قول زنانه

0 views
0%

دلم برات تنگ شده جونم میخوام ببینمت نمیتونم بین ما دیوارای سنگی فاصله یک عمره میدونم بغض ترانمو شکستم میخوام بگم عاشقت هستم تو عین ناباوری یک شب خالی گذاشتی هر دو دستم تو بودی تمام هستیو مستیو راستیو تمام قصه من تو بودی سنگ صبورمو نگاه دورمو لب های بسته من نیمه شب از خوابم پا میشم نیستی پیشم باز دیونه میشم دوریه تو تیشه زد به ریشم نیستی پیشم بی صدا از غم خالی میشم هم صدا با بیخوابی میشم گونه هام خیس از شبنم غم نیستی پیشم نیستی پیشم ماشین تک سرنشین نم نم بارون بویه خاک جاده شمال صدای رضا صادقی سیگار نیم سوز بیرون از پنچره چشمای خیس گوشی خاموش دلی شکسته زنی یه دست مشکی و یه دنیا فکر و خیال اینا همشون نشونه یه اتفاق بود یه حادثه شوم و تلخ و زشت صدایه پای سیامک به گوش مارال میرسید اما برای اینکه واسه پسر خاله سابقشو نامزد فعلی و همسر ایندش ناز کنه خودشو زد به خوابو پتو رو هم کشید رو سرشو چشماشم بست س مارالم خوشگل خانم عروسکم من نمیخوایی اون چشمایه مثل وزغتو وا کنی تاج سرتو نگاه کنی همین یه جمله سیامک کافی بود تا مارال ساده رو عین فنر رو تخت بنشونه م کثافت اشغال چشمایه من مثل وزغه صدایه خنده های مکررو قشنگ سیامک باعث شد که مارال از حالت تهاجمیش دست برداره یواش یواش لبخند رو لباش بشینه س نه عشقم تو چشمات زندگیه منه الکی گفتم که خودتو از خوابیدنه مسخره و الکی بلند کنی اخه خوب کپک خان حداقل میخوایی خودتم بزنی به خواب یاد بگیر هم پلک های ریز نزنی و هم جلو اون خندتو بگیری گلابی من م خیلی بی مزه و بی ادبی اصلا ازت بدم اومد بلند شو برو میخوام بخوابم س باشه من میرم اما حیف شد من میخواستم ببرمت یه جایی که سورپرایز بشی دیگه خود دانی م دوباره دست گذاشتی رو نقطه ضعف من منو کنجکاو نکن کجا س نه دیگه تو خوابت میاد بگیر بخواب من خودم میرم ظهرت بخیر سیامک درو بستو پشت در قایم شدو شروع کرد به شمردن 1 2 3 در باز شدو مارال با عجله دوید بیاد پایین که تو اغوشه محکم سیامک گرفتار شد س خیلی فضولی به خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا م تو ام خیلی بد جنسی به مولااااااااااااااا حالا زود تند سریع بگو کجا میخوایم بریم تا نکشتمت س پاشو برو دست و صورتتو بشور لباستو عوض کن بریم تو راه بهت میگم فقط زود باش که وقت انچنانی هم ندارم لذت گرفتنه دستای مارال برای سیامک یه چیز فرا زمینی بود واسه همین بود که حتی تو ماشینم بیخیال دستای کوچیکو نرم مارال نمیشودو تو دستش میگرفت م سیا کجا داریم میریم میشه مثل ادم حرف بزنی لطفا س نه دیگه من اگه ادم بودم که تورو نمیگرفتم خنگولک نخیر فضولی نکن اروم بشین سرجات تا برسیم مارال با ناراحتی دستشو از دست سیامک گرفتو روشو کرد سمته پنجره ماشینو محل سیامک نداد س الان باهام قهره عروسکم س جواب نمیدی مارال خانم فرشته خوشگلم خورشید زندگیم م اه لعنتی خوب 5 دقیقه بذار من باهات قهر کنم ببینم مزش چطوریه اخه سیامک همین طور که دسته مارالو تو دستش گرفتو یه بوسه روش زد گفت تو بگو یه دقیقه بگو 10 ثانیه به خدا اگه بشه خنده رو لبای مارال نقش بستو چشماشو بستو به اینده و زندگی قشنگی که قرار بود با سیامک داشته باشه فکر کرد ماشین زنه خسته همینطور تو جاده بارون زده حرکت میکردو میرفت انگار قرار نبود به جایی برسه فقط باید میرفت بیخوابی یکی دو روزه اخیر خستگی ناشی از رانندگی مداوم احساس بیحالی به خاطر بیمار بودنو گشنگی شدید و غصف بدنی ماشین زن مسافرو مجبور کرد که دمه یه رستوران وایسه زن موبایلشو از کیفش در اوردو روشن کرد گوشی سریع شروع به زنگ خوردن کرد سلام مامان ببخشید گوشیم خاموش بود من خوبم نگران نباش مامان توروخدا گریه نکن بذار من حرفمو بزنم الهی من دورت بگردم اینجوری گریه نکن مامان من به این تنهایی نیاز دارم الانم نگران نباش تو راه شمالم میرم ویلایه خاله مهین ببخشید باید قطع کن گوشیمم خاموش میکنم لطفا مزاحمم نشین خداحافظ زن به سختی از ماشین پیاده شد چشماش از خستگی بیحالی گشنگی داشت سیاهی میرفت حتی قادر نبود یه متر جلو ترشو ببینه تمام منطقه تو چشماش تار بودو سیاه قدم اول قدم دوم قدم سوم و صدایه ترمز شدید یه ماشین و جیغ زن مارالم لطفا چشماتو ببند رسیدیم به جایی که قراره سورپرایز بشی م سیا اینجا کجاست س دوباره فضولی کرد تو چشماتو ببند تا بریم بالا پله های رویاهاشو مارال یکی یکی طی میکرد میدونست اینجا کجاست اما شوق بچگونه سیا باعث میشد که به رویه خودش نیاره حال مارالم دسته کمی از سیامک نداشت هر پله ای که بالا میرفت دلش بیشتر میلرزید هر پله ای که بالا میرفت خندش نماینگر تر میشد بفرماین اینم منزل شما پرنسس م وای سیا اینجا خونه خودمونه س بله نفس بانو بیا تو حالا عین ندید بدیدا دم در وایسادی بدو بیا تو زشته پیش در و همسایه م وای سیا باورم نمیشه ازت ممنونم خدارو شکر دیگه پس مشکلی واسه ازدواجمون نیست س نه عزیزم اخر هفته میایم واسه انتخاب روز عروسیمون با بوسه های ریزی که سیا رو صورتو پیشونی مارال میکاشت بیشتر احساس خوشبختی میکرد بالاخره به ارزوشون که به هم رسیدنشون بود وقتی نمونده بود م سیا میشه یکم اینجا بمونیم بعد بریم س اره عزیزم بیا بریم رو اون موکته دراز بکشیم س مارالم همیشه از داشتنت لذت میبرمو خدارو شکر میکنم ممنونم که هستی م عزیز دلم منم به خودم افتخار میکنم واسه اینکه تورو دارم خیلی دوست دارم همین جمله مارال کافی بود که لب های سیامک برای هزارمین بار تو این مدت رو لبای شیرین و قلوه ای مارل بشینه خوردنه لب های مارال تمام خستگی رو از بدن سیا خارج میکرد بوسه ها از رو لب یواش یواش رسید به گردن زبون سیا روی گردنه مارال حرکت میکردو باعث تحریکش میشد به همدیگه قول داده بودن اولین سکس زندگیشونو تو خونشون بکنن والان موقع اجابتش بود هر دو برای به تسخیر کشیدنه اندام همدیگه بی تاب بودن دکمه های مانتویی باز شد دستی مردونه رو اندام ظریف و دخترونه مارال قصمون کشیده میشود گاهی از رویه تاب و گاهی از زیر تاب مشکی رنگش اندامشو نوازش میکرد لباس ها هر کدوم به طریقه خاصی از بدنشون در میومد یکی با ملایمتو همراه بوسه یکی با خشونتو تحکیم حالا نوبته دستا بود که هنر نمایی کنن یه دست رویه کمری مردونه یه دست رویه سینه ای ناز دست دیگه رویه موهای مرد قصمون دستی هم بین دوتا پا بوسیدنو خوردنه لب ها همچنان ادامه داشت و گویی قرار نبود تموم بشه هر دو تشنه اندام هم بودنو حاظرم نبودن به این زودی تمومش کنن عشق و شهوت امیخته شده با هم مخلوط قشنگی رو برای این دو جوون ما درست کره بودن از روی عشق گونه و لب های همو میبوسیدن و از روی شهوت الت های همدیگه رو مالش میدادن س الهی من قربونه دخترم برم که اینقدر خوش استیله قربونه این سینه هات برم که منو دیونه کرده فدات شم تو تمام زندگیمی تمام جونمی تمام عشقمی تمام هستی و دنیامی م دوست دارم سیااااا دوست دارم سیا لرزش صدایه هر دو نشون میداد که دیگه ووقتشه و شهوت وجودو هر دوشونو گرفته مارالم دوست ندارم کیرمو بخوری اما میخوام برات کستو بخورم تا ارضا شی هر لیس سیا روی کس مارال باعث تکون خوردنه مارال میشد طفلی مثل مار به خودش می پچید یه دستش رویه موها سیا بودو یه دستش رویه کمرش هر تکونی که مارال به خودش میداد سیا محکمتر لیس میزد تمام تلاششو داشت میکرد که برای اولین سکسشون به عشق و رویا بچگیش خوش بگذره دوست نداشت تو اولین سکسش زده بشه اینقدر لیس زد تا با جیغ و لرزش شدید مارال دست از کارش کشیدو به تماشای ارضا شدن مارالش نشست م حالا نوبته منه بگیر بخواب که میخوام بهت بهترین حال زندگیتو بدم مارل کیر سیا رو تو دستاش گرفت و شروع کرد به لیس زدنه کلاهکشو یواش یواش کردش تو دهنش به قدر ی خوب براش میخورد که تمام بدنه سیا از فرط شادی و شوق میلرزید تخماشو تو دستاش میگرفتو باهاش بازی میکرد گاهی لیسی به تخماش میزد گاهی لیسی به کلاهکش تمام احساشو برای کیر عشقش گذاشته بود با اینکه تا حالا سکس نداشت اما داشت تلاششو میکرد که سیامک تو اولین سکسی که باهاش داره بد نگذره بهش و دقیقا همینطورم شد سیا از روی لذت بسیار زیادی که میبرد ارضا شدو محل خروج منیشم دهانه مارال انتخاب کرد که با جیغ و داد و دعوایه مارال همراه بود م کثافت حالمو به هم زدی اگه اشتباهی قورتش داده بودم که جرت میدادم من چاکرتم خانومی خوشگلم ازت ممنونم که ارضام کردی ببخشید اگه سکسکمون کامل نشد اخه برای پاره کردنه بکارتت کلی برنامه دارم دوست ندارم رو یه تیکه موکت خانمم بشی اون بمونه واسه شب عروسیمون الانم زودی پاشو بریم دیگه من تورو برسونم برم سرکار بی احساسی اخر کار سیا برای مارال نامفهوم و گنگ بود اون دوست داشت بعد از اتمام کارشون یکم برای شوهرش ناز کنه و اونم نازشو بکشه اما انگار با اتمام کارش شعله عشق و شهوتشم خاموش شد اما کاریش نمشود کرد با سردی و کرختی شروع به پوشیدنه لباساش کرد صدای جیغ زن تمام مردمو به سمته جاده برگردوند صحنه وحشتناکی بود زنی جوون غرق در خون وسط خیابون افتاده بود راننده منگ شده بودو توان انجام کاری نداشت شیشه خودرو زانتیا شکسته شده بودو سر راننده هم به خاطر برخورد با شیشه خون شدیدی ازش میومد مردم به سمته دختر دویدن خانوم خانوم صدامو میشنوی خانمممممممممممم خانممم یکی زنگ بزنه به امبولانس و این اخرین دیالوگ از پرده دوم داستان بود صدایه اژیر امبولانس خط ابطالی بود بر پرده دوم قصه سیا امروز عصر تولده الهامه همه خونه خاله دعوتیم کاراتو کن زودتر بیا دنبال من با هم بریم س باشه عزیزم تو برو فعلا خونه من زودتر میام مارال در خونه رو وا کرد زودی پرید تو خونه تمام لباساشو در اوردو رفت توی حموم دلش یه دوش اب گرم میخواست زیر دوش بود که صدای باز شدنه در به گوشش رسید م دوباره چی جا گذاشتی مرد هواس پرت من اینو گفتو شامپو مخصوصشو کف دستش ریختو مالید به موهایه خرمایی رنگش صدایه ضربه های ریز به شیشه حموم به مارال فهموند که انگار اقا سیامک سیر نشده با همون کله کفی در حمومو باز کرده پشتشو کرد بهش م چیه بهت مزه داده زود برو بیرون که الان یهو بابام میاد زشته این حرف مارال معکوس جواب داد چون سیامک سریع با همون لباساش از پشت چسبید بهشو شروع کرد به مالیدنه کسش م سیا تورو خدا دوباره شروع نکن الان بابام اینا میان زشته خواهش میکنم بذار واسه یه وقت دیگه مارال صحبت میکردو سیا بی توجه به صحبت هایه اون کسشو میمالید و یواش یواش داشت تحریکش میکرد اینو از لرزشه صدایه مارال تشخیص میداد و محکمتر میمالید همزمان با مالیدنش شلوارش خودشم در اوردو اماده شروع بود م سیا توروخدا نکن حالم داره خراب میشه سیاااااااااااااا سیامک مارالو هول داد رو دیوار حمومو پاشو باز کردو با یه حرکت سریع کیرشو وارد کس مارال کرد کثافتتتتتت چیکار کردی سوختم بکشش بیرونننننننن حرکت تند کیر سیا تو کس مارال باعث شده بود که نفس مارال به شماره بیوفته و نتونه قشنگ صحبت کنه از یه طرف درد پارگی بکارت و از یه طرف بی احترامی های مکرر سیامک داشت دیونش میکرد این چرا اینجوری شده تو همین فکرا بود که سیامک ارضا شدو ابشو تو کس مارال خالی کردو اونو هولش داد سمته دوش اب که باعث شد سرش به دیوار بخوره بیهوش و بیحال رو زمین بیوفته مارالم چشماتو باز کن عزیزم مامان فدات بشه تورو خدا چشماتو باز کن مارال یواش یواش چشمایه بی رمقشو باز کردو چهره رنجور مادرو پدرشو بالا سرش دید مامان چی شده من کجام چرا سرم اینقدر درد میکنه مامان سرم چرا درد میکنه من اصلا تو بیمارستان چیکار میکنم تو حین حرف زدن یاد اون روزو و کارایه سیامک افتاد مامان اون سیامک حییون کوش اون نامرد بیشرف کجاست اون لعنتی این بلارو سر من اورد مارال این صحبتارو میکرد مادر فقط اشک میریخت اشکی که نمیدونست از شوقه یا مصیبت و عزا مارال دخترم تو 10 روزه بیمارستانی اون ضربه ای که به سرت خورده حالتو خراب کرده بود خدارو شکر که الان به هوش اومدی من میرم دکترتو صدا کنم دکتر خوشتیپ و با وقار با متانت خاصی وارد اتاق شدو شروع به معاینه مارال کرد خوب خانم حیاتی دختر شما الحمدااله حالش خوبه اجازه بدین چنتا ازمایش هم روش انجام بدیم ایشا الله تا دو روز دیگه مرخص میشه روز ترخیص فرا رسید احساس مارال بهش میگفت که همه دارن چیزی رو ازش مخفی میکنن اما نمیدونست چی و چرا درب منزل مارال اینا غرق در سبد گل ها و رمان ها و پارچه های بود بدین منظور خانواده محترم حیاتی درگذشت داماد عزیزتان جناب اقای سیامک مدرس را تسلیت عرض میکنیم تمام کوچه پر بود از اعلامیه پسری که وقتی برای برداشتن ساعتش به خونه نامزدش برگشته با خواستگار سابق لاتو متجاوز به نامزدش مواجه شده که داشته کمربنده شلوارشو میبسته دکترا تعداد ضربه های چاقویی که به قلب و پهلو این پسر وارد شده بودو 27 ضربه اعلام کردن یه مرگ زجر اور و دردناک سیا یادته اون روز تو ماشین بهت قول دادم هیچوقت تنهات نمیذارم س اره عزیزم یادمه م دیدی سر حرفمو قولم موندم یه قول زنونه فقط دلم برای مامانم میسوزه ببین سر قبرمچه گریه ای میکنه پایان اول سلام دوم چنتا خواسته و خواهش ازتون دارم این داستان هیچ صحت و سقمی نداره وساخته ذهن مریض و پریشانه بندست ازتون خواهشانه عاجزانه درخواست میکنم اگه خوشتون نیومد از داستانم به خانوادم بی احترامی نکنید من مادرم تمام زندگیمه خواهرم تمام هستیمه و پدرم پشت و پناهمه ازتون عاجزانه خواهش میکنم بهشون بی احترامی نکنید بعدشم من یه حرف دیگه به عنوان کوچیکترین عضو این گروه دارم باهاتون خیلی از بچه هایه این گروه هستن که یکی از اعضا خانوادشونو از دست دادن به خدا خیلی نامردیه به خاطر یه داستان ولو اگه دروغو چرت باشه به خانوادشو فرد فوت شده توهین کنیم پارسال یکی از دخترایه سایت که از دوستایه بندست بعد از تایپ داستانش پدر و مادرشو تو تصادف از دست داد و چند ماه بعد از فوتشون وقتی داستانش چاپ شدو دوستان به خانوادش توهین کردن حالش به قدری بد شد که یک ماه و نیم تو بیمارستان روانی بستری شد دیگه خودتون قضاوت کنید اگه بی رحمی و نامردی و بی معرفتی نیست چنین توهینایی به کسی کردن بازم به این برنامتون ادامه بدین برای چندمین بار ازتون خواهش میکنم به خانوادم توهین نکنید دمتون گرم یا علی نوشته

Date: May 12, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *