قبرستون باحال

0 views
0%

سلام به همه دوستان شهوانی این دومین داستان من هستش اره کاملا هم واقعی هستش داستان قبلیم هنوز تایید نشده اگه خوب نتونم بنویسم ببخشید اسمم رضا س دانشجوی حسابداری پیام نور 21 ساله ترم 7 قدم 174 وزنم 75 قیافمم خوبه داستانی که تعریف میکنم برمیگرده به ترم 6 دانشگاه زیاد دانشگاه نمیرفتم چون زیاد کلاس نداشتیم ولی موقعهایی که میرفتم باید یه مخ میزدم خلاصه جونم بهتون بگه که من یه وبلاگ دارم تو میهن بلاگ به اسم پیام نور بهارستان خیلی وقته کار میکنه یک روز که تو خونه بودم و تو نت داشتم به وبلاگ سر میزدم یکی از نظرات کاربران توجه منو به خودش جلب کرد دختری به اسم مینا اره پیام داده بود که کارت خوبه باورم نمیشد از این کارا بلد باشی از این چرت وپرتا بعد ادرس وب خودشم نوشته بود که منم نظر دادمو منتظر جواب شدم دلم میگفت که این دختره اشناس بعد دوسه روز شماره نوشتم و اونم همون روز اس داد منم کنجکاوتر شدم که بگو کی هستی اونم که هی داشت بازیم میدادو میگفت حدس بزن خلاصه بعد یک ساعت تمام فهمیدم میناس همکلاسیم که تقریبا چند ترمی باهم بودیم دختر خوشگلی بود البته چادری قدش تقریبا 168 و وزنشم 60 میشد دختر مهربونو خوش رویی بود منم که تو دلم قند اب شده بود بحث و بازش کردمو این شد که دوست شدیم خلاصه یه روز قرار گذاشتیم باهم بریم دانشگاه تیپ زدمو مثل همیشه فشن کردم ورفتم سر قرار که دیدم اونجاس یه چادر داشت با مقعنه ابی به خودش رسیده بود و یه مانتو خیلی کوتاه و شلوار جین داشت که ادمو دیونه میکرد رفتم جلو احوال پرسی رفتیم قدم زنون طرفه دانشگاه رسیدیم به کافی نت دانشگاه تو نرفتیم چون زیاد گیر میدن منظورم داخله دانشگاس رفتیم نشستیم پشت میز منم هی دنباله بهانه ای بودم تا بهش دست بزنم ولی دختر سرسختی بود اون روز گذشت و منم توکفش بودم یعنی باهرکی باشم باید بکنمش هرروز اس میدادیم به هم دیگه مخصوصا شبا بحث سکس و کشیدم وسط ولی فایده نداشت هی میگفت رسیدن به من عمر نوح و صبر ایوب میخواد منم دیونه میشدم میدونستم داره اذیت میکنه خودشم یه جورایی میگفتش گذشت و گذشت تا این که اس داد یه روز صبح که بیا بریم باغ بهشت یه قبرستون باحال و سرسبز نزدیک دانشگاه منم ریختو قیافه ناجور باریش سوار دوچرخه شدمو رفتم بعد یه ربع رسیدم از دوچرخه پیاده شدم رفتم جلو که یهو دستمو گرفتش وای کیرم بد جور بلند شده بود باورتون نمیشه رفتیم داخل کمی چرخیدیم و نشستیم رو نیمکت اونجام چند نفری نگهبون و باغبون داشت ولی جایی نشستیم کسی نبینه ازخودمون خانواده حرف زدیم و از این چیزا یواش یواش دستمو انداختم دور بازوهاش بعدا گفت که خیلی دوست داشت این حرکتو دیگه طاقت نداشتم اونم اون روز زیاد به خودش رسیده بود لبمو بردم جلو قشنگ قفلش کردم وای تو فضا بودم کیرم میخواست شلوارو پاره کنه بیاد بیرون انقد لبشو خوردم که اونم دیونه شده بود میگفت عاشقتم به نفس نفس افتاده بود دستم بردم به سینش یه اه قشنگی کشید که نگو مانتوشو باز کردم دوتا هلو خوشگل تو سوتین صورتی قایم شده بود خیلی حساس بود دست میزدم ناله هاش بیشتر میشدم انداختمشون تو دهنم و با حرص و ولع خاصی میمکیدمش 10 دقیقه ای خوردمش اونم فقط دست و پامو میمالید میترسید یا روش نمیشد به کیرم دست بزنه تقریبا 16 سانت میشه دستمو بردم به طرف کوسش که نذاشت و دوباره با زور بردم و اونم شل شدش باز کرد وای یه شرت صورتی ناز داشت خیس خیس شده بود داشت میمرد منم دوست داشتم بخورمش لختش کنم ولی موقعیت اجازه بیشتر از اینا نمیداد داغ داغ بود داشتم میمالوندمش اونم تو اسمونا بود بعد دستشو گذاشتم رو کیرم اونم بازیش میداد که در اوردمش یه اوه به نشانه تعجب کرد کیرم شق شق شده بود دیدم نشست و انداخت تو دهنش زیاد حرفه ای نبود به دندوناش میخورد ولی خدا نصیبتون کنه انگار همه دنیا ماله من بود اون لب قشنگ وای همینطور داشت میخوردش یه 10 دقیقه خوردش که داشت ابم میومد دلم نیومد تو دهنش بریزم ریختم زمین و داشت حال میکرد که دیدم اونم ارضا شده پاشدیمو رفتیم و منتظر روزهای بهتر اصل داستان مونده منتظر نظراتتون هستم نوشته

Date: August 12, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *