانوش بود …. یك موضوع تحقیق داده ‫بودم … این فرانوشه تركونده بود‬ .

‫خلاصه كلاس ها بعد از یك ماه تموم شد … اما بد بدختی من تازه شروع شده بود …. تعدادی از این دخترها كه‬ ‫مثلا می خواستن با من تریپ لاو بذارند گیر دادن كه شماره بده ما اشكال داشتیم بهت زنگ بزنیم … من تا اون‬ ‫وقت از نزدیك این طوری با دخترا بر خورد نداشتم … خوشم نمی یومد … ادم تو داری بودم … ساكت و‬ ‫گوشه گیر …. خلاصه اینا نمی دونم از كجا شماره موبایل من رو گیر اوردن … من كه بهشون ندادم … ولی‬ عجب مارمولك هایی بودند‬ …

‫روز ها می گذشت و مدام زنگ ، اقای … من سر این مسئله مشكل دارم . بعد از این كه توضیح می دادم‬ شروع می كردن عشوه و ناز تصاعد كردن تا یه جوری با من رابطه برقرار كنند‬ . ‫اما این فرانوش چیز دیگه ای بود …. وقتی اون زنگ می زد خیلی راحت تر باهاش بودم … یه دختر ۱۶ ساله‬ با یك پسر ۱۸ ساله …. خوب هر دوی ما خیلی حساس و عاطفی بودیم‬

‫خلاصه روز ها می گذشت … تلفن های ما ، به دیدار حضوری تبدیل شده بود … گاهی اوقات هم من رو‬ ‫دعوت می كرد خونشون تا براش رفع اشكال كنم . به مامانش هم گفته بود، به خاطر همین تو خونه با من‬ راحت بود‬ …

‫كم كم وقتی خودكار رو می خواست از من بگیره از روی عمد دستش رو به دست من می زد …. اولین بار كه‬ دستش به دستم خورد كیرم احساس وجود كرد و یك مرتبه سرش رو اورد بالا ببینه چه خبره‬ . ‫عاشقش نبودم … اخه من یكی دیگه رو دوست داشتم …. دختر عمه نازم رو … ولی فرانوش عاشقم بود ، برام‬ می مرد‬ . هنوز هدیه هاش رو تو كمدم دارم‬ . كم كم خودكار رابطه دست تو دست ما شد و به هر بهونه ای دستش تو دست من بود‬ . ‫چهارشنبه بود … تو خونشون …. كنار هم نشسته بودیم‬

‫ف : سیاوش………… می خوام دستم تو دستت باشه‬

‫من سرخ شدم، ولی خوب چاره چی بود. تو مدتی كه دستش تو دستم بود، كیرم تمام قد ایستاده بود تا ببینه‬ آخرش چی می شه‬ .

‫منم وسط درس كلی سوتی دادم، اما اون نفهمید . اصلا حواسش به درس نبود … داشتم براش قصه شاه پریون‬ می گفتم‬ …

‫اون روز گذشت … اما من به خاطر این ماجرا تا چند هفته به بهانه های مختلف نمی رفتم پیشش ….. وقتی هم‬ ‫كه تلفن می زد … گوشیم رو می دادم دوستام جواب بدن … بگن نیست‬ . ‫چهارشنبه عصر بود كه زنگ زد … اما از بیرون تا من نفهمم اونه … وقتی سلام كردم فهمیدم خودشه، نمی‬ ‫خواستم جواب بدم …. اما دیر شده بود …. فكر كنم فهمیده بود نمی خوام جوابش رو بدم‬

‫…. ف: سلام سیاوش جان . من فردا عصر امتحان دارم ….. هر جوری هست بیا من كلی اشكال دارم‬ .

س: اخه نمی تونم …. كار دارم ( و كلی بهانه‬ )

ولی می دونید كه وقتی یه دختر ناز و عشوه متصاعد می كنه‬ …

‫س: باشه فردا ۱۲ ظهر اونجا هستم‬ .

‫بعد از اینكه قطع كرد با خودم گفتم این كه امتحان نداره … اونم عصر !!!! … یعنی چی …. تا خود فرداش این‬ فكرها خوره جونم بود‬ .

‫جلوی خونشون بودم … اخه من همیشه ادم وقت شناسی هستم. ۱۲ زنگ زدم … یه حوری در رو باز كرد …. یه لحظه جا خوردم … این چرا اینقدر به خودش رسیده …ابروهاش رو گرفته بود . تا می تونست خودش رو زیبا كرده بود … واقعا قشنگ شده بود. ‫قیافش معمولی بود … ولی وقتی به خودش می رسید واقعا زیبا می شد …. هیكل خوبی هم داشت … سینه های درشت … كپل های جا افتاده و مانكنی …. قد كوتاه …. دستانی ظریف …. و پوستی واقعا سفید‬ . ‫رفتم تو … كیرم همچین قد كشیده بود كه از پشت شلوارم معلوم بود … با اینكه پیرهنم رو شلوار بود اما این كیر گنده ما باز هم چراق می زد‬ … (گفتم الان مامانش من رو ببینه ضایع می شم … اما از مامانش خبری نبود …. ) بعدا گفت كه رفتن مسافرت‬ . بعد از یه پذیرایی مفصل نسشت رو به روی من.

