قولنج

0 views
0%

سلام اینکه الان اینا رو دارم مینوسیم باورنمیشه که میتونستم یه روزی اینا رو به کسی بگم واسه رعایت برخی مسائل اسمها مستعاره من تو یه شرکت کار میکردم که مدیر بخش خواهران اونجا بودم و توکارم خیلی بداخلاقو وجدی بودم بعد از3سالی که اونجا مشغول شدم یه خانمی اومد فرم پرکرد متین که با ما هم همکاری کنه به هرحال استخدام شد وشروع به کار کرد اوایلش خداییش به هیچکدوم از پرسنلم به این چشم نگاه نمیکردم ضمن اینکه من متاهلم وخانمم باردار بود یه مدت از همکاری مون گذشت بین نیروها متین نشون داد جربزه خوبی داره و کارو کاملا یادگرفته بود واسه همین سعی میکردم کار رو از طریق اون به بقیه گوشزد کنم گذشت و گذشت ما کم کم با هم راحت ترشدیم البته من بیشتر اون باز هم از من حساب میبرد تا اینکه یه روز بهش یه کاری دادم گفت من نمیتونم منو میبینی عصبانی شدم اون در جواب گفت آخه امروز گردنم درد میکنه قولنج کردم من تو یه لحظه یه فکرشیطانی به سرم زد گفتم من ماسازور خوبی هستما اون در جواب فقط خندید 2روز بعد جمعه واسه یه سری کارای عقب افتاده اومدم سرکار 0 5ساعت بعد متین هم اومده چون شیفتش بود یه دربون هم جلوی در شرکت داشتیم تا دیدمش گفتم گردنت خوب شد گفت نه بابا دارم میمیرم منم کوتاهی نکردم سریع گفتم میخای ماسازت بدم اونم گفت باشه قلبم اونقدر تند میزد صداشو تو گوشم میشنیدم بلاخره یه صندلی گذاشتم نشست منم از پشت به اون از رو مانتو شروع کردم گردن و کتفشو به مالوندن چند دقیقه بعد گفتم آخه از رو مانتو که ماساژنمیشه داد اونم بلافاصله چنتا از تکمه های مانتو رو وا کرد اما همه رو نه حالا راحت تر میشد ماساژ داد یادمه گفتم با اجازه صابخونه اونم متاهل بود یه بچه هم داشت زیر مانتوش یه پولیور صورتی پوشیده بود گردن و کتفشو ماساژ میدادم کم کم داشتم ناز میدادم اونم بیصدا نشسته بود تااینکه بعد چند دقیقه جراتم بیشتر شد دایره حرکت دستم بیشتر شد هر چی میگشتم بند سوتینی پیدا نمیکردم با خنده گفتم این نخه کو با پررویی گفت دکلته بستم حالا دستم زیرگردن سمت چونه هاشه وکم کم داره میره سمت خط سینه که تو این فاصله تا اومدم پایین تر برم گفت سعید پایین تر نرو خطرناکه من که حسابی حشری بودم ناراحت شدم وخودم زدم به قهر که ای بابا چه وضعشه من میخام فقط ماسازبدم و اینجور کسشراکه بلاخره با کلی خایمالی ونقشه گذاشت حالا هر 2 تا سینه های بلوریشو میتونستم بینم وای حتی فکرشم نمیکردم برش گردوندم سینه هاش خوردم لبشو گاز گرفتم شلوارشو تو یه چشم بهم زدن در آوردم اگه بدونین چه کسی بود درازش کردم کس مثل عسلشو 0 5ساعت باور کنین خوردم دیگه روانی شده بود اومد کیرمو بخوره گفت امیدوارم مثل کیر اکبر شوهرش دودل نباشه کیرمنو که دیددیدم آب از دهنش راه افتاد بیشرف جوری میخورد که روانی میشدی بلاخره خوابوندمش شروع کردم به تلمبه زدن وای چه کسی تنگ و داغ اونقدر تلمبه زدم اومدم آبمو بیرون بریزم که حال مشتی داد و گفت من قرص میخورم توش خالی کن منم ا ز خدا خواسته همون تو کامو کردم کارمون تموم شد که خواستم برسونمش یا دمه توی ماشین نمیتونست بشینه گفت جوری که تو منو گایید تو این 4 سال اکبر منو نکرده نوشته سعید

Date: August 16, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *