لذت زنانگی

0 views
0%

سارا هستم نویسنده داستان های 8 6 8 1 8 3 9 82 8 7 8 7 8 9 ضرس قاطع و 8 4 8 8 7 9 88 9 86 8 9 87 8 7 8 8 9 88 8 7 8 4 9 8 شیطونی های یواشکی مثل همیشه اسامی فیک هستن بعد اون شب داستان شیطونی های یواشکی سر به سر گذاشتن و اذیت کردن پدر فری عادتم شده بود خیلی لذت بخش بود جلب کردن توجه شوهر ه خواهر شوهرام و خود پدر شوهرم بی نظیر بود ی حس انتقام توام با لذت بی نظیر و بکر جلب توجه و سیراب شدن تز لذت سکسی طوری که خودم همیشه خیس خیس میشدم ی شب پدر شوهرم پیش ما موند فری رفت سره کار صبح زود و من موندمو پدر شوهر جان یواشکی لای در اتاق رو وا گذاشتم لباس خوابم زدم تا حدی کنار و دمر خوابیدم پیر مرد متوجه شد میومد تا نزدیک درب ورودی نگاه میکرد و سریع میرفت خیلی هیجان انگیز بود لباس خوتب رو کامل کنار زدم طوری که کونم پیدا باشه پاهامو تو شکمم جمع کردم پدر فری داشت بال بال میزد کل کون گنده عروسش دو میدید حتی گمونم سوراخ کونمم پیدا بود خیلی هیجان داشتم آب کسم رته افتاده بود بعد چند تا تکون وتسه اینکه دور شه بلند شدم لباس عوض کردم رفتم تو حال به رو خودم نیاوردم صبحانه رو خوردیم خواهر شوهرم زنگ زد گفت میخواد بچه هارو بسپره به پدره فری اونم رفت دنبالشون دو تا پسرای خواهر شوهرمو اورد پیشمون ایلیا بزرگه و آریا کوچیکه آریا خیلی بچه ست ولی ایلیا تازه بلوغ شده خیلی هیجان انگیزه دلم میخواست ببینم میتونم تحریکش کنم یا نه وقتی اومد فرستادمش حموم اول نمیرفت بعدش به اصرار رفت با ی شلوار سفید رنگ و مینی ناف صورتی رفتم تو حموم جا خورد اما سیخ نکرده بود بهش گفتم چرا شرت پات نیست گفت حمومه دیگه فکر نمیکردم شما بیای تو رایت میگفت بنده خدا چه کسشعری گفته بودم دستش جلو دودولش بود گفتم اومدم چیزی وردارم الان میرم چرا خودتو نشستی گفت بلد نیستم فهمیدم دیوث اینکارست گفتم میخوای من بشورم گفت میشه گفتم اره اما پدر بزرگت بیرونه شک میکنه بذار بفرستمش میام دوباره رفتم بیرون پدر فری رو فرستادم نون بخره با آریا حالا منو ایلیا تنها بودیم برگشتم تو بلا درنگ مینی نافم رو دراوردم پسر جوون داشت سکته میکرد ممه های گنده من تو سوتین تنگ با ی شلوار سفید شورت نما شروع به شستن کردم کم کم دستشو از جلو دودولش ورداشت شلوارم خیس شده بود و تموم جونم پیدا شده بود ایلیا سیخ کرده بود دیدن دودول ایرکت شده ش حال دلمو خوب میکرد آتیش میگرفتم از دیدن اون صحنه بهم گفت زن دایی دیگه تمیز شدم بنظرم از سیخ شدن دودولش خجالت میکشید گفتم الان میرم ولی من تازه داشتم حال میکردم گفتم عرق کردم ی اب به خودم بزنم میرم فقط پیش خودمون بمونه ها گفت چشم زن دایی شلوارمو دراوردم چشماش گرد شده بود با عشوه رفتم زیر دوش ی لحظه چشم بر نمیداشت داشت منفجر میشد سوتینمو وا کردم زل زدم تو چشاش داشت از حدقه بیرون میزد پشت کردم بهش خواستم شرتمو در بیارم دیدم دستشو گرفت جلو دودولشو پشت کرد به من بوی منی کل حموم رو ورداشت حس خوبی داشتم فقط با دیدنم ارضا شده بود چه عالی به آنی شستم خودمو و پریدم بیرون ایلیا نیم ساعت بعدش اومد نگام نمیکرد اما رنگ ک روش وا شره بود نزدیکای شب که مادرش و پدرش اومدن فقط یبار بهم گفت شما خیلی مهربونی این همون جمله ای ه که من عاشقشم شب مهمونا اومدن من هنوز تو فاز شیطونی بودم پیراهن بلند پوشیدم ی سره دامنش تا روی رونای تپلم بود با ی بوت مشکی بلند فقط از زانو تا رونم لخت بود با سوتین اما بدون آندر ور پ۲ون شرت پام نبود خس خوبی بهم میداد هنوز حس شیطونیمو ارضا میکرد وسط مهمونی جلو شوهرای خواهر شوهرام نشستم و لنگامو از هم وا کردم طوری که لا لنگامو ببینن وای خواهر شوهرام داشتن دیوونه میشدن روشون نمیشد چیزی بکن موقع عکس انداختن طوری لبه مبل نشستم که رونم تا نزدیک کونم بیرون باشه که تو عکسا دیده بشم تا اینجا عکاس فری بود بعدش شوهر خواهر شوهر کوچیکم عکاس شد با گوشی خودش خواست بندازه طوری نشستم که بتونم لنگامو وا کنم و کردم تا نزدیکای کسم پیدا بود خیلی طول کشید تا عکس بندازه فهمیدم داره نگاه میکنه بیشتر وا کردم و بیشتر عکاس همون امید داشت دیوونه میشد بعد عکس و شام اومد تو آشپزخونه گفت سارا جون خوش به حال فری که شمارو داره گفتم با عکس یا بی عکس فهمید منظورمو به لکنت افتاد گفتم ی مرتبه دیگه چشم چرونی کنی به زنت میگما گفت نمیگی خودتم سوتی داری مثلا من میدونم سوتین نبستی گفتم اسگل بستم اتفاقا خوبشم بستم اما شرت پام نیست دیدی چه شوتی حالا گم شو بیرون تا فری رو صدا نکردم گفت جون من شزت پات نیست گفتم نه میشه ببینم گفتم نه خواهش کرد التماس کرد منم عاشق التماس کردن دیگرانم واسه سکس برگشتم به اندازه ی لوپشو انداختم بیرون نصف کونمو دید گفت وای باورم نمیشه بذار بوسش کنم گفتم برو الان میان بکن برو ی بوس کرد ی زبونم کشید لاش گفت چه بوی خوبی میده گفتم تازه حموم بودم خبر نداشت که با کی حموم بودم فریتادمش بیرون خیلی حشری بودم داغ داغ مهمونا که رفتن با پدر شوهرم موند تنها انگیزه ای که واسم مونده بود این بود که اون صدای سکسمون رو بشنوه به فری گفتم سکس میخونم گفت خستم گفتم نکنی میرم به نیما میدم اونایی که قصه هارو خوندن میدونن نیما کیه میدونست جدی میگم شروع کرد ی میک لاو توپ و شروع سکس هی میگفتم محکم تر و محکم تر ویگه صدا تقه ها بیرون میرفت فری گفت بابا نشنوه گفتم بذار ببینم خوابه یا نه لخت رفتم چک کردم بیدار بود تا منو دید جمع کرد خودشو بلند گفتم بابا خوابه هم فری شنید هم باباش اما در اتاق رو نبستم به فری گفتم بکن تلمبه میزد محکم و محکم تر گفتم گمونم بابات ازین بهتر میکنه اسم بابشو اوردم که اونم حال کنه ببینه وسط سکس ما اسمش میاد فری هم غیرتی شد محک تر میکرد شالاپ شولوپ اب کسم تخت و خیس کرده بود میگفتم بکن منو محکم تر محکم تر آبش که اومد من هنوز ارضا نشده بود گفتم بخورش خورد اما باز نیومد ابم گفتم بخواب بی خیال فری خوابید رفتم تو حال با همون وضعیت پدر فری دید منو اما تو جاش بود و در نیومد منم فقط با ی حوله از جلوش رد شدم پدره فری گفت سارا جان حالت خوب نیست گفتم وا شما بیداری بابا من وضعیتم خوب نیست میرم لباس بپوشم گفت نه تاریکه مشکلی نیست حوله هم که داری دیوث اگه تاریکه حوله رو چجوری دیدی گفتم اره کمرم گرفته گفت قلنجتو بشکونم فهمیدم دول پیر مرد سیخ شده باز گفتم فری ناراحت میشه لباسمم مناسب نیست گفت فری که خوابه یعنی قبول کرده بود که ازون مخفی کنه لباسم که کلا نداری گفتم ای پیر مرد دیوث البته تو دلم رفتم چک کردم فری خروپف میکرد شیطونه باز اومده بود میخواستم تحریکش کنم ارضاش کنم و حال کنم گفتم باشه بابا بیا لطفا بشکون بی معطلی اومد از پشت که بغلم کرد حوله افتاد کفتم وای ببخشید گفت ولش کن با حوله سخته از پشت بغلم کرد کونمو چسبوند به کیرش قلنج رو سه چهار بار شکوند دولش سیخ سیخ بود اگه شلوارک پاش نبود قشنگ میرفت تو کسم دولا شدم رو میز ناهار خوری گفتم گردنمم هست همونطوری خوابید روم گفتم بابا شلوارکت اذیتم میکنه یعنی نچسب بهم واقعا زخمیم میکرد یوم رفت عقب قاعدتا باید از بغل میومد اما من گفتم سنگینیتونو بندازین روم کمرم اروم شه گفت شلوارکم اذیتت میکنه آخه دیگه ترسیدم چیزی بگم خودش اما کشید پایین در حالی که من تخت سینم رو میز ناهار خوری بود از پشت خوابید رو گردنمو ماساژ داد کیرشو حس کردم با ی تکون جا شد تو کسم وای عالی بووووود زرتی ابش اومد دودولش تو کسم دل میزد خودشو جمع جور کرد یکم دیگه ماساژ داد رفت تو جاش حس دادن به ی پدر و پسر عالی بود تازه دوتاشون روهم نتونسته بودن ارضام کنن حس پیروزی داشتم اما همین حال خوبم تو حموم و فکر کردن به سکس های اون روزم باعث شد تو حموم خیلی زود با یکم ور رفتن با چوچولم ارضا شم شب بی نظیری بود ی حال خوب داشتم ی لذت از زنانگی نوشته

Date: March 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *