سلام دوستاي عزيز ميخوام كه كسوشعرزيادي برام كامنت كنيد اين اولين داستان منه كه توشهواني ميزارم ولي آخريش نيست اميدوارم خوشتون بياد من هم شاغلم هم دانشجوم اين داستان3ماه پيشه كار اصلي من يه چيز ديگس اما روزاي پيش روم بود كه خيلي برام سخت بود و مجبور بودم عصرا باماشين كاركنم يه روز از اون روزاي كه شهوتم بالا زده بود وحوصله كار نداشتم اما به ناچار بايد ميرفتم با ماشين كاركنم همون اول بسم الله يه دختري رو سوار كردم اما خوشگل نبود توجهي بهش نميكردم هميجور كه به طرف مقصد ميرفتم تو ماشين بغلي دوتا دختر مسافر يه تاكسي بودن و هي به من نگاه ميكردن وچشمك در ميكردن منم شهوتي اووووووووف چي بهتر ازاين مسافرم پياده شدو من پشت سر تاكسي حركت كردم و اونام هي برميگشتنو نگام ميكردن تا به مقصد رسيدن پياده شدن همين كه پياده شدن بوق زدمو از خداخواسته ها اومدن سوار شدن تايه جاي رسوندم لام تا كام چيزي نگفتم تا وقتي پيادشون كردم يكي از كارتهاي ويزيتمو دادم بهشون وگفتم كه منتظرم بزنگي1ساعت بعد زنگيد و با خوشگل ترينشون رفيق شدم كه اسمش سحر بود20سالشم بود به به بهب ه ولله راس ميگم كه تو پيام ششم بهش گفتم حوصله پيام بازي ندارم اهل سكس هستي يانه اولش مثلا ناراحت شد گفت كه فكر ميكني من از اون دخترامو ازاين كسوشعرا منم كه راست كرده بودمو خون جلوچشامو گرفته بود كه بايد يه سكس داشته باشم بايكمي كوس ليسي حرفاي سكسي شروع شد بخورمتو تو كوست بزارمو سرشوبخوريو از اين حرفا اينم بگما منم پسري فوق العاده خوشگلو وخوش تيپم وگرنه به اين راحتيا پانميداد قرار شد فرداش بريم يه جاي تا بكنمش اما جا پيدانكردم يكم ول چرخيديم تا تاريك شه هواكه تاريك شد بردمش يه جاده خلوتو نور بالا رو روشن كردمو صندلي راننده رو دادم عقب و كير مبارك روكشيدم بيرون درحالي كه داشتم رانندگيب ميكردم گفتم بخور اومد بخوره بچه ها چه خوردني بهبه خيلي حرفه اي ساك ميزد تا ته گلوش ميبرد وسريع عقب جلو ميكردگفتم بايد همه آبشو بخورياي ماشين وبه گوه نكش گفت باشه اما آبم انقد زياد بود كه بدبخت توش غرق شد بااينكه نصفشو خورده بو اما بازم خيليش كف ماشين ريخته بود يه لب گرفتمو گفتم عب نداره دمت گرم خوب حال دادي رسوندمشو رفتم خونه اس دادم كه زني گفت چطور گفتم خيلي حرفه اي ميخوردي گفت بعدا ميگم گفتم الان بگو گفت نه فردا بيا خونمون بهت ميگم منم ميدونستم كلكي تو كار نيست فردا صبح آدرس و اس كرد و من رفتم مادر جنده بيوه بود و يه بچه نوزاد داشت بااينكه متعجب بودم اماخوشحالم بودم كه طرف كوسه خوابوندم بخورمش ديدم نوك سينه هاش مشكيه مثل زغال حالم بهم خورد پيراهنشو دادم بلا ديدم چون تازه زاييده شكمش داغون شده كردم تو كوسش ديدم اگه تيربرق هم ببندم به كيرم بفرستم تو كوسش نه نميگه كردم تو كونش همين كه كردم ديدم يه بوي گوه بلند شد گيرم داشت ميخوابيد كه بايه بهونه گفتم بيا ساك بزن ساك زد وآبمو خورد ساك زدنش فقط خوب بود نه كون گوهيش نه كوس گشادش مالي نبودن الان با خواهر سحر كه دختره دوستم قرار سكس دارم اميدوارم اين يكي حال بده وبيام براتون بنويسم خواستيم تنوع كنيم كه به گوه كشيد كير بيچارمو نوشته
0 views
Date: October 10, 2018