سلام اسم من فروغ است 28 سالم است و 10 سال است كه ازدواج كرده ام و دو تا پسر، یكی 8 ساله و یكی یك ساله دارم. من در یك خانواده بسیار مذهبی به دنیا آمده ام و چادری هستم و شوهرم هم حزب اللهی است. من بسیار حشری هستم و شهوت زیاد من باعث شده هم خودم و هم شوهرم دو چهره كاملا متفاوت داشته باشیم یكی چهره مذهبی در خانواده و جامعه و دومی یك چهره حریص و حشری و سكسی داخل خانه. البته بگویم شوهرم اصلا اینطور نبود ولی به اصرار من او هم بالاجبار اینكاره شده است.
در حال حاضر من هر روز یكبار جلوی ماهواره و با فیلم های سكسی خودم را ارضا می كنم و یكبار هم شب شوهرم مرا می كند و تقریبا همیشه حشری هستم. كمی راجع به خودم بگویم: من قد بلند و درشت هستم. باسن بزرگ سینه های درشت و سر بالا. موهایم بلند است و مشكی خودم هم سفید و كمی چاق هستم ( به خاطر دو شكم كه زائیده ام. ) تیپ داخل خانه ام با خارج خانواده خیلی فرق دارد خارج خانه كه چادری هستم با آرایش كم ولی داخل خانه سكسی ترین لباس ها را می پوشم و به آرایش كردن و عطر زدن خیلی علاقه دارم بعضی وقت ها از صبح تا شب چند بار آرایش غلیظ می كنم و لباس های سكسی می پوشم و از خودم عكس می اندازم و می رقصم و فیلم می گیرم و دوباره آرایشم را پاك می كنم و دوباره از اول.
من یك خواهر بزرگ از خودم دارم كه قبل از من عروسی كرد. از بچگی من خیلی از نزدیك سكس را دیده ام و شاید برای همین الان خیلی حشری هستم خانه ما دو اطاق خواب داشت ولی ما یك خانواده هفت نفری هستیم و در خانه دائم رفت و آمد هست. چند بار سكس مامان و بابا را دیده بودم هم در بچگی و هم وقتی كه بزرگ تر شده بودم. یادم می آید خواهرم كه نامزد كرده بود هم چند بار در اطاق را كه باز كردم یا در حال دستمالی و لب گرفتن مچشان را گرفته بودم یا در حال كردن. خواهرم هم از من حشری تر بود یادم می آید تا نامزدش به خانه ما می آمد او را به داخل اتاق می آورد و از داخل اطاق صدای ماچ و آه و اوه می آمد تا نامزدش فرار كند. بعدها كه من خودم نامزد كم هم همین طور بود. اوایل چون می دانستم هر لحظه ممكن است در باز شود و كسی به داخل بیاید كمی رعایت می كردم ولی بعدها كه طعم كیر را چشیدم بی خیال همه چیز شدم. یادش به خیر چه روزهائی داشتیم.
شاید روزی كه پرده ام را شوهرم برداشت برایتان جالب باشد. نزدیك عید بود كه ما نامزد كردیم و شب عید كه شد و ما تصمیم گرفتیم خانه تكانی كنیم شوهرم هم آمد كه مثلا به ما كمك كند. آن روز تازه داشتم بدن شوهرم را كشف می كردم و از وقتی كه آمد آب كس من هم راه افتاد در گوشه های مختلف خانه همدیگر را تنها گیر می آوردیم و همدیگر را دستمالی می كردیم. شوهرم هم كه از آن حزب اللهی ها بود و چشم و گوش بسته با بدن من تازه داشت بدن زنانه را درك می كرد. جالب است بدانید كه مادر شوهرم من را در مراسم عزاداری بیت رهبری دید و پسندید. آن روز آنقدر با سینه ها و باسنم ور رفت كه دیگر داشتم از حال می رفتم. كارها دیگر داشت تمام می شد و هوا تاریك. رخت چرك ها را ماشین شسته بود و مامان گفت فروغ آنها را ببر بالا پشت بام و پهن كن و من با غرغر قبول كردم. وقتی شوهرم هم با من همراه شد خیلی خوشحال شدم. در راه پله ها من جلو می رفتم و او كه حشرش بدجوری زده بود بالا چنان دستش را در باسن و لای پایم فشار می داد كه احساس می كردم استخوانهایم دارد می شكند. داشتم رخت ها را پهن می كردم كه از پشت چسبید به من با یك دست پستانهایم را می مالید و با دست دیگر دامنم را داده بود بالا و دستش را كرده بود داخل شرتم و دستش از آب كسم خیس خیس شده بود. قاطی لباس ها یك چادر نماز بود آنرا كف پشت بام پهن كردم و طاق باز خوابیدم شرتم را درآوردم و دامنم را زدم بالا شلوارش را تا نصف كشید پائین و خوابید رویم چنان حشری بودم و تحریك شده بودم و آب كسم راه افتاده بود كه با یك فشار كوچك كیرش تا ته كسم رفت و فقط یك لحظه كه پردم پاره شد كسم تیر كشید ولی رو ابرها بودم و داشتم حال می كردم زیر یك دقیقه ارضا شدم و شوهرم هم چند ثانیه بعد آبش آمد و خوابید رویم از زیرش خودم را كشیدم بیرون و شرتم را پوشیدم برای اولین بار بود كه منی را می دیدم و می بوئیدم بعد از آن شب دیگر حسابش از دستم بیرون رفته است كه چند با آب منی روی كس و صورت و ران و سینه ها و شكم و كونم ریخته شده است.
تا قبل از ازدواجم هیچ مردی مو یا بدنم را ندیده بود و همیشه از این موضوع ترس داشتم. تا شب عروسیم كه این ترس از بین رفت. قرار بود برای عكس گرفتن به یكی از باغ های اطراف تهران برویم به آنجا كه رسیدیم تازه متوجه شدیم كه به غیر از ما عروس و داماد های دیگری هم با عكاس آمده اند آنجا. من چند بار خواستم بگویم كه از خیرش گذشتم و برگردیم ولی نتوانستم شوهرم هم هیچی نگفت و من برای اولین بار بدون حجاب و با آرایش بسیار غلیظ از ماشین پیاده شدم كمی كه برایم عادی شد تازه متوجه نگاه های شهوت آلود مردهای دیگر به خودم شدم از این فكر كه تا چند ساعت دیگر این دامادها روی عروس ها می خوابند و چه حالی خواهند كرد حشریم می كرد و آب كسم را راه می انداخت. از آنجا كه بیرون آمدیم و در ماشین نشستیم دیگر رویم را به آن كیپی كه قبلش گرفته بودم نگرفتم و از نگاه مردهای هیز لذت می بردم.
جلوی هتل آزادی كه رسیدیم و من از ماشین پیاده شدم مردهای خانواده كه تا بحال مرا با چادر دیده بودند وقتی مرا با آن حال دیدند كف كردند و سرك كشیدند و شوهرم كه این اوضاع را دید چادر سفید را روی سرم انداخت و من كه اصولا لجباز هستم و دیدم اینكار را كرد با دستی كه دامنم را گرفته بودم دامنم را كشیدم بالا فكر كنم تا زانو حتی بخشی از رانم دیده می شد كه یك مردی كه نفهمیدم كه بود و از كنارم رد می شد آرام طوری كه فقط من بشنوم گفت لای پاتو بكن تپلی. من دیگه دیوانه شده بود. آن شب حتی با دیدن زن های چادری خانواده كه با لباس های نیمه لخت جلوی من می رقصیدند حشری می شدم. زن هائی كه بدن هایشان را غیر از شوهرانشان هیچ كس ندیده بود و حالا با چه لباس هائی آمده بوند چه باسن هائی بعضی كوچك و جمع و جور و بعضی بزرگ چه سینه هائی بعضی ناف هایشان بیرون بود بعضی ران هایشان را به رخ می كشیدند. آن شب فهمیدم به هم جنس خودم هم علاقه دارم. خلاصه تا شب خودم را نگه داشتم تا به خانه برسیم با چنان خشونتی شوهرم را خواباندم روی تخت كه با تعجب مرا نگاه می كردو كیرش را از تو شورتش درآوردم خواب بود وقت نبود كه با ملایمت شقش كنم برای اولین بار كیرش را كردم تو دهنم كف كرده بود من هم از تو فیلم ها یاد گرفته بودم چند باری كه مك زدم بلند شد شق شد خواستم بلند شوم و بكنمش تو كسم كه دیدم با دستهایش سرم را نگه داشت و نگذاشت بلند شوم انگار خوشش آمده بود چند بار كه سرم را جلو و عقب برد مزه دهنم عوض شد باورم نمی شد كه آبش را توی دهنم خالی كرده باشد عق زدم و بالا آوردم. چنان عصبانی بودم كه هیچ چیزی حالیم نبود از طرفی از دستش عصبانی بودم كه آبش را توی دهنم خالی كرده بود و از طرف دیگر چون ارضایم نكرده بود سرش داد و بیدادی كردم و رفتم توی اطاق و در را بستم. آمد كه از دلم دربیاورد هی ناز می كردم تا شروع كرد به لیسیدن كسم آنقدر لیسید و آنقدر جیغ زدم تا ارضا شدم.