ف : سیاوش می خوام یه چیزی بهت بگم ، اما …. ( سرخ شده بود‬ )

‫س : بگو …. راحت باش … من آدم ركی هستم … راحت حرفت رو بزن‬ .

‫ف : آخه …. ( و بعد از كلی ناز) من تو رو دوست دارم ….. می خوام با تو باشم … برای همیشه …. ( لحن‬

‫صداش عوض شده بود) من من می خوام تو پیشم باشی …. ( داشت اشك از گوشه چشمش می یومد ) من تو‬ ‫رو می خوام برای همیشه من من من عاشقتم‬ . ‫كیر من كه تا اون موقع تمام قد ایستاده بود فوری عقب نشینی كرد …. سرخ شده بودم …. قلبم ضربانش تند‬ ‫شده بود‬ .

‫س: ببین فرانوش …. من و تو هنوز بچه هستیم … اگر منطقی باشیم می بینیم كه برای ما خیلی زوده كه در‬ ‫مورد این چیزا بحث كنیم …. ( و كلی چرت و پرت دیگه) …. ببین اصلا شاید من یكی دیگه رو بخوام ….‬ خوب اون وقت چی … عشق كه نمی تونه یك طرفه باشه ( چشم هاش گرد شد و شروع كرد به گریه كردن‬ ).

‫دلم براش سوخت … رفتم كنارش نشستم …… سرش رو از بین زانو هاش بیرون كشیدم ….. یه لحظه تو چشم‬ هام یه نگاه كرد … نگاه عمیق و بعد خودش رو پرت كرد تو بغلم‬

ف: من عاشقتم …. من بدون تو نمی تونم باشم ….. (داشت گریه می كرد) … سیاوش من بدون تو می میرم‬ ‫….‬

‫بغلش كرده بودم و سرش رو كه روی شونم بود نوازش می دادم …. تو همین لحظات یه فكر به ذهنم رسید …‬ كثیف ترین فكری كه می تونستم بكنم‬ ….

س: من با تو می مونم …. اما یه شرطی داره‬

‫سرش رو بلند كرد …. در حالی كه اشك هاش رو پاك می كرد گفت چه شرطی ؟‬

‫دستم رو گذاشتم رو سینش و لبم رو چسبوندم به لبش ….. جا خورد …. خودش رو كشید عقب ….. لحظاتی‬ سكوت مرگ باری حكم فرما شد‬ …

ف: تو … تو كه خیلی پاكی … چرا می خوای این كار رو بكنی‬ ؟

دیگه عقلم نبود كه حكم می كرد …. كیرم دستور می داد‬ !!!

‫س: ببین شاید من ادم پاكی باشم … اما من یه مشكل دارم …. حس شهوت من از ادم های معمولی خیلی بیشتره‬ … از نظر علمی …. ( و كلی چرند دیگه‬ )

‫دوباره گریه اش گرفته بود … خودش سرش رو اورد جلو و دستش رو گذاشت روی كیر من …. زبونم تو‬ ‫دهنش بود و دستم رو سینه هاش …. زبونم رو بد جور می خورد …. حس می كردم اصلا لذت نمی بره و فقط‬ ‫به من حال می ده … منم حالم خوب نبود … داشتم لذت می بردم … اما همراه با یك ترس وحشت ناك …. از‬ ‫كاری كه می خواستم بكنم وحشت داشتم …. یه لحظه تصمیم گرفتم كنار بكشم … حتی این كار رو هم كردم …‬ بلندش كردم و رفتم به طرف در خروجی‬ . ‫اما اون اومد و از پشت بغلم كرد …. كیرم دوباره عقلم رو مقلوب كرد … خوابوندمش و افتادم روش …. خودم‬ رو محكم بهش می مالوندم و اونم من رو محكم بغل كرده بود‬ …. رفتیم روی تختش … اولین بارم بود و هیچ چیزی هم بلد نبودم ….. فقط تو فیلم دیده بودم … اونم خیلی كم‬ ‫لختش كردم ….. تیشرت چسبونش رو كه در اوردم كیرم دچار یه انفجار شد… همچین باد كرده بود كه دردش‬ ‫اشكم رو در آورده بود …. عجب سینه های …. كرستش رو در اوردم …. راست … ایستاده …. نوك برجسته‬ … یه حاله خیلی كوچیك قهوه ای …. افتادم به جون سینه هاش …. انقدر خوردم كه دادش در اومد ….. تو‬ همین فاصله كه می خوردم شلوارم رو هم در اورده بودم‬ ‫می خواستم شلوارش رو در بیارم كه كمی مانع شد … اما هیچی نمی تونست بگه …. وقتی كامل لخت شدیم ،‬ ‫اونم تازه سر حال اومده بود و دیگه داشت لذت می برد …. كیرم رو فرستادم لای پاش و خوابیدم روش ….‬ ‫لب هاموم تو هم بود و كیر من هم وسط پاش و رو كسش بالا پایین می رفت … انقدر خودش رو خیس كرده‬ بود که كیرم راحت سر می خورد‬ .

‫من علاقه زیادی به سكس خشن داشتم و از همون اولش یه جوری خشن برخورد می كردم …. از روش بلند‬ ‫شدم …. خوابیدم زیر و اون نشسته بود … بهش گفتم بخور … گفت نه خوشم نمی یاد … سرش داد كشیدم یالا‬ ‫بخورش … فوری شروع كرد به خوردن … اول مدام عوق می زد … اما نمی دونم چی شد كه یه هویی‬ ‫خوشش اومد و با وله تمام شروع كرد به خوردن ….. میك می زد … كل كیرم رو لیس می زد … تخم هام رو‬ ‫هم می كرد تو دهنش … پام رو داد بالا و رفت روی كونم ….. لای پام و حتی روی سوراخ كونم رو می‬ ‫خورد … دوباره سرش رو اورد بالا و كیرم رو كرد تو دهنش …. من واقعا تو خماری بودم …..بعد از ۱۵ ‫دقیقه ای بلندش كردم ….. به پشت خوابوندمش و خودم خوابیدم روش …. كیرم لای پاش بود و سینه هاش رو ‫محكم فشار می دادم …. گفتم می خوام بكنم تو كونت … گفت بكن …. اما خبر نداشت درد داره … از روش‬ ‫بلند شدم …. اول با انگشتم با سوراخش ور رفتم … واقعا تنگ بود …. همین كه سر انگشتم رو كردم تو خودش رو جمع كرد‬ .

ف : درد داره … نكن … می سوزه‬ …

س : هنوز كه نكردم … انگشتم بود‬ …

‫ف : اون كیر كلفتت رو بكنی من می میرم …. تو رو خدا سیاوش نكن …. ( راست می گفت … كیر من نسبت‬ به سنم خیلی كلفت و دراز بود‬ )

‫س : گفتم بخواب … هیچی نگو ……….. . كم كم انگشتم رو كردم توش و سوراخش یه مقدار باز شد ….‬ انگشت دوم رو كه كردم جیغش در اومد … می خواست بلند بشه كه من نذاشتم‬ . ‫بعد از یه ده دقیقه ای انگشتم رو در اوردم …. كونش تمیز بود ….. كیرم رو حسابی خیس كردم و سرش رو‬ آروم فشار دادم‬ . ‫دادش رفته بود بالا … من محكم چسبیده بودمش …. كم كم كیرم رو فشار دادم … خیلی تنگ بود به كیرم فشار‬ ‫می یومد … داش جیغ می زد … با دستم جلوی دهنش رو گرفتم … و محكم فشار دادم …. نمی تونست بلند بشه‬ . ‫هیكل من درشت بود …. دستم رو گاز گرفت … مجبور شدم دستم رو بردارم … فریاد می كشید …. سرش رو‬ ‫محكم روی بالشت فشار دادم تا صداش در نیاد ….. بد جوری تلبه می زدم …. یه مقدار كه گذشت آروم شد ….‬ ‫سرش رو كه برداشتم دیدم از گریه تمام بالشت خیسه … هنوز داشت گریه می كرد …. دلم سوخت …. ولی‬ ‫دیگه عادت كرده بود …. شروع كردم قربون صدقش رفتن … همین طور كه تلبه می زدم نازش می كردم ….‬ ‫اونم چیزی نمی گفت … احساس كردم داره كم كم ابم می یاد … به شدت شروع كردم به تلبه زدن …. اون‬ ‫داشت دوباره داد می كشید و این منو بیشتر حشری می كرد …. انچنان می كوبیدم بهش كه صدای تخت هم در‬ ‫اومده بود …. خودش رو جمع كرد … ابم رو تا اخرین قطره تو كونش خالی كردم ….. یه چند دقیقه ای روش‬ بودم …. حال نداشتم بلند بشم … اونم داشت گریه می كرد‬ خودم رو غلت دادم كنارش و شروع به نوازشش كردم‬ .

س: خیلی دوست دارم فرانوش … معذرت می خوام …. دست خودم نبود …. هیچی نمی فهمیدم‬ …

ولی اون داشت فقط گریه می كرد‬ .

‫خلاصه به هر صورتی بود ماجرا تموم شد …. اخرش كه می خواستم برم دوباره اومد تو بغلم … درست نمی‬ تونست راه بره‬ .

ف: خیلی عاشقتم سیاوش …. من دیوونه تو هستم …. دوستت دارم‬ .

س : منم دوست دارم فرانوش‬ .

‫از در اومدم بیرون … عصر بود … هوا هنوز تاریك نشده بود …. تو حال و هوای خودم بودم … نمی دونستم‬ كاری كه كردم درست بود یا نه ؟‬

من با این همه مثبت بودنم … چرا باید این كار ور می كردم … مثلا بچه مثبت كلاس بودم … بچه مثبت‬ مدرسه بودم …. اخه چرا من‬ ؟ باید چیكار می كردم … حالا چطوری قضیه رو درست می كردم‬ …

Date: December 18, 2017

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *