سلام پوریا هستم ۲۲ سالمه و یه مامان معمولی دارم ۴۵ سالشه با قد متوسط کون گرد سایز ممه ۷۰ بدون مقدمه میرم سر اصل داستان داستان از اونجایی شروع شد ک همه خونه مادر بزرگم جمع شده بودیم ک البطه بابام نبود طبق معمول منو پسر خالم فرید رفته بودیم بیرون کس چرخ ساعت ۱۱ شب بود برگشتیم خونه وقتی جلو در رسیدیم فهمیدم اکثرا مهمونا رفتن چون تعداد کفشا کمتر شده بود رفتیم تو با گوشی ور میرفتم متوجه شدم مامانم جوری نشسته ک رونای گوشتیش از زیر دامن مشخصه ک اگه کمی جابجا میشدم حتی میتونستم شورتشو ببینم از شانس بده من یا خوبش شوهر خالمم دقیقا رو بروش نشسته بود ک هی نگاه میکرد چند دقیقه ای گذشت منم کاری نمیتونستم انجام بدم احساس بدی داشتم فک میکردم مامانم از قصد اینجوری نشسته ب پسر خالم گفتم بیا بریم بیرون ی شارج بگیرم خلاصه رفتیم برگشتیم دیدم باز مامانم ب همون حالت نشسته منم رفتم نزدیک هادی نشستم یهو دنیا سرم خراب شد دیدم مامانم شورت پاش نیس منم بچه بودم دفه اولم بود مامانمو اینجوری میدیم یکم حال کردم ولی از اینکه عمو هادی داشت نگاش میکرد اعصابم خورد بود و همزمان ب این فکر میکردم هادی داره مامانمو میکنه تو همین فکرا بودم ک دیدم جاهارو دارن میندازن بخوابیم مامان بزرگم ک تو حال خوابیده بود مامانم جای منو خودشو اورد حال خالمم با شور خالشو فرید ک کوچیکتر از من بود تو اتاق خوابیدن مامانم تو اشپز خونه بود ک فهمیدم اس ام اس اومد بهش گفتم گفت حتما ایرانسله بعد رفت دست شویی تو این فاصله نگاه کردم دیدم عمو هادیه نوشت بود خوب رو نمایی میکردی عزیزم نمیدونستم همچین جیگر ملسی داشتی کوفت شوهرت بشه بیدار باش میام یه نیم ساعت دیگه یه اس دیگه هم داد ک من از ترسم نخوندم اس اولی پاک کردم گذاشتم سر جاش خودمو ب خواب زدم مامانم بعد چند دقیقه اومد فهمیدم رفت سمت گوشی و یه اس داد خوابید حدود یه ساعت بعد در اتاق باز شد میدونستم شوهر خالمه مستقیم رفت اشپز خونه بعد چند لحظه مامانم هم پا شد رفت اعصابم داغون بود اخه ب مامانم نمیومد همچین زنی باشه خوبی خونه مامان بزرگم این بود ک اوپن نداشت تو تاریکی داشتم نگاه میکردم متوجه شدم مامانم نشسته داره کیرشو میخوره بعد پاشد هادی از پشت بغلش کرده بود از پشت کرده بود تو کسش بعد یه ربع ارضا شد ولی نفهمیدم ابشو کجا ریخت مامانم اومد سرجاش خوابید اونم رفت دستشوییی کیرم شبیه میخ سفت شده بود هم اعصابم خورد بود هم خوشم اومده بود تو همین فکرا بودم خوابم برده بود ظهر از خواب پاشدم دیدم خالمینا رفتن خونشون مامانمم حمومه رفتم سراغ گوشیش اس پاک نشده از طرف هادی رو خوندم نوشته بود جنده خانوم دیشب خوب حال دادی بم دفه بعدی بیا خونمون بهت خبر میدم هر وقت خواهرت نبود ی کس حسابی بدی دوستمم میارم ک مامانم ج نداده بود بش مامانم اومد بعد ناهار از مامان بزرگ خدافظی کردیم رفتیم خونمون تو خونه بحث رو با مامان باز کردم بهش گفتم چرا اینجوری جلو هادی نشسته بودی ابرمون رفت ب روش نیاوردم دیدم داده گفت چه جوری نشسته بودم مگه گفتم همه چیزت مشخص بود شورت هم نپوشیده بودی گفت اوااا حواسم نبوده اشکال نداره اقا هادی از اون ادما نیست بیشوررر تو چرا نگاه کردی با خنده گفت بعد گفت ب بابات اومد نگی حالا شر شه ولی من مطمئنم اقا هادی نگاه نمیکرده تو باید بهم زود میگفتی منم سرمو ب شکل تاییدد تکون دادم خلاصه بعد چند روز بابام از اهواز اومد کار بابام تو اهواز جوری بود ک یک ماه اهواز بود یک ماه پیش ما منم تو اون یک ماه کار خاصی از مامانم ندیدم تا اینکع بابام دوباره رفت رفت اهواز یک هفته ای بود ک رفته بود ی روز زنگ زد ب مامانم گفت ک باید بریم شهر میبد دنبال یه کار اداری ک از طرف شرکت بود خلاصه مامانم بش گفت ک با پسر خاله خودش ک اسمش وحید بود تو اژانس کار میکرد با اون بریم دربست بابام قبول کرد مامانم زنگ زد ب وحید هماهنک کرد و یه مقدار وسایل جمع کرد تو ساک واسه فردا اماده کرد وحید یه هیکل گنده داره ۳۵ سالشه فردا رسید با وحید راه افتادیم نمیدونم چرا هی وحید اصرار میکرد تو جاده جوجه کباب کنیم ب اصرار وحید ک رفت مرغ گرفت بغل یه زمین کشاورزی ک درخت زیاد داشت نگه داشت وسایلارو بردیم زمین پهن کردیم چندتا چوب هم اتیش زدیم واس زغال نشسته بودیم ک وحید رو ب مامانم گفت مریم خانوم چاغو دارید مامانم گفت اره تو ساک باید باشه پا شد رفت بیاره وحید هم پشت سرش ب بهانه اینکه ساک سنگین رفت زوایه صندوق عقب ماشین جوری بود ک نمیشد خوب پشت ماشینو ببینی ولی مشخص بود ک وحید از پشت چسبیده ب مامانم بعد چند اومدن ولی برجستگی کیر وحید از رو شلوار پارپه ای مشخص بود صدای مامانمم میلرزید موقع حرف زدن دیگه مطمئن بودم ک خبری بوده موقع خوردن کباب نمک دون پیش من بود وحید بدون اینکه چیزی بگه دستشو گذاشت رو رون مامانم نزدیک ب کسش خم شد نمک دونو برداشت دوباره منم داشتم حشری میشدم ولی ایندفه با کارای پسر خاله مامانم خلاصه رفتیم رسیدم میبد زنگ زدیم ب دوست بابام ک قرار بوددخونه بهمون بده باههم هماهنگ کردیمو کلید خونه رو داد ولی یه خونه کلنگی قدیمی بود طبقه دوم ک کلا ی حالو یه اشپزخونه سرویس داشت خیالم از این راحت شد ک اتاق جدا گونه ای نداره ولی نمیدونستم ساعت حدودا ۴ بعد از ظهر بود ک رسیده بودیم من خیلی خسته بودم با لباس خوابیدم ساعت حدود ۱۰ از خواب پاشدم دیدم مامانم تازه از حموم اومده ی دامن کوتاه تا نصف ساق پاش رو پوشونده پوشیده با یه تاب استین حلقه ای شام ک از بیرون سفارش داده بودنو خوردیم یکم تیوی نگاه کردیم ساعت ۱ ۳۰ شده بود مامانم گفت بخوابیم ک صبح باید بریم ساعتو گذاشت رو زنگ وحید گفت رو مبل میخوابه منو مامانم جا انداختیم وست حال تا ساعت دو نیم سه بیدار بودم البطه خودمو زده بودم ب خواب خبری نبود تو این مدت خوابم برده بود ساعت ۹ صبح از خواب پاشدم دیدم وحید رو مبل نیست اونطرف بغل مامانه مامانم دامنش جمع شده رو شکمش باز شرت تنش نیست دست وحید هم رو کسشه شکه شدم مامانمو زود بیدارر کردم ازش پرسیدم ک هی میگفت اتفاقی بوده و انکار میکرده تو عالم خواب بوده و خواب افتاده بودیم خلاصه دیرمون هم شده بود رفتیم کارمون هم طول کشید افتاد ب فردا برگشتیم ولی رومون ب هم بیشتر باز شده بود از حرفای وحید ک هی تیکه مینداخت میخندیدیم مشخص بود ک هی میگفت چه کیفی میکنه عباس اقا بابام او میخندید مامانم دامنشو از رو شلوار پوشید بعد دوباره شلوارشو در اورد همونجا تعجب کردم رفت اشپز خونه املت بزنه وحیدم رفت کمکش منم داشتم جاهارو جممع میکردم ی گوشه ک یهو دیدم شرت مامانم زیر دشکه بلند از قصد گفتم مامان شرتت زیر تشک بود هیج جوابی نشنیدم راستش داشتم اروم اروم با لاسیدن مامانم حال میکردم ناهرو خوردیم داشتیم تی وی نگاه میکردیم وحید گفت این عضله هام گرفته رو زمین خوابیدم نامردا دشک ننداختین ب من یک دردی میکنه مامانم گفت ماساژ میخوای پوریا بهت بده زود گفتم من بلد نیستم مامانم گفت بش رگتو بگیرم خلاصه خوابید مامان رفت روش بعد ده دقیقه دیدم وحید ب خواسته مامانم لبوس بالاتنشو در اورد ک بهتر بتونه مامانم کارشو انجام بده بعد شلوارشو در اورد فقط ی شورت نخی تن اقا وحید بود بعد نیه یه ربع ساعت اقا وحید گفت بسه تو این فاصله من گفتم کی منو ماساژ میده ک وحید گفت بخواب خودم الان ی حالی بهت بدم خوابیدم وقتی وحید پا شد کیر سیخ شدشو از رو شرت نخی پادار ک پوشید بود رو ریدم پشمام فر خورد وحید دقیقا نشست رو کونم موقعی ک خم میشد گردنمو بابالای کتفمو بماله کیرش میفت لای کونم یه حسی بم دست داده بودد کونم ب خارش افتاده بود چشام خمار شده بودن چند دقیه ای بیشتر ماساژ نداده بود ک به مامانم گفت شما ماششاژ نمیخوای مریم خانوم ک مامانم از خدا خواسته اومد بغل من خوابید وحید هم رفت رو کون مامانم نشست من پا شدم رفتم رو مبل وحید داشت از رو مبل مامانمو میمالید یهو گفت مریم خانوم بند سوتینت ازیت میکنه نمیتونم اینطوری رگتو بگیرم میشه بازش کنی ک مامانم تابشو در اورد ب وحید گفت خودت بند سوتینو باز کن وحیدم همین کارو کرد داشتم از شق درد میمردم دوست داشتم همونجا جر بده مامانمو رگشو تا بالای کونش گرفت دستشو همونجا نگه داشته بود ک ول نشه ب مامانم گفت پایین تر برم مامانم گفت اره برو ولی انگاررر خیلی درد داشت وحید گفت پس دامنتو بکش پایین تررر تا بهتر بگیرم گفتتت من رگتووو گرفتم نمیتونم درش بیارم خودت بکشش پایین مامانم ک یکم من من میکرد وحید گفت خوبه حالا صبح همه جاتو ریخته بودی بیرون با خنده بعرو ب من کرد ک دامنشو در بیارم منم با تاییدیه مامانم ک سرشو تکون داد دامنشوو کشیدم پایین وایییی خدای من دوباره شورت نپوشیده بود کیرمم داشتتت شلوارووو میترکوند وحید داشت ب کارش ادامه میداد مامانم داشت جلو روم دست مالی میشد وحید بعد از اینکه رگشو گرفت دوباره دقیق رو کون مامانم یکم پایین تر پشتشو میمالید مامانم چشاشو بسته بود دقیقا مثل مال من وقتی خم میشد وحید کیرش میرفت لای کون مامانم فقط شورت وحید باعث میشد نره تو کسش مامانم تند تند نفس میکشید ک وحید پاشد رفت سمت صورت مامانم نشست و گردنشو ماساژ میداد اروم اردم اومد پایین تر تا نزدیک کمرش دیدم داره کیرش ب صورت مامانم برخورد میکنه کشیده میشه ب صورتش چندی نگذشته بود ک مامانم داش کیرشو میمالید ب خودم اومدم دیدم منم کیرمو در اورددم دارم باش جغ میزنم خیلی حال میداد مامانم رو ب روم داشت حال میکرد با اینکع میدونست من دارم میبینم ولی وحید بیخیال داشت ماُساژ میداد دیدم مامانم کیر وحیدو کشید بیرون گذاشت دهنش برخلاف رنگ پوس وحید ک سفید بود کیرش سیاه و کلفف بود اندازش بیشتر از دو برابر کیر من بود چسامو بسته بودم داشتم کیرمو میمالیدم ک با صدای وحید ب خودم اومدم ب مامانم میگفت کسووو خانوم پسرتوو نگاه با گایده شدنت داره جغ میزنه ای جان یکم خجالت کشیدم وحید سر مامانمو ب سمت کیرش کرد تا جایی ک میتونست کرد تو دهنش من ابم اومد بیحال افتادم رو مبل وححید ب مامانم گفت پاشو رو مبل قنبل کن سر منو گرفت اورد صورت منو چسبوند ب کون مامانم گفت یخور من ک دفه اولم بود حالم داشت بهم میخورد ولی بعدش خوشم اومد کسو کونشو خوردم قشنگ مامانم همش اه میکرد وحید میگفت بخوررر خیسششش کن تا نننتو خشخشکی جر ندم ک از پشت شلور منم کشید پاینن از کونم تعریف کرد گفت کونت از مال مامان جون کون تره شما خانوادگی کونید بعد اومد سمت مامانم گفت بسه اروم اروم کرد تو کسش چنتاااا تلمبه زددد در اورد گذاشت دهن من واسه دفه اول داشتم ساک میزدم اونم جلو رو مامانم بعد رفت خوابید ب مامانم گفت جندهی من بیا بشین روش یه ده دقیقه ای کردش از کس در اورد تنضیم کرد رو کسش زیاد زحمت نداد رفت تووو گفت و حید گفت کونه رو ک ب باد دادی گشاد ک جنده مامانم گفت کار هادیه مگه نه شوهرم کون نمیکنه یهو گفت جنده خانوم کس ننه کیرم تو شوهرت کون گشاددد میخوای ب من بدی فک کردی کون پسرت هست مامانم گفت کرم بیار اوردم گفت پسرم میخواد امروز بخاطر مانانش کون بده قربون کونش بشم راستش خودمم خوش اومده کونموومامانم امادش کرد ولسه وحید یکم ساک زد وحید گفت چاردستو پا شو اروم اروم کرد تو اولش نمیرفت ولی بازور کرد زیاد درد میکرد کیرش کلفت بود ولی بعد ۵ شیش دقیقه دردش افتاد حسابی حال میکردم بعد یهو کیرشو کشید بیرون رفت سمت مامانم ست کردم تو کونم دیدم سوراخم باز مونده طوری ک سه تا انگشت راحت میرفت تو وحیدم کل ابشو ریخت تو کس مامانم منم ک چند بار ابم اومده بود همونجا خوابیدم فردا صبح کارامون میبد تموم شد برگشتیم تهران ولی از اون موقع ب بعد وحید هر هفته منو مامانمو میکرد و افتتاح گر کون من از ۱۶ سالگی شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید اگه غلط املایی داشت نوشته _
0 views
Date: August 26, 2018