لاکچری من ۱

0 views
0%

تمام تشابه اسمی در این مطلب اتفاقی هست مدرک کاردانی که گرفتم قشنگ متوجه شدم ریدم با این انتخاب رشته ام کار که نبود هیج تازه مسخره ام هم میکردن البته کلا وضع بازار کار خراب بود برای مدرک فوق دیپلم که دیگه بدتر قشنگ 4ماه گشتم نبود که نبود بابام هم سپرده بود به دوستاش ولی خوب دوستای بابام هم یکی بودن در حد و اندازه خود بابام و بقول معروف دم کلفت نبودن اخر کار برای فرار از بیکاری تصمیم گرفتم برم ارشد امتحان بدم کسایی که فنی هستند میدونن چقدر کنکورش کشک خلاصه یه شهر منطقه ازاد قبول شدم بگذریم که همه میدونن وقتی دختر شهر دور قبول میشه چه حرف هایی که فامیل نمیزنن یکیش این که وای دختر تو شهر غریب میفرستی مگه از تو خونه بودنش سیر شدی یه نون بنداز جلوش کوفت کونه با کلی نیش و کنایه با بابام راهی شدیم تو کل راه تو چشمای بابام دو دلی میدیدم ولی بخاطر این که یه وقت پشیمون نشه کل راه نه سرم بلند کردم که اطراف ببینم نه حرفی زدم که خدایی نکرده وسط راه سر خر کج نکنیم برگردیم رسیدیم و کارهای ثبتام انجام دادیم همه میدونن که دانشگاه الزهرا خوابگاهش داخل خود دانشگاه هست بابام هم بخاطر همین خیالش راحت شد و با کلی قسم و قول من گذاشت و رفت البته اخر کاری یه تهدید هم کرد که اگه از شکستن قولم رو اسم خدا نمیترسم از زدن گردنم اگه پامو کج بزارم یکم بترسم دانشگاه دوست داشتم اتاق 8 نفرمون هم نمیشه گفت عالی ولی نسبت به اتاق های دیگه بهتر بود بچه های اتاق فقط هفته اول غریبی کردن ولی از هفته های بعدش قشنگ میرفتن بیرون و اون ترس شهر غریب گشتن دیگه نداشتن به من هم میگفتن بیا بریم بیرون ولی نمیرفتم یه وقت فکر نکنین بخاطر قولی بود که به بابام داده بودما نه اصلا بخاطر این که نه من لباس انچنانی داشتم نه یه اعتماد بنفس درستی خودمو از اونا خیلی پایین تر میدونستم بخاطر همین هم اصلا باهاشون بیرون نمیرفتم اخر کار هم که شب ها برمیکشتن فقط حسرت میخوردم و به حرف هاشون گوش میدادم اما به خاطر غرورم وانمودمیکردم اصلا برام مهم نیست دو ماهی گذشته بود که واقعا افسرده شدم تا تعطیلی هم خیلی مونده بود که برم خونه تصمیم گرفتم حداقل اینستا نصب کنم که حوصله ام سر نره تو ابنستا یه چنتا پیج مال اون شهر فالو کروم از گردشگریش بگیرتا لاکچری هاش و غذاهاش میخواستم اگه بیرون نمیرم حداقل ببینم کجا زندگی میکنم تو یکی از پیج های لاکچری ها از یه پسر یه چنتا عکس گذاشنه بود قیافه پسر تو نگاه اول کاری با من کرد که تا همین لحظه هم نفهمیدم چطور خر شدم اره دیگه بچه شهرستانی با دلستر مست کرده بود خلاصه تو اینترنت عاشق شدم خیلی گشتم اما خب معمولا تو این پیج ها پسر ها تگ نمیکنن تا این که تو این فالورها پیداش کردم 3روز دودل بودم تا فالوش کردن اخه من بی جنبه باسه تا عکس عاشق شدم با یه گالری عکس حتما میمرستیدمش بعد فالو کردنش مگه میشود اروین عکسی بزاره من لایکش نکنم قربون صدقه سر تا پاش نرم مگه میشود جایی بره و عکس بزاره من شجره نامه اون عکس در نیارم میمیردم وقتی دختری قربون صدقه اش میرفت هلاک میشودم وقتی عکس میذاشت از اون صورت ناب مردونه اش تو ذهنم با اون ماشین امریکایش باهم میرفتیم دور دور کل شهر منو میگردوند کلی باهم حرف میزدیم و تا اخرین قطره بنزین شهر زیر پا میذاشتیم دیگه دنیام خسته کننده نبود با عوس ها فیلم های اروین دیگه برام مهم نبود بیرون نرفتم دیگه برام مهم نبود سیبیل داشتنم هیچی برام مهم نبود یه شب که داشتم سر تاپی عکس جدیدی که گذاشته بود میلی میلی چک میکردم و تو ذهنم میسپردم انگار که قرار بود ازش کنکور بگیرن یه صداهای نفس کشیدن های تند از تخت روبه رویی میمومد یکم خودمو متمایل کردم به راست که از طبقه دوم بتونم تخت طبقه پایین ببینم طبق معمول مریم بود داشت خود ارضایی میکرد از همون زیر پتو هم مشخص بود یه دستش رو سینه هاش یه دستش وسط پاش حسابی هم تو حس بود یه استغفرالله گفتمو برگشتم رو به سمت دیوار دوباره میخ عکس اروین شدم چشمم کشیده شد رو دستهاش یعنی چه حسی داشت لمس بدنم دست های قوی اروین یعنی چه حسی داشت وقتی اروین اون لب های مردونه اش بزار رو گلوم وحرکت بده به سمت سیب گلوم چه حالی میشودم اگه اروین با سر سینه هام بازی کنه چند تن قند تو دلم اب میشود اگر نوک سینه های قهوه ایمو به دندون بگیره به کدوم بیام سر میذاشتم اگه بوس های ریزشو رو شکمم بزنه به خودم که اومدم دیدم شرتم خیس خیس اره من با یه نیمچه فکر کوچیک از طرف یه عکس اروین خیس کرده بودم خدا بداد روزی برسه که خود اروین میدیدم فردا صبحش انگار کوه کنده باشم با زور خودم از طبقه دوم پرت کردم پایین و رفتم دستشویی عمومی که مسواک بزنم تو اینه خودمو دیدم یه دختر سفید که همین سفیدی باعث شده بود موهای سیاه صورتم مخصوصا پشت لبم زیادی تو ذوق بزنه صورتم گرد نبود بلکه به گردگفته بود زکی از بس گوشتالو بود راه که میرفتم حس میکردم لوپ هام تکون میخورن هرچی تو ایینه به خودم بیشتر نگاه میکردم بیشتر افسرده میشودم من کی باشم کا اروین بخوام جطور اروین در حد گدا گشنه ای مثل خودم پایین اورده بودم اشک تو نی نی چشمام جوشید و غل خورد رو کوه لوپ هام اومد پایین اولی که ریخت انگار اجازه داد بقیه اشک هام بریزن پایین اونقدر جلو اینه دستشویی گریه کردم که مریم اومد داخل اولش متوجه نشد دارم گریه میکنم و طبق عادت همیشگیش از پشت بغلم کرد و سینه هامو مشت اش گرفت و ول کرد رفت سمت یکی ازدستشویی ها که وسط راه برگشت خب حق هم داشت برگرده تو خوابگاه از این شوخی ها زیاد میکردن ولی هر بار که به من دست میزدن من دادوبیداد میکردم و حسابی زهر چشم میگرفتم یکم نزدیگ شد و گفت تو خوبی دخترا صورتم پاییتر بردم که نبینه اون سرخی چشمام اما زرنگتر از این حرف ها بود گفت داری گریه میکنی اره این حرفش انگار شاه کلیدی بود برای باز کردن قفل صدام چون اینبار گریه ام صدا دار شروع به باریدن کرد که ترسید محکم با دستش جلو دهنمو گرفت اخه اگه مسئول خوابگاه خانم خداداد میرسید فکر میکرد دعوا کردیم که داریم گریه میکنم منو کشون کشون برد تو دستشویی اخر منم بی اراده باهاش رفتم من پرت کرد تو دستشویی خودش هم اومد داخل در بست گفت چته تو دختر جیگرمو خونی که هیچ پریود کردی از ترس ان ام بند اومد اول صبح وسط گریه ام خنده ام گرفت مریم همینجوری بود کلا حرف جدی اش جوک بود گفت زهر مار بنال ببینم چته تو گفتم مریم من خیلی زشتم گفت زکی تازه فهمیدی اصلا انتظار نداشتم اینو بگه انتظار داشتم بگه نه همین موصوع باعث شد دوباره گریه کنم مریم که هم استرس اینو داشت که سرپرست بیات هم حال من اول صبحی بد بشه بغلم کردو با پشت دستش کمرو نوازش کرد اروم زیر گوشم زمزمه میکرد بسه بسه یواش یواش حس کردم جای کمرم داره کنار سینه ام نوازش میکنه اگه دختر قبلی بودم دستشو پس میزدم ولی هر کی یه جای زندگیش اینو خواسته که به چشم حداقل یک نفر جذاب بیات شاید اشتباه من این بود که اعتماد بنفس نداشتم ولی مطمئنم هرکسی تو زندکیش یه زمانی بوده که عقلش تو اون لحظه اف شد بوده منم اف شده بودم لز اصلا قبول نداشتم و اصلا درک نمیکنم و نکردم اما اگه اروین دختر بود با کل دنیا میجنگیدم که قانون لز تو کل دنیا تصویب کنم اصلا اگر منم پسر بودم حاضر بودم کل زمین سینه خیز برم اما قانون گی بودن ثبت کنم تا بتونم کنارش باشم اما الان که دختر بودم نمیتونستم کاری کنم که یه ثانیه اروین تو بغلم داشته باشم انگار اروین عشق ممنوعه من بود بخاطر همین ناامیدی گذاشتم مریم کارش ادامه بده مریم که دید مقاومت نمیکنم دستشو راحت ولی با کمی شک و تردید گذاشت رو سینه هام مثلا میخوات پیرهنمو درست کنه دستشو اول ثابت نگه داشت رو سینه هام و به چشمام نگاه کرد وقتی نگاه خیره منو دید با یه خنده ولی هول هولکی دستشو عقب کشید که من دستشو گرفتم و گذاشتم رو سینه هام تعجب قشنگ از کل وحودش میشود خوند چشمام که بستم اجازا امو اعلام کردم که مشت مشت بگیر سینه هامو مریم با حرص تموم نشدنی که نمیدونم صبح اول صبح از کجا اورده بود سینه هامو فشارمیداد دردم میگرفت ولی چیزی نمیکفتم اینم باشه تنبیهی واسه زشت بودنم اره بکش این تاوان زشو بودن مریم داشت دیونه میشود سینه هامو میگرفت و ول میکرد بعد دیکه بی صبر شد منو چسبوند به دیوار دستشویی منم مجبور شدم پامو از هم باز بزارم که پام تو سنگ دستشویی نره مریم از رو لباس سبنه هامو لیس میزدم و با دستش دنبال نازم میگشت دستشو از رو شلوار گذاشت رو نازم و یواش یواش ازش نیشگون میگرفت و یکی از دست هاشو از زیر لباس ام کرد تو سینه هام و این دفعه بی طاقت وار سوتین امو زد بالا و با نوک زبونش دور سینه ام دایره وار لیس میزد منم سقف دستشویی نگاه میکردم باخودم فکر میکردم یعنی الان اروین بیدار شده یا نه یعنی با موهای بهم ریخته چقدر جذابه تو این فکر ها بودم که مریم شلوار و شرتمو باهم کشید پایین انگار دکمه اف ام کم کم داشت ان میشود که خجالتم برگشت مریم داشت نگاه ناز پر موم میکرد و گفت باید یه شیو کنی دختر انگار جزوه اای ریاصی منه از خجالت سرخ شدم بلند شد و منو برگردوند و باسنمو یکم داد عقب هنوز داشتم خجالت میکشیدم و داشتم جیگرمو جمع میکردم که یه جوری این جریان جمع کنم که مریم دستشو کشید وسط باسنم گفت جون چه چیزی داری و سوراخ باسنمو یکم قلقلک داد و با دست راستش دهنمو گرفت و انگشت شصت اشو کرد تو باسنم اینقدر درد داشت که پاهام سست شد یعنی انگار از هوش رفتم مریم منو کنار دیوار نگه داشت و انگشت اشو جلو میکرد شنیدا بودم دردش کم میشه ولی نشد نازه بدتر هم شد ولی انگار مریم داشت حال میکرد ادامه دارد نوشته

Date: July 27, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *