قلبِ منی

0 views
0%

یکی از ضدحال ترین کار ها مسافرت های چند ساعته با اتوبوسه مجبور میشی انقد با هندزفری سر کنی که بعد از پیاده شدن سرت بخواد بترکه اما آیا همه ی چیزهایی که به خاطرشون مسافرت میکنیم مثل همن مثلا مسافرت به خاطر کار که خیلی بده مسافرت به خاطر به عیادت رفتنِ یکی از اقوامی که مریضه رو اصلا حرفشم نزن مسافرت به خاطر چیزهایی که سطح اهمیتشون خیلی پایینه که دیگه معلومه اما مسافرت به خاطر عزیز دلت چی نه دیگه این یکی بحثش جداست طی کردن یه راه طولانی خیلی بلاها سرت میاره عصبیت میکنه کلافت میکنه گیجت میکنه خستت میکنه اما وقتی همه ی اینا به خاطر رسیدن به یه زن که عشقته باشه چیزی نیستن که نه انگار دعاهای خیری که اون افراد برام کردن جواب داد مثلا اون مسافری که تو اتوبوس بغل دستیم بود و ازم خواست هندزفریمو بهش قرض بدم گفت که انقد آهنگهایی که گوش کردم عاشقانه و قشنگ بودن که اونم دلش آهنگ خواسته و بعد گفت معلومه خیلی عاشقم و در آخر هم آرزو کرد هیچوقت از عشقم جدا نشم یا وقتی که داشتم از پله های اتوبوس پایین میرفتم و به راننده خسته نباشید گفتم برام آرزوی موفقیت کرد یا اون راننده تاکسی که وقتی از دسته گلی که گرفته بودم خوشش اومد کنجکاو شد و سر صحبتو باز کرد بالاخره هم فهمید این گل ها برای زنیه که بزرگترین دلخوشی من تو این دنیاست و وقتی پیاده شدم آرزو کرد که همیشه کنارش خوشبخت باشم تا اینجا همه شون براورده شدن همه ی این دعاها واسه منو عشقم بود از وقتی اومدم خونه ش مرهم شد رو همه ی اون بدی هایی که بالا گفتم و توم جمع بودن از وقتی هم که اومدم غم وجود نداشت به هیچی فکر نمیکردم هیچ دغدغه ای نداشتم خیلی چیزا رو باهاش تجربه کردم زندگیم باهاش رنگ و بوی تازه ای گرفت بهتر از قبل شدم وقتی غمگین ترین بودم بهم یادآوری کرد که خوشحالی هم وجود داره خنده ی بلند بازم تو صدام شنیده شد به خاطرش پر انرژی شدم بازم مهربون شدم هووو زیادن همه ی این کارا رو اون باهام کردها آره همه شون به خاطر اون بود زنی که بوی عطر شیرینش تو همه جای خونه پخش بود و با اومدنش به اتاق بوش قویتر از قبل شد شب بود و بعد از اینکه شهرو با هم گشته بودیم و بعد از یه خواب چند ساعته لبه ی تخت نشسته بودم و از پنجره ای که کامل بخار گرفته بود مثلا به بیرون تماشا میکردم تنها چیزی که از پشت اون شیشه ی میشه گفت مات معلوم بود نور چراغ های داخل شهر بود هر چند که اونا هم مات بودن البته بارون هم داشت میزد تو شیشه و تق تق تق صدا میداد قطره هاش هم سُر میخوردن سمت پایین و شیشه رو خط خطی میکردن نمیتونستم دست از نگاه کردن بردارم نفسم هم بالا نمیومد عجیب بود اما یه جور حال غمگینی داشتم بی دلیل نفس عمیقی که کشیدم حس کردم اومد رو تخت یه کم بعد دستاشو از زیر بغل هام رد کرد و گذاشت رو سینه هام و شروع کرد به بوسیدن پشتم حلقه ی لباش به پشتم میخورد و نفس هاش هم پشتمو گرم میکرد بعد از اینکه چند بار پشتمو بوسید یه طرف صورتشو گذاشت روش و گفت خوب خوابیدی عشقم با یه دستم یکی از دستاشو گرفتم و گفتم اوهوم چراغو روشن نکردی چرا دوس دارم فعلا تاریک باشه خب چرا دلم گرفته سینه هامو فشار داد و بعد از اینکه یه بوس دیگه رو روی پشتم جا گذاشت گفت چرا دلت گرفته فدای دلت بشم یادته بهت گفتم یه روز دلم میگیره و همونطور که نشستم لبه تخت تو از پشت بغلم میکنی و دلیلشو میپرسی آره دقیقا ولی خب تا من هستم نباید دلت بگیره با حرفش لبخند رو لبم اومد و دستای ظریفش که لاک بنفش خیلی بهشون میومد رو گرفتم وقتی آوردمشون بالاتر دستبند رنگارنگی که دور یه مچش بود به سمت آرنجش راه افتاد اما وسط راه گیر کرد رو هرکدوم یه بوسه زدم و اونم یه بار دیگه بوسم کرد و از تخت پایین رفت چراغو که روشن کرد انگار دل منم باز شد و تو یه لحظه دل گرفتگیم از بین رفت البته بماند که حرفش بیشتر باعث این کار شد قبل از اینکه از اتاق بره بیرون گفت پاشو بیا و بعد رفت بیرون نفس عمیقی کشیدم و از تخت رفتم پایین بوی عطرش همش کاری میکرد که دلم بخواد کنارم باشه حتی دلمو براش تنگ میکرد بعد از کش و قوسی که کردم از اتاق رفتم بیرون تو آشپزخونه داشت میوه میشست به خاطر اپن فقط بالا تنه ش معلوم بود اما کم کم که رفتم سمت آشپزخونه سر تا پاش معلوم شد همینطور تتوی ستاره های روی مچ پاش که با پابندش خیلی نازتر به نظر میرسید شلوارک بنفشش به تاپ سفیدش خیلی میومد بهش گفته بودم رحم نمیکنم اگه تو این تاپ ببینمشا بهش گفته بودم اینو اما پوشیده بودتش توله ی شیطون بهش نزدیک و نزدیکتر که میشدم برگشت سمتم و چشمم به چشمای درشت و نسبتا خمارش افتاد و تهِ دلم لرزید بهش هم گفته بودم رد میدم وقتی ببینم چشماشو مداد کشیده وقتی مداد میکشید هارتر از قبل میشدن اون سیاهیشون که دو تا دایره ی خاص بودن مثل مثلث برمودا جذبم میکردن بالاخره که بهش رسیدم از پشت بغلش کردم و دستامو رو شکم نرم و نداشته ش تو هم قفل کردم با دماغم موهای خوشبو و لختشو کنار زدم و لبامو چسبوندم به گردنش این چه بویی بود که میداد آخ آخ بوی زندگی آره زندگی همش از رو خجالت هیهیهیهی ریز خنده ای میکرد چند بار که گردنشو بوسیدم تو گوشش آروم گفتم داری چیکار میکنی خانوم خانوما اُمممممـــِـــ فکری اما بیشتر سکسی ای گفت و با لحنی مثل بچه ها گفت دارم برا عشقم میوه میشورم نشد داری دل منو میبری مثل قبل خنده ی آرومی کرد یه دستمو رو شکمش جا گذاشتم و دست دیگه رو آوردم بالاتر سینه ی درشت و نرمشو گرفتم اوهومِ معنادار مثل اون اُمی که کشید گفت و نفس عمیقی کشید گردنشو چند بار آبدار مکیدم و بعد از فشار دادن سینش گفتم تو انار بودی نه من هلو ام هلوی پوست کنده دقیقا که باید حسابی خوردت ها چسبیدم به باسنش و دست دیگه مو آوردم بالا و شروع کردم به مالیدن سینه هاش دیوونه وار هم گردنشو بو میکردم و تا شونه ها و حتی بازوهاشو میبوسیدم فقط صدای آب و بوسه های منو و نفس نفس زدن های اون بود که شنیده میشد البته خودمم صدای دپ دپِ قلبمو میشنیدم لاله ی گوششو که آروم گاز گرفتم گفتم من میرم یه دوش بگیرم تا اومدم هم با دستای خوشکلت یه چایِ پررنگ برام بریز با عصبانیتی ساختگی گفت چای پررنگ نخور واسه خون و قلب خوب نیس یادته یه بار گفتم جیگرتو بخورم گفتی خام خام با نمک گفتم میمالمش به خودت که یه کوهِ نمکی چون من پر نمک دوس دارم بعدش تو چی گفتی اممممم گفتم نمک بده مریض میشی بعدش من چی گفتم گفتی عیب نداره نمکِ من شفابخشه اوهوم پس چایی هم که با دستای تو ریخته بشه شفابخشه با یه دیوونه خنده ی آروم دیگه ای کرد و با یه اشاره چرخید و رو بهم شد چشم تو چشم شدیم آخ این چشماش داشتن با من چیکار میکردن داشتن چه بلایی سرم میاوردن دم و بازدم مردمکشون چقد به دلم مینشست دستای من پشت اون دستای اون پشت گردن من با چشم رفتم پایینتر رو لباش که تکون میخوردن و میگفتن میخوایم میگفتن بوسه میخوایم با یه اشاره لباشو بین لبام قفل کردم و محکم مکیدمشون انقد غافلگیر شد که پشت گردنمو چنگ زد این عطر نفس هاش این حرارتشون داشت پدرمو در میاورد مثل دیوونه ها مشغول همدیگه شدیم و محکم و غلیظ لب و زبون همو میمکیدیم بعد از اینکه دوش گرفتم قلیونو چاق کردم و نشستم رو زمین جلو مبل ها طوری که مبل ها مثل پشتی بودن برام همونطور که ظرف میوه رو میاورد دلیل اینکه رو مبل ننشستمو پرسید و گفتم مواقع قلیون کشیدن رو زمین راحتم مثل همیشه با لبخندش همراهیم کرد و اونم نشست رو زمین کنار من کُل کُلِ قلیونو که شروع کردم اونم شروع کرد به پوست کندن میوه برای من آره اونم با دستای خوشکلش میوه پوست کندنِ زنی که دوسش داری یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیاست آرامش عجیبی داشتم کنارش یه حس خاص یه جور بیخیالی بیخیال همه چی بودم فقط به اون فکر میکردم فقط اون همونطور که پوست موز رو میکند زیر چشمی نگاهی بهم مینداخت و لبخندِ دلبری هم میزد کشیدنو قطع کردم و ظرف های بینمون رو کنار زدم پشت بهش شدم و همونطور که آروم آروم دراز میکشیدم گفتم بزار سرمو بزارم رو رونت ببینم دنیا دست کیه سرم که رو رانش قرار گرفت شروع کرد به کشیدن انگشتای ظریفش تو موهام یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیا هم اینه که سرتو بزاری رو ران های عشقت و تو اون حالت به چشماش نگاه هم بکنی اگه اونم موهاتو نوازش کنه که دیگه اصلا هر کاری که با عشقِ آدم انجام بشه لذت بخشه با حالت معناداری گفت دنیا دست منه حس کردم ران هاش زیر سرم یه جوری سست شد دستِ آزادمو رسوندم به سینه ش و با اینکار سست تر شد و خنده ای از رو خجالت کرد آروم سینشو فشار دادم و گفتم اینا چی ان پشت چشمی نازک کرد و گفت خودت بگو اینا دنیان یادته ها الان دنیا دست کیه دنیا دست توعه عزیزم دستمو سُر دادم سمت پایین راه شکمشو که به سمت پایین طی میکردم با یه حالت زیر لب پشت سر هم گفت آها آها برو برو لبه ی تاپشو گرفتم و کامل دادمش بالا انقد که خودش با یه اشاره کامل درش آورد نافِ محشرش نمایان شد و بوی لوسیون بدنش چشمامو بی حال کرد حرارت شکمشو حس میکردم از اون زیر نمای سینه های درشتش که زیر سوتین سبز رنگش پنهون بود قشنگتر بود سرمو چرخوندم و لبامو شکل غنچه چسبوندم به شکمش که با اینکار آهِ خوشکلی کشید مکش زدم و شلنگ قلیونو پرت کردم رو زمین بدنمم چرخوندم و به پهلو شدم شکم نرمشو چند مک آبدار زدم و زبونمو کردم تو سوراخ نافش تا با زبونم پُر شد آهِ غلیظتری کشید و اسممو صدا زد صدام که زد انگار بهم تحریک تزریق کرد و موهای بدنم سیخ شد دایره ای تو سوراخش چرخوندم که موهامو چنگ زد و سرمو به سمت شکمش فشار داد و من بیشتر تحریک شدم که زبونش بزنم نرم و با حرارت نفس نفس نفس هاه هاه کنان داشت میگفت که داره مثل من میشه مثل من رد میده زبونمو کشیدم دور دایره نافش و بعد بوسه بارون کردم شکمشو و باعث شدم مثل چی به خودش بپیچه صداش مثل بیمار ها شد صدای آه هاش خش دار هم شد یه کم بی حال و منگ نیم خیز شدم و گفتم بره رو مبل نگاهِ رضایت بخششو با یه لبخند بهم انداخت و تو همون حالت دو دستشو گذاشت رو تشک مبل و با یه حرکت خودشو کشید بالا تقریبا ولو شد رو مبل و همونطور که سرشو چسبونده بود به پشتی با انگشتش با موهاش بازی میکرد لباس هامو که کامل در آوردم نگاهی به سر تا پام انداخت و مثل همیشه لبخند زد و بعد سوتینشو کند و انداختش رو دسته ی مبل همیشه چشماش و سینه هاش باعث میشدن به جای دیگه ایش نگا نکنم همیشه قفلم میکردن اما یهو چشمم به شکلِ هفتِ بینِ پاهاش افتاد شلوارکش انقدی تنگ بود که بین پاهاشو هفتی شکل نشون میداد و چه هفتِ نازی جلوی مبل و بین پاهاش زانو زدم و بالا تنه مو انداختم روش دو دستی بالا تنه شو بغل کردم و دیوونه وار سینه هاشو بوسیدم نمیخواستم کار دیگه ای بکنم میخواستم انقد تو اون دو گلوله ی بزرگ و نرم صورتمو فشار بدم که از حال بره بریم بوسه هام بلند بلند صدا میکردن و اونم باز شروع کرد به بیقراری تهِ آه هاش مشخص بود که داره داغ و داغ تر میشه دو دستی پشت سرمو گرفته بود و به خودش میپیچید و آه میکشید وقتی سر یکیشونو مکیدم بازم مثل قبل با آه اسممو صدا زد میخواستمش انقد که کیرم داشت درد میگرفت یه دردِ خاص کاملا مثل وحشی ها به جونش افتاده بودم و فقط صدام میزد و من با هر بار صدا زدنم بدتر میشدم بدتر میمکیدم بدتر میبوسیدم بدتر خط سینه هاشو لیس میزدم از خطشون شروع کردم به بوسیدن تا شکمش بعد هم رسیدم به لبه ی شلوارکش دستامو که فرو کردم لای لبه ش نگاهی بهش انداختم با بیحالی لبخندی زد و بهم فهموند درش بیارم درش آوردم حالا فقط یه شورت داشت یه شورت سبز رنگ که قسمتیش به خاطر ترشحاتش تیره تر و خیس به نظر میرسید یه شورت که با زیرش خیلی کار داشتم پاهاشو از هم باز کرد و پایین تنه شو جلو داد که کارم راحت تر شه و در واقع بهم فهموند که عجله کنم نگاهی بهش انداختم و یه لبخند کج زدم که با چشمای خمارش گفت میخوام همچنینی گفتم و دو دستمو گذاشتم رو ران های پُر و نرمش و بعد کشیدمشون رو به پایین و تا مچ پاهاشو لمس کردم که بازم چشمم به تتوش افتاد تا من مشغول تماشای تتوش بودم اون شورتشو تا روی ران هاش پایین کشید و وقتی فهمیدم خودم کامل درش آوردم خیسی شورتشو که با دستم حس کردم رو بهش گفتم تو توله ی کی ای با لبخند جواب داد توله ی تو توله ی چیم توله ی سکسیت توله ی شیطونت توله ی ملوست توله ی همه چیت جونِ غلیظی گفتم و به سرعت سرمو بردم بین پاهاش و تقریبا کُل کُسشو بردم داخل دهن انگار که سورپرایز شده باشه وایِ بلند و نازی گفت و نفس نفس زدناش تند تر شد رو به سقف شد و چشمامو بست و با اخم و التماس گفت بخورش مکیدمش و نرمیش کاری باهام کرد که دلم میخواست محکم گازش بگیرم از اون گاز ها که جیغشو در بیاره اما فقط دلم خواست عملیش نکردم و به جاش زبونمو از پایین تا بالا و از بالا تا پایین محکم روش کشیدم و این کارو که قطع کردم جوری نفس کشیدم که حرارت بدنم تا تهِ کُسشو به آتیش بکشه و کشید و با یه جااااانم ران هاشو از دو طرف چسبوند به سرم حرکت قبلمو که تکرار کردم با التماس اسممو صدا زد و گفت بخورش مگه نگفتی بیهوشت میکنم مگه نگفتی از حال میبریم بیهوشم کن منو بیهوش کن تحریک کردنمو ادامه داد و حرفاش دیگه امونمو برید و مثل دیوونه ها به جون کُسش افتادم محکم بوسش میکردم و بعد از هر لیس زبونمو تا ته تو سوراخش میکردم و در میاوردم بعد دوباره بوس محکمی روش میزدم همینطوری اونم تحریکم میکرد مک گاز لیس بوس انقد اینا رو تکرار کردم که وقتی ران هاشو جدا کرد دیدم کُسش خیلی براق شده و سر منم گیج میرفت داشتم میترکیدم بلند که شدم اونم تکون خورد و رو مبل زانو زد تا نزدیکش شدم کیرمو داخل دهنش برد و لبای خوش رنگشو دورشون حلقه کرد با یه دست پشتمو گرفت و با یه دست تهِ کیرمو بعد شروع کرد به ساک زدن تا بیشتر از نصفش که رفت تو و سر کیرم که خورد به نرمی تهِ حلقش رو به سقف شدم و آهِ غلیظی کشیدم اما با اُمممم های جالبش دوباره به چشماش نگاه کردم چشم تو چشم که شدیم لذت فوق العاده ای داشت خمارتر از قبل شده بودن با یه قرمزی مخصوص موهاش هم میریخت تو صورتش و زیباتر میشد زیبا روی من با دستم بازوشو گرفتم و دست دیگه رو بردم لای موهاش و به کیر براقم نگا کردم که چند لحظه یه بار تو دهنش پنهون میشد و بعد دوباره نمایان میشد لبای اونم از آب دهنش خیس بود بعد از اینکه دهنشو کامل باز کرد و یه لیس کامل به زیر کیرم زد مال مولچ مالچ موچ این صداها شروع شد این صداها که با هر بار مک زدن سر کیرم تولید میشد به حرفم آورد و با آه کردنام گفتم بخور بخور عزیزم بخور آمادش کن آمادش کن تا بیهوشت کنه کیف میبرد از حرفام تهِ چشماش میدیدم اینو با لبخندش هم بیشتر به این پی میبردم بازم رو به سقف شدم و با بیقراری سرمو به اینور اونور تکون میدادم و بازوشو فشار میدادم انگار درونم داشت از سر کیرم میزد بیرون انقد خوب میخورد که بعد از چند دقیقه میخواستم بیام واسه همین گفتم کافیه ازم جدا شد و حالت داگی رو مبل وایساد دو دستی هم پشتی مبلو گرفت قنبل چقد خوب شد تو این حالت انقد که ناخواسته دندونامو به هم فشار دادم و رفتم جلوتر پشتش تنظیم شدم و با یه دست یه لپِ باسنشو گرفتم یه کم چرخوندش و با اُمممم های سکسیش گفت بُکُن با دستِ دیگه کیرمو گرفتم سرشو مالیدم به کُسش و یه کم که گذشت با بیقراری صدام زد و گفت میگم بت بُکُن بفرس بره توششش آروم آروم فرستادم داخلش و تا ته که رفت چشمامو بستم کردم تو وجود داغ زنی که وجود من بود زنی که همه چیزم بود وایِ بلندش چشمامو باز کرد و دیدم پشتی مبلو چنگ زده و پیشونیشو هم چسبونده بهش لذت بردنش هم برای من لذت بود دو لپ باسنشو گرفتم و تا جایی که تخم هام چسبید به باسنش رفتم جلو دیگه چیزی از کیرم نمونده بود همه رو خورد نبضشو حس میکردم که داشت تو اون فضای تنگ دل دل میزد تو اون داغی گیر کرده بود دو دستی طوری که اذیت نشه رو باسنش زدم و تا سر کیرم کشیدم بیرون بعد دوباره تا ته داخل سرعتو بیشتر کردم و کم کم صدای شالاپ شالاپ های ریزی به گوشم خورد عاشق این صدا بودم مخصوصا وقتی با آه و آی گفتن هاش قاطی میشد حس میکردم عرق کردم انقد حرارت بدنم بالا بود که گوشام انگار میسوختن صدای ناله های اونم همش توشون تکرار میشد با نعره عقب جلو کردنامو محکم کردم انقد سرعتم بالا بود که مبل تکون میخورد و انقد ادامه دادم که یه کم خسته شدم داخلش نگه داشتم و پشت دستی به پیشونیم کشیدم که دیدم خودش شروع کرد به عقب جلو کردن من بی حرکت وایساده بودم و اون مشغول شد لذت این کارش بیشتر بود محکم باسنشو جلو میداد و تا جایی که تا ته میرفت توش میومد عقب تند تند یه موجی هم با هر عقب جلوش رو لپ هاش میرقصید و سکسی ترش میکرد کامل حس میکردم که چقد شهوتش بالا رفته از عقب جلو کردن هاش که تا وقتی که کیرمو تا تخم ها نمیخورد ول کن نبود از صدای خمار و منگش که تهش مشخص بود تو فضاست منم تو فضا بودم همدیگه رو برده بودیم فضا بازم ته جا دادم و بالا تنه مو انداختم روش همین که داخلش بود بیقرارش کرده بود حالا یکی از سینه هاشو گرفتم و پشت گردنشو هم مکیدم محکم و آبدار تا بیقراریش بیشتر بشه همونطور که سینش تو دستم بود با انگشت اشاره دور نوکشو بازی دادم که با ناله شروع کرد به حرف زدن و گفت دیوونم کردی داری میکشیم کجاشو دیدی هنوز صبر کن و ببین منتظرم نمال نخور نلیس هیچی فقط بُکُن فقط بُکُن منو با حرف آخرش خیلی تحریکم کرد و شروع کردم به نفس کشیدنای غلیظ از قصد اینطوری نفس میکشیدم که داغی نفسام بهش بخوره و حسشون کنه تا بفهمه باهام چیکار کرده از روش بلند شدم و گفتم بیاد بغلم با تعجب برگشت و همین که خواست بشینه رو مبل دستمو گذاشتم پشتش دست دیگه مو هم زیر زانوهاش و بعد بلندش کردم یه دستشو پشتم قفل کرد و دست دیگه شو رو شونه م و بعد از اینکه سرشو مثل گربه ها چسبوند به سینم پرسید کجا سرشو بوسیدم و گفتم یه جای خوب تا برسیم داخل اتاق همش موهاشو بو کردم و جون گرفتم داخل اتاق که شدیم صدای بارون که میخورد تو شیشه به گوشم خورد به پنجره نگا کردم هوای دو نفره داشت خودشو به رخمون میکشید اما من یکی بهش پوزخند زدم گور پدر هوای دو نفره مگه آدم فقط زیر بارون و تو هوای دو نفره عاشقی میکنه هزار تا هوای دو نفره هم به اون لحظه ی دو نفره مون نمی ارزید آروم گذاشتمش رو تخت و بلافاصله دمر شد طوری خوابید که سرش لبه ی تخت قرار گرفت خودمو جلوش تنظیم کردم و بعد از اینکه زانوهامو خم کردم کیرم جلوی دهنش قرار گرفت تا داخل دهنش برد چشمامو بستم و صدام در اومد داغترین جای بدنم کیرم بود که داشت با حرارت دهنش داغتر هم میشد با اُم هاش تا نزدیک تهشو میبرد داخل چند ثانیه نگه میداشت و بعد شبیه عوق کردن بیرون میکشید با این که همینم ویرانگر بود اما آروم نگرفتم و دو دستی آروم چنگ زدم تو موهاش و شروع کردم به عقب جلو کردن داخل دهنش میخورد به ته حلقش و باعث میشد لرزه ای به جونم بیوفته حتی دندوناش که گاهی به کیرم میخورد هم برام مشکل ساز نبود انقد غرق لذت بودم که دردش خیلی کم به حساب میومد انقد عقب جلو کردم که بیقراریم بیشتر شد و کُسشو خواستم اونجا رو خواستم ازش جدا شدم و بلافاصله به پشت رو بهم دراز کشید دستامو دور ران هاش قفل کردم و کشیدمش لبه ی تخت و کامل تنظیمش کردم اونم دستاشو انداخت زیر زانوهاش و پاهاشو کامل بالا داد خودمم جلوش تنظیم شدم و کیرمو گرفتم تو دستم کیر داغ و خیس و براقم که تا آخرین حدش راست شده بود نگاش که کردم دیدم چشمش به کیرمه و لب پایینیشو گاز گرفته بعد به خودم نگا کرد با چشمای خمارش لبخندی زد و پاهاشو که بازتر کرد بهم فهموند عجله کنم کلاهک کیرمو گذاشتم داخل سوراخش اما جلوتر نرفتم کمرشو یه کم بالا داد و با لحن ملوس و شیطنت آمیزی گفت میشه تا آخر بره توش لبخند کجی زدم و بعد از اینکه اوهومی گفتم تا آخر فرستادم داخل وقتی تا آخر رفت آهِ لرزونی از حلقم بیرون اومد اونم همینطور کمرشو بیشتر از قبل بالا داد و بعد از اوووفی که کشید جونِ غلیظی گفت از دهنش داغتر بود خم شدم دو دستمو دو طرف بدنش ستون بدنم کردنم و نصفه نیمه افتادم روش و کمر زدم رفتیم باز رفتیم نه تو فضا بلکه رفتیم واسه سر و صدا کردن محکم و صدادار ضربه میزدم طوری که طولی نکشید که تخت به لرزه و سر و صدا در اومد چلپ چلپ چلپ رون هام میخورد بهش و سر و صدای بلندی راه انداخته بود همش مینالید و همش صدام میزد با جیغ با التماس با همه وجود دیگه کم آورد و پاهاشو ول کرد و دستاشو پشت گردنم قفل کرد کامل تو چنگم بود تو چنگ مردش و چه حس خاصی داشت وقتی تو گوشم میگفت بُکُن دیوونه ترم میکرد و عاشق این بیقراریش میشدم عاشق اون صدای سکسی و نازکش لاله ی گوششو که مکیدم گفت بخورش داشتم از حال میرفتم حرصمو سر لاله ی گوشش خالی کردم و با لبام شکل گاز گرفتن فشارشون دادم حس میکردم اون بیشتر از من حالش آشوبه محکم نفس نفس میزد و میگفت واینستا میگفت همینطوری ادامه بدم با نعره ادامه دادم و بردمش سمت بیهوشی لحافو که یه لحظه چنگ زد و چشماشو که محکم رو هم فشار داد همینو میگفت میگفت دارم بیهوش میشم خودم که داشتم بیهوش میشدم دوباره که دستاشو پشت گردنم قفل کرد حس کردم درونم ته کیرم گلوله شده آبم بود که مثل یه سوزن راه کیرمو میدوید واسه ریختن له له میزد با آه کردن هام فهمید که دارم میام و پشت گردنمو ول کرد از روش بلند شدم و قبل از اینکه آبم بزنه بیرون و بریزه داخلش ازش بیرون کشیدم و بالای کُس و شکمشو هدف گرفتم تا زد بیرون نعره ای کردم و فکم شروع به لرزیدن کرد آب دهنم بیشتر شد و سرعت قلبم رفت رو هزار کیرم که بین دستم بالا پایین میپرید و اون مایع سفید و غلیظ که میریخت رو شکمش با جون گفتن هاش بهش نگا میکرد و سینه هاشو میمالید بیشتر از چیزی که انتظارشو داشتم آبم اومد نافشم پر از آب شد آخرش نتونستم تحمل کنم و چشمامو بستم من موندم و تاریکی اما نقش آبم که ازم بیرون میزد رو همچنان تو اون تاریکی میدیدم خالی که شدم انگار یه سطل آب سرد رو ریختن داخل سر تا پام و هر چی داغی توم جمع شده بود ازم خارج شد و آروم گرفتم انگار منظم شدم نفسام ضربان قلبم همه چیم و نفس عمیقی که کشیدم دیگه آبِ رو آتیش شد و باهاش حالم تا حدودی سر جا اومد چشمامو که باز کردم دیدم با یه دستش سینه شو گرفته و با انگشت دست دیگه با آبم بازی میکنه با نوک انگشتش میکشید رو سفیدی های روی شکم و پایین تراز شکمش و با لبخند به من نگا میکرد حس میکردم اونم مثل من آروم گرفته با دستمال خودمو پاک کردم و بعد کنارش رو تخت دراز کشیدم بازوم هم بالش زیر سرش کردم و سرشو گذاشت روش به نیم رخش که نگا کردم دیدم هنوز مشغول آبمه نگاهی بهم انداخت و گفت گفته بودی زیاده ولی دیگه انقدشو انتظار نداشتم لبخند غلیظی زدم و رو بهش گفتم خودمم اینبار تعجب کردم حالا خوبه نریختم داخل وگرنه چهارقلو رو شاخت بود خنده ای کرد و بعد از اینکه نفس عمیقی کشید صدام زد و گفتم جانم بعد از یه کم مکث با لحن مهربون و پر از محبتش گفت خیلی دوسِت دارم لبخندی زدم سرمو بردم نزدیک و پیشونی بلندشو بوسیدم و بعد در گوشش گفتم میدونی تو چیه منی چشماشو ریز کرد و به سقف نگا کرد و گفت اممممم چی توله ت اونم هستی اما یه چیز مهمتر هم هستی رو بهم شد و با لبخند پرسید چیه توام عشقم خیلی جدی به چشماش خیره شدم و از صمیم قلبم گفتم تو قلبِ منی نوشته

Date: August 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *