قصه ی غصه

0 views
0%

خنده های فیکو نبین دل غمکده رو دیدی ندیدی بعد کنکور که گل کاشتم تو برگ پاسخ رفتم تو بازی کلش اوف کلنز که جدیدا تبدیل شده به چت اوف کلنز رفتم کلنای گی با یه اکه فیک دنبال دوست پسر بگردم همه میگفتن فاعلم مفعول میخوام یه چندتایی اون وسط میدادن یه جمله گفتم همه ریختن سرم چرا با این کاراتون ما همجنسگراهارو بدنام کردین یکی میگفت خودتم کیونی ای اومدی بچه خوشگل خر کنی یکی دیگه میگفت سی سانته میخوای لفت دادم تو فضا واقعی دوست پسر واقعی نیست تو مجازی باشه با خودم گفتم محمد تو گی ای میدونی مامان چتارو ببینه از مادر بزرگت پیرتر میشه میدونی ارزو دوماد شدنتو به گور میبره نه محمد نباید فکر بد راه بدی به دلت هر چی باشه تو انسانی حق زندگی داری رفتم کلش باز دیدم تو باکس مسنجا یه دعوت از کلنی به اسم منوتو اومده اسم اکانتش پسر بد بود اسمش بده اما خودش خوبه رفتم کلنش تا رفتم بست در کلنو گفت سلام گفتم سلام شما گفت من امیرم یکی مثه خودت ببینم شبا بالشه توهم خیس میشه گفتم اگه نشه خوابم نمیبره چهار ساعت چت کردیم قرار شد چن روز بعد که اعتمادم بهش جلب شد ببینمش اما قبلش تصویری همو دیدیدم یه پسره گندمیه چشم ابرو مشکی با قیافه ی نسبتا خوب خودمم سفیدم قیافه بدیم ندارم فقط یه مشکل بود اینکه اون بیستو سه سالشه من هفده سالم البته مشکل نبود شش سال اختلافو خیلی از زن و مردام دارن ندارن بگذریم قرار شد تو یه پارک خیلی خلوت تو مرکز شهر ببینمش دو روز پیش که روز موعود بود دیدمش من از پشت نت عاشقش شدم حالا کما اینکه حالا میتونم لمسش کنم وایی من رو هوام اولین پسری که تو عمرم باهاش چت کردم اولین پسری که اولین بوسه رو باهاش تجربه کردم بله رفتم محل مقررو دیدم اقا یه تیشرت سفید جذب دخترکش البته که گی کش با یه شلوار لی از این اتو کشیده شده ها نو ا نو شسته و رفته پوشیده سلام کردیم نشستیم رو نیمکت اطرافو دید زدم ببینم یه وقت کسی نباشه پرنده پر نمیزد یورش بردم به لباش اولش تردید داشتم که بخورم یا نخورم بعد اون دستاشو گذاشت دور گردنم و منم رو مریخ بودم همراهیش کردم چند دقیقه گذشت گفتم بسه ترسیده بودم نه از اینکه اون سواستفاده کنه نه قلبش پاکه میدونم ترسیدم از خدا به پته پته افتادم گفتم من من من یادم رفت یکی مارو میبینه امیر گفت کی اینجا که کسی نیس گفتم چرا یکی که خیلی نزدیکمونه همینجاس خدا اون میبینه خندید گفت وقتی داشت مارو می افرید ندید ما همجنسگرا خلق شدیم چرا اونوقت کاری نکرد واقعا نمیدونستم چی جوابشو بدم گریه کردم از خوشحالی یا ناراحتی بعد دو روز هنوزم نمیدونم از جیبش دستمال کاغذی در اوورد اشکامو پاک کرد گفت از این به بعدیه اشک تو یه فوش به منه یه اشک منم یه فوش به تو گفتم ببخشید شوهر جونم خخخ یه هفته ای شوهر هم شدیم قول میدم بهت دیگه جز لبخند رو صورتم چیزی نبینی البته که لبخند فیک یه پسری مثل من دل شاد باشه دیوونس گفت عزیزم باقی عشق بازیمونو بکنیم گفتم باشه عزیزم ایندفعه خیلی با احتیاط صورتشو برد نزدیک گردنم یه بوسه ی ملیح زد بعد مثه پستونک میمکیدش خخخ واقعا لذت میبردم گفتم میشه شیطونکتم نازش کنم گفت البته که میشه اون ماله شوهر جونمه زیپ شوارشو باز کرد شورتشو دادم پایین ای جانم چه ناز بیدار شده بود گوگولی مگولی یه چند لحظه فقط تو دستم بود داشتم نگاش میکردم تا اینکه گفت پسر خوب اگه نمیخوای بکشم بالا یه کم ناز کردم براش خیلی اروم کردم تو دهنم من دشمن شهوت بودم اما واقعا ایندفعه شهوت چیره شده بود بهم با تمام وجودم داشتم باسش می خوردم نمیدونم ده دقیقه یه ربع بیست دقیقه بعد ابش اومد همشو خوردم خیلی خوب بود دید حال به حالم گفت شوهر جونم حالا نوبته منه زود باش بشین و بده پایین شلوارتو لپام گل انداخته بود گرمای لپامو حس میکردم اونم تو گرمای تابستون عرق بود که میریختم نشستم بدون مقدمه التمو در اوورد خیلی شیکو مجلسی شروع کرد به خوردنش داشتم دیوونه میشدم من محمد باسه یه پسر خوردم اونم واسه منو خورد از خواب شب لذت بخش تر بود نمیشه توصیفش کرد خیلی طول نکشید اب منم اومد اونم نامردی نکردو تا اخرین قطرشو خورد خودمونو جمو جور کردیم خداروشکر کسی ندیده بود مارو اخه اونجا اسمش پارکه پارک نیس که شبیه گورستانه بعد که میخواستیم بریم لپمو بوسید و گفت بخورم این سیب سرخارو خندیدم گفت بیا بریم خونه ی من گفتم نمیشه به بابامینا گفتم با دوستم میریم سینما دیگه دیره منم مزاحم خوانوادت میشم وللش همین حین گوشیم زنگ خورد مامان بود محمد کجایی مامان فیلم تازه تموم شده اگه مشکلی نیس الان برم جایی شب میام خونه مکث کرد یه کم کجا امیر اشاره کرد راستشو بگو منم گفتم میرم خونه دوستم سواله کامپیوتری دارم ازش بپرسم باشه دیر نکنیا شام خونه باش باشه از دروغ بدم میاد ولی چاره دیگه ای نداشتم چی میگفتم میگفتم میرم خونه عشقم چن ساعت پیشش باشم اما اینطوری اذیت میشدم عادت کردم به امیر تو همین یه هفته باید راستشو بگم نهایت یه هفته قهرن بعدم خدا بزرگه سوار ماشین شدیم نیم ساعت بعد رسیدیم خونشون واو خونه یا کاخ ادم توش گم میشه میگفت باباش کارخونه داره و اینا اما همچین خونه ای باید ماله وزیر وزرایی چیزی باشه خلاصه رفتیم اتاقش گفتم امیر کلسیم از بدنمون خارج شده من خیلی خوابم میاد حرفمو قطع کرد گف ناهار نخوردیم که گفتم چرا خوردیم خیلیم خوشمزه بود خندید رفت بیرون از اتاقش چند مین بعد دو تا پرس باقالی پلو اوورد گفتم اا من که گفتم خوردم گفت خودم پختم نخوری از دستت رفته ناهارو خوردیمو بعد گفتم امیر یعنی تو هر روز تواینجا تنهایی گفت اره عادت کردم به تنهایی تا اینکه تو رو پیدا کردم مامانم پیش دوستاشه از صبح تا شب بابا همش کار کار کار ابجیمم انقد این کلاس اون کلاس میره وقت نمیکنه ناهارو شامو درس بخوره خندیدم گفتم پس وقتشه بعد چهار سال که فهمیدم گیم یه گی واقعی الان خوابیدن با عشقم میچسبه حلش دادم رو تخت پیرهنشو در اووردم اونم پیرهن منو در اوورد سینشو ماساژ دادم یه سینه ی کاملا مردونه مال خودم دیگه چی میخوام از گوشاش بگیر تا نافشو خوردما خوردم یه چی میگم یه چی میشنوی شلوارامونو در اووردیم افتدیم تو بغل هم منو اونو یه تخت تختش یه نفره بود خب باید میچسبیدیم بهم تا جا شیم نفهمیدم چی شد خوابم برد بیدار شدم از پنجره دیدم هوا تاریکه اونم جنازه شده بود تکونش دادم گفتم امیر شب شده پاشو ساعت دیدم نهو نیم بود ای وای بد بخت شدم حالا چی بگم به بابام چند بار دیده بودن فیلم سوپر میبینم ولی نمیدونستن فیلم گی ا سابقه خوبیم نداشتم الان حتما شک کردن امیر دید آشفتم گفت بزار خودم میبرمت همه چیم میگم بهشون نگران نباش گفتم چی چیو میگی اگه بگی پرتم میکنن بیرون از خونه اینطوری راضی میشی گفت آواره نیستی که اتاقه من اتاق خودته خونمونم خونه خودت من نمیدونم امیر دیگه کم اووردم خودت میدونی خسته شدم دیگه تلگرام یه کانال گی ندارم اگه باشه بابام میفهمه همه کارام یواشکی اه رفتیم سوار ماشین شدیم رسیدیم خونه بابام مثه عزراییل جلو در واستاده بود گفت پسر ساعت دهه شب معلوم هست کجایی لباش خشک بود از نگرانی دستام میلرزید امیر بلند طوری که تا ده تا خونه اونورتر بشنون گفت من پسرتونو دوسش دارم میخوامش بابام شد کوره ی شیشه پزی گفت چی امیر دوباره حرفشو تکرار کرد رو به من گفت محمد این چی میگه با بغض گفتم بابا پسرتون یه همجنسگراست منم امیرو دوسش دارم پای بابام شل شد دستشو مشت کرد بعد با اون یکی دستش خوابوند تو گوشم هنوزم گوشم سوت میکشه گفت تو دیگه پسر من نیستی اسمتو از تو شناسنامم خط میزنم صدای نفس بابام با نفسای خودم قاطی شده بود کوچه خلوت بود جز سه چهارتا همسایه فوضول که داشتن دید میزدن برای اولین بار بابامو اینطوری میدیدم پدر خوبی نبود چون جوونیش با اعتیاد گذشت منم هیچ پدری ای ندیدم اما بی احترامی اصلا نکردم بهش هرگز باباپشتشو کرد بهم رفت تو درو محکم بست نابود شدم و هنوزم هستم الان فقط من بودمو یه دل شکسته و امیرم عشقم همه کسم امیر دستمو گرفت سوار ماشینم کرد رفتیم خونشون باز تا برسیم هیچ حرفی زده نشد تو پارکینگ خونه بودیم گفت محمدم رسیدیم سرمو بلند کردم گفتم چی شده گفت رسیدیم پیاده شدم اشکا نمیزاشتن جلومو خوب ببینم دست گرم مردونش دستمو گرفت تا اتاقش همراهیم کرد گفتم امیر خانواده تو چی بفهمن من گفت اونا میدونن من چه قدر تو رو دوست دارم یه هفتس داستان میگم بهشون واما عزیزم هر چی خواستی به خودم بگو پدرتم عصبانی بوده اون کارو کرده چن روز دیگه درکت میکنه دیگه گریه نکن مگه قول ندادی به من گریه نمیکنی ببین منم گریم میگیره ها محمددد اروم برقو خاموش کرد منو خوابوند رو تختش خودشم چسبید بهم اون زود خوابش برد ولی من تا صب که بیدار شه بیدار بودم لبخند زد گفت سلام شوهرم صبحت به خیر گفتم امیر حال شوخی ندارم ولم کن شوخی چیه مگه شوهرم نیسی چرا از بابام طلاق گرفتم شوهر تو شدم جفتمون زدیم زیر خنده اون روزم با گریه و سردردو دلداریه امیر گذشت روز بعدش که امروز باشه از خونه به موبایلم زنگ زدن مامان بود داشت گریه میکرد حرفی نزد که تلفن قطع شد فک کنم بابا قطش کرد یه اهی کشیدم خدا خدا میکنم بابام منو درکم کنه نبخشه چون گناهی نکردم که ببخشه مگه خودم گرایشمو انتخاب کردم الانکه اینو نوشتم بعد دو روز طرد شدن توسط پدر فقط ببخشید طولانی شد مرد رویاهام همونی که میخوام باهاش ازدواج کنم کنارم بود ایشونم تو ویرایشش کمکم کرد اینم گفته باشم باسم دعا کنین ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید راستی متاسفانه توکشوری زندگی میکنیم که فرق همجنسبازو با همجنسگرا خیلیا نمیدونن من همجنسگرام بیمارنیستم چون اینجوری متولد شدم دخترا لطیفن جنس مهربون خدان امامن یک درصدم حس یا تمایل ندارم بهشون دست خودم نیس درک کنید اگه بابام فرق گی با هوموسکشوالو میدونست شاید الان نوشته

Date: May 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *