فصل سرد عاشقی

0 views
0%

هوای زیبای ابری بارونی اما سرد روزهای آخر پاییز و اول زمستون هیچوقت یادم نمیره خستگی اما امید و انرژی مثبت وقتیکه عصر میشد با اون لباسای تر و تمیزه شیک از دید خودم که پوشیدنشون و پز دادن جلوی آینه و بعد شونه کردن موهای پرکلاغی مشکیم به سمت چپ پیشونیم و زدن اون عینکای با فریم نارنجی اما دور مشکی و در آخر زدن اون برق لب بیرنگ روی لبایی که صورتی کمرنگ بودن آره تو این لحظه ها از دید خودم من نازترین و تودل بروترین پسری بودم که تا حالا تو زندگیم دیده بودم اصلا خودم باید با خودم دوست بشم چرا باید دنبال معشوق سوار بر اسب سفید باشم پیمودن اون راه از خیابون ابوذر تا پارک مطهری و پیاده که اصلا راه کمی نبود اما تا وقتی هنذفریت و درختای زرد و برگای ریخته روی پیاده رو بود همدمت باشن اصلا حس نمیکنی بوی بارون نفست میشه با این تعریفا دلم واسه شهرمون خیلی تنگ شد اما من دورم خلاصه بعد از طی کردن مسیر سه کیلومتریو رسیدن به پارک میری جای همیشگی میشینی گوشیتو باز میکنی یه چک میکنی همچیو یه نگاه که دور و برت کردیو دیدی خبری نیست میری سمت برج شیشه ای بارون گرفته تو خیس میشی کِی طعم عشق واقعیو چشیدی نوید هیچوقت پس به چی امید داری امیدی ندارم اما همه اینا بهم حس خوبی میده اینا دارن نوجونیه منو میسازن یه زمانی مثله الآن همینا واست زیباترین نوستالژیا و دلتنگیای کل زندگیت میشن پسر پس چرا ناراحتی نه ناراحتم نه خوشحال اما من نمیتونم عاشق نباشم برگرد به اون نقطه خیس شدم سردمه در کافه رو باز میکنم و میرم ته کافه که خلوت و گرمتره میشینم یه دونه هات چاکلت با کیک شکلاتی سفارش میدم یه صدای ناب پسرونه _سلام _سلام _خوبی _مرسی _خیس شدی داداش _نه اشکال نداره _اسم من مهرداده بعضی وقتا میبینمت میای کافه همیشه مغازه روبه رویی مغازه داداشمه _آره اینجارو دوست دارم _رشته چی هستی اسمم مهرداده اسمم مهرداده اسمم مهرداده نصف قلبی که رفته جای زخمی که همیشه میمونه حسایی که دیگه تکرار نمیشه جایی که تا ابد متعلق به یک نفره و ذهنی و ذهنی که هروز درگیره سیاهیه پشت پلاکام سردیه صبحو حس میکنم به اون روزا فکرمیکنم سیاهی سیاهی سیاهی یه پیانو پشت اون نشستم چیزی که حتی تو عمرم تجربه نکردم این بین یه رؤیا و بیداریه میزنم یه قطعه که خیلی قشنگه ولی نمیدونم چیه بوی عطرش تویه بینیم میپیچه وجودشو پشت سرم حس میکنم داغی لباشو روی گردنم حس میکنم چشام نیمه باز میشه گرگ و میش صبح از تویه پنجره دیده میشه هواسرده سردیه امسال اولین سالگرد دنیایی از اولین شیرین ترین تجربه ها و خاطره های کل زندگیم و همچنین تلخترین و زجرآورترین خاطره هایی که جاشون روی قلبم همیشه میمونه گذشته و تموم شده اما هنوزم هست و ادامه داره این روایت نزدیک به تجربه شخصی و واقعیه منه اما وجود خارجی نداره ممنون از اینکه داستانامو میخونین و انرژی مثبت میدین چاکر شما محمت نوشته

Date: March 13, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *