این داستان مربوط به 10سال قبل میشه کاملا واقعی و برای اثبات اینه که زنها کاری را بخواهند بکنند با سیاست انجام میدن پس حواس آقایون باشه یکماه از ازدواج من و مژگان میگذشت و تو این مدت به بهانه های مختلف نمیگذاشت پردشو بزنم بهانه اش هم کلفتی کیر من بود و سن کم خودش که 16 سال داشت و والحق و انصاف تجربه سکس هم نداشت اینقدر دوستاش ترسونده بودنش که درد داره و از این دست مزخرفات که داشت عادت میکرد با دست و زبان ارضاش کنم دیگه از روز دوم و سوم عصبی شده بودم و از طرفی چنان کس شیرین و کوچکی داشت که من هم داشتم به کس لیسی اعتیاد پیدا میکردم خواهر زن بزرگم که 25 سال داشت و یکسال بزرگتر از من بود هر بار میومد خونه با لبخند به من تیکه مینداخت و من هم مثل بز نگاهش میکردم مژگان بهش گفته بود و اون هم پیشنهاد داده بود اگر نادر بلد نیست یک شب بیایید خونه ما و من و مهدی شوهرش براتون سکس کنیم و شما نگاه کنید تا یاد بگیرید البته قرار گذاشته بود در اتاق خواب را باز بگذاره تا ما یواشکی نگاه کنیم من هم که این حرف حسابی تحریکم کرده بود دیگه شل اومده بودم تا بلکه این اتفاق بیفته وقتی مژگان بهم گفت که مرجان این پیشنهاد را داده خودم را به کوچه علی چپ زدم که یعنی کار قشنگی نیست و گرچه لحظه شماری میکردم این کار بشه صبر کردم تا مژگان خودش کارش را بکنه خوب کس لیسی مژگان واقعا عالی بود بخصوص وقتی ارضا میشد دیوونه تر شده و برام چنان ساک میزد که حلقش را سر کیرم قشنگ حس میکردم یک شب که داشت ساک میزد ازش پرسیدم به مرجان گفتی کیر من کلفته و بزرگه گفت آره واسه همین مدام مسخره ام میکنه که همه آرزوی چنین کیری را دارن و تو داری نادر را از خودت زده میکنی گفتم نه عزیز من من زده نمیشم اما ترس تو هم بیخودیه و کلی توضیح میدادم که کس قابلیت بلعیدن این کیر را داره اما باز هم روزها میگذشت تا یکماه گذشت کاملا حس کرده بودم مرجان هر بار که من را میبینه رفتارش نسبت به یکماه قبل عوض شده و با من بیشتر گرم میگیره شوهرش مهدی از تیپ آدمهایی بود که صبح میرفت سر کار و آخر شب میومد و دو تا استکان میزد و کس و میکرد و خر وپف یک شب برای شام دعوت شدیم خونشون و شب جمعه هم بود بعد شام چند تا گیلاس شراب خوردیم و ساعت یک شب موندگار شدیم خبر نداشتم که مرجان با مژگان هماهنگ شدن و قراره فیلم زنده سکسی اونها را ببینیم مهدی از چیزی خبر نداشت و اگر هم خبر داشت اینقدر مست بود که فراموش کرده بود ساعت از دو گذشته بود که مژگان دستم را گرفت و برد تو آشپزخانه پنجره کوچکی بود که به اتاق خواب مرجان باز میشد پنجره بسته بود و اتاق با چراغ خواب سرخرنگی روشن بود نگاه که کردم مهدی دراز کشیده و مرجان به زیباترین شکل براش ساک میزد نگاهی به مژگان کردم و گفتم بالاخره کار خودتون را کردید خندید و جلوی دهنم را گرفت و گفت هیس هر دوتاشون به نوبت برای هم میخوردن و یکربعی که گذشت مرجان رو به پنجره کرده و پشت به مهدی روی تخت حالت داگی گرفت تمام مدت که مهدی داشت میکرد نگاه مرجان به پنجره بود و ناله هاش ما را دیوانه کرده بود دیدن بدن مرجان و سینه های سفت و قشنگش من را از خود بیخود کرده بود مژگان هم که حشرش بالا زده بود زانو زده و کیر من را میخورد تمام حواسم به مرجان بود و وقتی روی مهدی که دراز کشیده بود نشست و در حالی که رویش به سمت من بود بوسه ای فرستاد و شروع به بالا و پایین شدن کرد دیگه یقین داشتم مرجان به دنبال رابطه هست و با اشاره بهش فهموندم من هم در به درتم اون شب تمام آبم را تو حلق مژگان خالی کردم و با کس لیسی تو رختخواب و به یاد مرجان خوابیدم صبح که بیدار شدیم دیگه مرجان را همانطور لخت تجسم میکردم و منتظر بودم موقعیت پیش بیاد تا کس کردن را بهش نشون بدم هزار جور نقشه میکشیدم و طی روزهای بعد مژگان را به یاد مرجان میلیسیدم چند روزی گذشته بود تا یکروز مژگان خواست تا وقت رفتن سر کارم برم پیش مرجان و چند تا مجله خیاطی را بهش بدم هم من و هم مرجان دنبال این فرصت بودیم و وقتی راه افتادم یک ویاگرا و یک عدس شیره تریاک انداختم بالا که حسابی غوغا کنم از در آپارتمان که وارد شدم دیدن مرجان باعث شد کیرم بزنه بالا با یک تاپ صورتی و بدون سوتین که سینه های 75 نوک تیزش زده بود بیرون و یک شلوارک لی که آدم را مست میکرد با خنده تعارف به نشستن کرد و چای آورد کمی که گذشت گفت هنوز موفق به ورود به اتوبان نشدی خنده ای کرد و نگاهش کردم و گفتم اتوبان شهر ما قابلیت رانندگی فرمول یک را نداره خنده ای کرد و گفت خب برو اتوبان خارج از کشورت چای تو دستم بود که نگاهمون به هم تلاقی کرد و لبخندی زد و اومد کنارم نشست چای را که خوردم چند دقیقه نگذشت که احساس کردم گر گرفتم ویاگرا عمل کرده بود و کیرم داشت شلوارم را میترکوند دستش را گرفتم و بدون هیچ صحبتی اون چند قدم را تا اتاق خواب با من همراهی کرد دم در نگاهی کرد و گفت میدونی چکار میکنیم گفتم آره میریم رانندگی تو اتوبان خندید و پرید تو بغلم چند ثانیه لخت شدنمون طول نکشید که چشمش به کیرم افتاد و نگاهی بهم کرد خندیدم و گفتم باز هم زبون درازی میکنی نشست و با ولع شروع به خوردن کرد بی نظیر بود و ساک زدنش آدم را به اوج میبرد خیالم راحت بود که چند ساعتی از خجالت کس و کونش در میام ویاگرا باعث شده بود حس کنم کیرم بزرگتر شده و مرجان مدام قربون صدقه ام میرفت کیرم نسبت به مهدی کلفت تر و بزرگتر بود چند دقیقه بعد بردمش رو تخت و شروع به خوردن کسش کردم طاقچه کسش را با دست فشار میدادم و زبونم را تو کسش میکردم چند دقیقه که گذشت رفتم بالا و سینه ها و لبهاشو میمکیدم دیگه داشت فریادش بلند میشد که پاهاشو دادم رو شونه هام و کیرم را داخل کردم چشماش داشت میزد بیرون و مدام داد میزد بکن نادر جون تا ته که فرستادم و شروع به کمر زدن کردم داشت به خودش میپیچید شاید ده تا تلمبه نزده بودم که ارضا شد اما ادامه دادم و اون هم مخالفت نکرد خوشم میومد مثل مژگان بود و دوست داشت ارضا که میشه با کسش بازی کنی اما این بازی داشت طولانی میشد نیم ساعت بعد برای بار دوم ارضا شد اما کیر من مثل بتون آرمه شده بود قرص و شیره داشت خوب عمل میکرد و قصد داشتم جوری بکنمش که هیچوقت فراموش نکنه تو این مدت مدام میگفت من فکر میکردم کردن بلد نیستی اما محشری هر دو خیس عرق بودیم و از هم سیر نمیشدیم دفعه دوم که ارضا شد از جایی که میدونستم مهدی از کون هم میکنتش خواستم با کون دادن آبمو بیاره مخالفت نکرد و قمبل که کرد اول با زبون حسابی کونش را خوردم و خودش ژل لوبریکانت آورد و حسابی لیزش کرد خیلی تمیز و بی نظیر بود با فرو کردن سر کیرم خندید و گفت منو باش که فکر میکردم آبت زود میاد و کس کردن بلد نیستی حالا داری کونمو پاره میکنی هردو خندیدیم و خنده خنده نصف کیرمو جا کرده بودم دیگه سکسمون حالت وحشیانه پیدا کرده بود و هیچی نمی فهمیدیم حدود بیست دقیقه که کردم آبم داشت میومد که کشیدم بیرون و خواست رو کمرش خالی کنم به اندازه یک استکان آب پاشید رو کمرش و تا گردنش هم رسید چند دقیقه تو همون حال بودیم که زنگ تلفن خورد و وقتی برداشت مژگان بود که میخواست بدونه من مجله ها را بهش رسوندم یا نه از دوستانی هم که میگن خواهر زن را نباید کرد خواهش میکنم حرف مفت نزنید و بی دلیل نیست بهش میگن نون زیر کباب من کردم و هنوز هم میکنم چون کمتر از دو سال بعد از شوهرش جدا شد و هم به او سرویس میدم هم به زنم و مشکلی هم نداریم نوشته نادر
0 views
Date: May 24, 2019